Part 3

Part 3

|•そら•|

Chapter3 

" فلش فوروارد " 

با تنی یخ زده و قدم های سنگین خودشو به ساختمون خونش رسوند. شالگردن قرمزشو بیشتر به صورتش نزدیک کرد.سردش بود و گرسنه و روزنامه توی دستش مچاله شده بود. خودشو به آسانسور رسوند و با دیدن برگه " خراب است " آهی از خستگی کشید و به سمت راه‌پله حرکت کرد و خودشو به طبقه هفتم رسوند. در رو باز کرد و با سرمایی که از خونه می‌اومد متوجه شد سیستم گرمایشی خونش بازم خراب شده و امشب هم مجبوره با بخار آب جوش تا حدودی خودشو گرم کنه. پسری قدبلند از اتاقش بیرون اومد. روزنامه رو زمین انداخت و با خستگی لبخند زد و خودشو به آغوش پسر بزرگتر سپرد. دوست پسرش بعد از دو هفته برگشته بود. 

_ کجا بودی این مدت؟ 

پسر کوچیکتر پرسید و همینطور که از آغوشش آرامش میگرفت چشماشو بست و منتظر جوابش موند.

_ شام خوردی؟ 

بدون اینکه به سوال پسر کوچیکتر جواب بده پرسید.

_ آره ! 

پسرک دروغ گفت و خودشو عقب کشید. نمیخواست پسر بزرگتر متوجه روز بدش بشه. 

_ خوبه . امروزت چطور بود؟ 

_ خ..خوب! 

و دروغ دوم. همونطور که شالگردن و پالتوی قهوه‌ای رنگشو درمیورد روی مبل نشست. 

_ جیسونگ . 

با جدیت اسمشو صدا کرد و کنارش نشست. 

_ یه اتفاقی افتاده و شام هم نخوردی. 

_ متاسفم. 

با ناراحتی سرشو پایین انداخت و انگشتای یخ زدشو توهم قفل کرد. چجور میتونست بگه از کارش اخراج شده.از شغلی که عاشقش بود و به سختی تونسته بود بهش برسه. چطور میتونست بگه اخراج شدنش تقصیر دوست‌پسرشه وقتی که سه هفته پیش مشغول صحبت با رئیسش تو حیاط بود و اتفاقی مینهو اونجا پیداش شد و به خاطر سوتفاهم،کارشون به دعوا ختم شد. و رئیس بیچاره کتک‌خوردش ساعاتی بعد اخراجش کرد. 

_ میشنوم . 

کوتاه اعلام کرد و منتظر توضیح پسر کوچیکتر بود. مدتی گذشت و همچنان سکوت تو خونه کوچیکشون حاکم بود. دوست نداشت دوست‌پسرشو ناراحت کنه. جیسونگ خسته بود. از همه چیز. از این‌روزاش. از اینکه همه دوست‌پسرشو دیوانه صدا میزدن. از اختلال شخصیتش و از خودش.

مینهو چشمش به روزنامه جلو در افتاد و برش داشت. با دیدن صفحه آگهی استخدام با تعجب به جیسونگ نگاه کرد. 

_ دنبال کار میگردی؟ چرا؟ 

_ اخراج شدم. 

به آرومی گفت 

_ به خاطر قضیه اون هفته؟ کسی که باید اخراج میشد اون پیرمرد کچل بود نه تو. 

با ناباوری به مینهو نگاه کرد و بلند شد چشم‌هاش لبریز از اشک شده بودن. به سمتش قدم برداشت و با عصبانیتی که هر لحظه تو وجودش پررنگ میشد صحبت کرد. 

_ هنوزم فکر میکنی تقصیر اونه؟ ما فقط داشتیم راجب کار صحبت میکردیم و من خیانت نکردم.اصلا بگو ببینم خودت این مدت کجا بودی؟ بی خبر رفتی و حالا بعد از دو هفته پیدات شده. نکنه کسی که خیانت میکنه تویی؟ 

مینهو با شنیدن حرف پسر کوچیکتر با صدایی که کمی بلند تر از قبل بود گفت. 

_ مزخرف گفتنو تموم کن هان جیسونگ . من هیچ وقت اینکارو نمیکنم. 

_ تنهام بزار. 

جیسونگ با عصبانیتی که جاشو به ناراحتی داده بود چند قدم عقب رفت. 

_ جی.... 

_ لطفا مینهو. لطفا ! میخوام الان تنها باشم‌. 

و لحظه بعد تنها صدای کوبیده شدن در اتاق سکوت خونه شکست. جیسونگ خسته بود. از همه چیز!



[ اختلال شخصیت پارانوئید ]

در رابطه با دلیل اصلی ایجاد اختلال شخصیت پارانوئید، هنوز جواب مشخصی وجود ندارد. ولی احتمالاتی در مورد منشا ایجاد این بیماری وجود دارد، مانند کسانی که در گذشته خود دردهای شدید جسمانی یا عاطفی را تجربه کرده باشد.و این مسئله در سنین بالاتر، به بیماری پارانوئید تبدیل می‌شود. 

[ علائم اختلال شخصیت پارانوئید ]  

نسبت به تعهد یا وفاداری دیگران مشکوک هستند.

از مسائل شخصی زندگی خود به دیگران چیزی نمی‌گویند، می‌ترسند دیگران علیه خودشان از این اطلاعات استفاده کنند.

به کسی اعتماد نمی‌کنند.

کینه‌توز هستند.

انتقاد ناپذیر و بسیار حساس هستند.

با خشم و عصبانت واکنش نشان می‌دهند.

بدون اینکه دلایل واقعی وجود داشته باشد به همسر خود شک کرده و به او خیانت‌کارمی‌گویند.

نگاه‌های تصادفی دیگران را بد تعبیر می‌کنند.

همیشه حق با آنهاست و خود را مسئول هیچ مشکلی نمی‌دانند.

نمی‌توانند آرام باشند.

Report Page