part

part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_519


سام رفت سمت میزش و گفت

- هیچی در بهترین حالت بیخیال میشه که فکر نکنم

نشست و گفت

- در بدترین حالت انتقام میگیره ازت

شوکه گفتم

- مهرداد رو نمیگم... بهرام رو میگم

سام سوالی نگاهم کردو گفتم

- عاشق من شده؟ اختلال شخصیتی داره؟

خندید و گفت

- بله و بله! بیا بشین

با تردید چند قدم جلو رفتم و نشستم

سام گفت

- دیبا اختلال شخصیتی رو نصف بیشتر مردم دنیا دارن. اما با شدت مختلف

هنگ نگاهش کردم که گفت

- مثلا خودت هم به نظرم داری

چشم هام گرد شد 

سام خندید و گفت

- دو قطبی هم یه اختلال افسردگیه. تو هم که خودت افسردگی داری

مشکوک نگاهش کردم و گفتم

- منظورتون چیه؟

سام گفت

- منظورم اینه بهرام یه چیزیه مثل خودت! اینجوری نیست بگی وای اون کلی مشکل داره

- اما بهرام قبلا به من آسیب زده

یهو رنگ نگاه ریلکس سام تغییر کرد 

سوالی نگاهم کردو گفت

- آسیب... منظورت چیه؟

مردد موهامو دادم پشت گوشم و آروم گفتم 

- منظورم... ام... تو... رابطه است

دقیق تر نگاهم کرد و گفت

- میشه بهم بگی چه اتفاقی افتاده؟

سکوت کردم 

سام گفت

- دیبا... واقعا مهمه... بهم بگو چه اتفاقی افتاده...

عصبی نگاهمو ازش گرفتم و گفتم 

- راستش ترکیه بودیم بهرام قرصش رو نمی‌خورد. اولش خوب بود. کم کم قاطی کرده بود. چند بار تو رابطه خیلی بهم فشار آورد.

به سام نگاه کردم و گفتم

- منظورم اینه از قصد کاری کرد که عذاب بکشم...

از صورت سام نمیشد چیزی فهمید

آروم پرسید

- کاملا بی دلیل؟

- تقریبا

- بعد پشیمون نشد؟

- چرا؟

- الان چی؟ رفتارش این روزا نرماله؟

خواستم جواب بدم که تقه ای خورد به در


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )


Report Page