#part_12

#part_12

calisto

#part_12

*اگر مشکلی با روابط باز دارید این پارتو نخونید*


#part_12


از پله های مارپیچ با وسایلم که به کمک ماریا حملشون میکردم بالا میرفتیم

زمانی که به راهرو رسیدیم وسایل رو زمین گزاشتم و رو به ماریا گفتم

واقعا ازت ممنونم دیگه بهتره بری تا اون گربه پیر به خاطر دیر رفتن تو رو هم تنبیه کنه

حرفمو تایید کرد و رفت

من هم شروع به کار کردم 

بعد از اینکه نصف راهرو رو تموم کرده بودم 

کمی به خودم استراحت دادم

به دیوار تکیه کردم

همه جا تو سکوت فرو رفته بود و باعث ارامش روح و روانم بود

بعد از دو دقیقه وقتی خواستم دوباره کارمو شروع کنم 

صدایی اون ارامش وهم انگیز رو شکست

تعجب کردم و ترسیدم

کسی اینجا نبود 

دوباره صدای ناله اومد

سرمو به سمتی که صدا ازش میومد برگردوندم

اتاق شاهزاده!

به اتاق شاهزاده نزدیک تر که شدم

 صداها هم قوت کرفتن

عجیب بود که در اتاق کمی باز بود از همون لای در نگاه کردم

خدای من!

چی میدیدم شاهزاده روی تخت بود و در حال عشقبازی با یه پسر 

طوری متعجب شده بودم که حتی نفس نمیکشیدم

شاهزاده روی پسر خم شده بود و مشغول بوسیدن لباش بود


#شاهزاده_مارتین


 پوست شیرینش که نور ماه روش می تابید و گندم گون بودنشو زیباتر نشون میداد 

به دندون کشیدم

این معشوق عزیز رو از جون و دل دوست داشتم

به خاطر گزیدن مداوم گردنش ناله میکرد

دستاش که با دستبندی مخملی اما محکم به تخت بسته شده بود میکشید

ناله هاش شهوت انگیز اما زیادی بلند بود

فکشو با قشار گرفتم و گفتم

دهنتو ببند صدات در نیاد 

فکشو ول کردم و انگشت اشاره مو تو دهنش گزاشتم

_خیسش کن

با اشتیاق انگشتمو میمکید و زبونشو درو انگشتم میپیچید

متوقفش کردم

شستم رو نوازش وار روی گونش کشیدم 

پاهاشو از هم باز کردم و انگشت اشارم رو به سوراخش فشار دادم

دوباره ناله ای کرد و سیلی جوابش بود

انگشتم رو کمکم واردش کردم 

لبش رو گار میگرفت که صدایی ازش بیرون نیاد 

سرم رو به سینش چسبوندم شروع به گاز گرفتن کردم

همزمان انگشتم رو به دیواره های مقعدش میفشردم 

نفس هاش منقطع شده بود و لذت میبرد 

ناگهانی از حرکت ایستادم

در همون حالت رهاش کردم و از رو تخت بلند شدم

به کمد گوشه اتاق خیره شدم و تو فکر این بودم که کدوم ترکه رو انتخاب کنم

کمد رو باز کردم و همراه نازک ترین ترکه ،چشم بند رو هم برداشتم

کنار تخت که وایسادم چشماش پر از انتظار و ترس بود 

با یه پوزخند گوشه لبم 

چشماش که مظلومیت رو فریاد میزد رو بستم 

ترکه رو بی هوا رو سینش نشوندم 

نفس رو با شدت از از دهنش بیرون فرستاد

@Kisses_from_you_veins

Report Page