Part 7

Part 7

۱۰ می


یعنی چقدر میتونی یه نفرو دوست داشته باشی که هرروز واسش گل جدید بخری، بدون توجه به اینکه قبلیا هنوز پژمرده نشدن؟

اینو موقعی فهمیدم که قبل از بالا دادن کرکره های گلفروشی، به بابونه ها سر زدم و با جای خالیشون مواجه شدم. خوشحالم که اومده بودی و خوشحالم که پیداشون کردی؛ ولی من یادداشتی پیدا نکردم. این برای قلب بی جنبه و نیازمند توجه من ناراحت کننده ست. اما اهمیتی نداره. معلومه که نداره! تو گلارو برداشته بودی؛ و این از همه چی مهم تره.


شایدم من اشتباه میکنم و تو دلیل دیگه ای داشته باشی ولی بذار یه حقیقتی رو آشکار کنم. جئون جونگکوک درونم یه احمق تمام عیاره! اون گاهی اوقات میزنه به سرش و فکر میکنه تو از قصد از من گل میخری تا بهم کمک کنی.

مسخره نیست؟ من یه پسر ساده و تو یه پستچی با درآمد معمولی ای که از زندگیم هیچ خبری نداری.

از اینکه پدر و مادرم رو تو ۱۱ سالگی از دست دادم،

از اینکه چون پول شهریه نداشتم دانشگاه نرفتم،

از اینکه با هزار جور بدبختی تونستم اینجارو بخرم؛

یا از اینکه با آجومایی که همسایمونه زندگی میکنم.

جئون جونگکوک شکننده درونم فقط دلش نمیخواد تو رو با کس دیگه ای تصور کنه؛ وگرنه خودش بیشتر از هرکسی میدونه تفکراتش مزخرفه.

 راستی اسم آجوما اومد!

 اون پیرزن دوست داشتنی چند ماهی هست که کوانگ رو ندیده. کوانگی که مثل اسمش زیادی واسه این دنیا پاک بود و تا قبل از ۲۵ سالگی ترکش کرد. 

امروز مغازه رو زودتر میبندم تا ببرمش به آرامگاه. البته بعد از اینکه تو اومدی؛ و بعد از گذاشتن نامه ها تو صندوق پست.


-جئون جونگکوکِ احمقِ درون


*کوانگ تو ترجمه روسی به معنی پاک هستش.


Report Page