#part1

#part1

Eshq



مامان و بهمن مسافرت رفته بودن و من و کیا تنها بودیم... در اتاق باز شد و کیا اومد ، با تعجب گفتم :

_ چیکار داری ؟!


لباس شو از تنش کند و اومد سمتم ... اومد روی تخت و با صدای کشیده‌ای گفت :

_ میخوایم با هم حال کنیم ! خواهر کوچولوم میخواد به داداشیش کو*ن بده ...


شلوارمو تو پام جر داد که ک*ص تپلم افتاد بیرون ... شلوار شو تا زانوش کشید پایین و ابنبات شو در آورد و روی ک*صم کشید ...


با صدای لوندی گفتم :

_ جرم بده کیا ...


آبنبات شو یهو تا دسته توم کرد ، که جیغی زدم ... سینه‌امو از روی لباس تو مشتش گرفت و گفت :

_ جووونم ... جوووون جیغ بزن واسه داداش !

Report Page