#Part 1

#Part 1

Yalda.H.N


انگشتمو رو ماشه گذاشتمو روی هدف قفل کردم ...


و شلیک...


صدای شلیک گلوله و جیغ داد اطرافِیان شنیده شد...


لبخند کجی زدمو سریع بلند شدم...


دوربین تفنگ رو باز کردم بعد پایه هاشو جدا کردمو چیدمش داخل 


کیفش..


بندای کیف رو گرفتمو سمت در پشتبام رفتم...


تک هندزفِیریمو داخل گوشم گذاشتمو دکمه ی روشو زدم...


صدایی توی گوشم اومد : ققنوس یک به گوشم !


از پله ها پایین رفتمو در حالی که در پله های اضطراری رو باز 


میکردم گفتم : دارم میام پایین ! داخل راهروی اضطراریم !؟


صداش اومد : وارد راهروی طبقه ی دوم شو !


چیزی نگفتم اخرین ردیف پله رو رد کردمو در ورودی راهروی 


طبقه دوم رو حل دادم ...


وارد راهرو شدم بی حرف از بین ازدهام جمعیت گذشتمو در 


شیشه ای که به راه روی بعدی باز میشد رو حل دادم...


صداش دوباره توی هندزفِیری پیچید : برو سمت آسانسور!!


رمان جدید 👉

 روزانه یک پارت در کانال آپلود میشه👉

لطفا کانال مارو به دوستانتون معرفی کنید👉

بنویس رمان مارو با هشتگ #در‌بند‌مافیا  داخل کانال عشق ابدی دنبال کنید ممنون

@Eternali_magin


Report Page