#part_13

#part_13

calisto

#part_13

*اگر از صحنه های باز خوشتون نمیاد این پارتو نخونید‌‌*


#part_13


نفس رو با شدت از دهنش بیرون فرستاد

ضربه ای با قدرت بیشتر رو روی سینه دیگه ش فرود اوردم 

به ضربه های پی در پی تا پوست رون پاش که خیلی حساس بود ادامه دادم

پوست یکدستش با رد های قرمز و خونی پوشیده شده بود 

و زیبا ترش میکرد

با صدای نفس های تندش به خودم اومدم

چنگی به موهاش زدم و سرشو نوازش کردم

از لب هاش که باریکه خون جاری بود کام گرفتم

دستم رو دور التش گزاشتم و فشار دادم

ناله ای کرد و کمرش رو قوس داد 

همراه با نوازش و فشار های متمادی گوشش رو گاز های ریز میگرفتم

بعد ازینکه حس کردم کاملا تحریک شده  

از میز کوچیک کنار تخت ربانی تقریبا بلند و به رنگ قرمز برداشتم

ربان رو دور التش بستم 

خواست چیزی بگه که با فشار به فکش دهنش رو باز کردم و زبونشو بین انگشتام فشردم

_اگه زبونتو دوست داری یک کلمه هم حرف نزن

با تکون دادن سرش حرفمو تایید کرد

پاهاشو به سمت شونه هاش خم کردم و با طناب هم وصلشون کردم

سوراخ کوچیکش که باز و بسته میشد چشمام رو خیره خودش کرد

با روان کننده سوراخشو چرب کردم و دوتا از انگشتامو واردش کردم

اه بلندی کشید

به عقب جلو کردن انگشتام ادامه دادم 

انگشت سومی و چهارمی هم اضافه کردم

ناله هاش شدت بیشتری گرفتن

نه از لذت بلکه از درد

سعی کردم نقطه حساسشو پیدا کنم 

با ضربه زدن به نقطه ای نفسش قطع شد و ناله هاش رنگ لذت گرفتن

انگشتامو بیرون کشیدم 

شلوار و لباس زیر رو به گوشه ای پرت کردم و التم که از تحریک سفت شده بود 

بدون ملاحضه واردش کردم

همزمان با شدت گرفتن ضربه های من ناله های اون هم شدت میگرفت

دستاشو مشت کرده بود و از درد مینالید

با علاقه نگاه به صورت دردمندش کردم

من عاشق این پسر بودم

جهت ضربه هامو عوض کردم و پروستاتشو هدف گرفتم

سریعتر و عمیق تر ضربه میزدم

 و ناله های پسرک عزیزم لذت میبردم

نزدیک به ارضا شدن بودم 

شدت ضربه هام دست خودم نبود 

با اخرین فشار خودمو محکم بهش فشردم و خالی شدم

نفس رو از سینم بیرون کردم

صورت پسرکم قرمز بود و از ارضا نشدن نالان بود

به سمتش خم شدم و از تمام وجودم لب هاشو بوسیدم

ربانو باز کردم 

حرکت دستم روی التش رو سریع تر کردم 

و با اهی بلند ارضا شد

صدای خش دار شدش رو به گوشم رسوند

ممنونم ارباب

بعد ازینکه طناب هارو باز کردم و به جایی نامعلوم پرت کردم

پتو رو رومون کشیدم و بغلش کردم

چند دقیقه ای میشد که از خستگی به خواب رفته بود نگاه خیره ای از اول رو خودمون حس میکردم با چشمای نیمه باز به دخترک مو مشکی نگاه کردم بعدا برا فوضولی کردنش به حسابش میرسیدم 

چشمامو بستم و نمیدونم چی شد به دنیای بی خبری فرو رفتم

#ارالیا

هنوز تو شوک بودم نمیتونستم چیزی که الان دیدم و تو ذهنم تجزیه و تحلیل کنم

احساس گرمای شدیدی میکردم اروم قدمی به عقب برداشتم و یه دفعه...

Report Page