Part 1

Part 1

Moon light 🌌

در حال دوش گرفتن بود قرار بود عصر با جیمین به کافه برن تا باهم صحبتی داشته باشن

دوشش رو گرفت و حاضر و از خونش خارج شد


بعد تقریبا نیم ساعت به کافه ای با جیمین قرار داشت رسید


وارد کافه شد و دید که جیمین با یه استایل کلاسیک روی صندلی گوشه کافه نشسته


به سمت جیمین حرکت کرد و صندلی رو به عقب کشید و روبه روی جیمین نشست


جیمین با دیدن کوک لبخندی زد و سلامی داد

جونگکوک هم به نرمی جواب سلامش رو داد


جونگکوک دست جیمین رو گرفت و گفت: خوبی جیمینم ؟دلم برات تنگ شده بود ، فرمانده بودن واقعا سخته


جیمین با لبحدی که از بدو ورود جونگکوک از لبش کنار نرفته بود گفت : منم دلتنگت بودم ،اره کاش حداقل هردو مون میتونستیم فرمانده یه بخش باشیم اینجوری میتونستیم بیشتر کنار هم باشیم ولی حیف که نمیشه


جونگکوک هومی کشید و گفت : حالا که وقت خالی برای دیدن هم پیدا کردیم بیا ازش نهایت استفاده رو بکنیم


جیمین سری تکون داد و با ذوقی که هر چند وقت یبار ظاهر میشد گفت : بعد از اینکه قهوه مون رو خوردیم نظرت چیه که بریم شهربازی ؟


جونگکوک از شهربازی زیاد خوشش نمیومد ولی به خاطر برق نگاه و ذوق زیاد جیمین نتونست در برابرش مقاومت کنه و ذوق جیمین رو از بین ببره پس با لبخندی گفت : چرا که نه زود قهوه تو بخور که بریم


جیمین خوشحال از موافقت جونگکوک قهوه شو نوشید


و جونگکوکی که با عشق درحال آنالیز جیمین بود و به خاطر کیوتیش قند تو دلش آب میشد


~~~


به در شهربازی خیره بودن ، جیمین دست کوک رو با هیجان گرفت و وارد شهربازی شدن جیمین نمیتونست بین این همه وسیله یکیشون انتخاب کنه ولی در آخر با مشورت جونگکوک تصمیم گرفتن که سوار ترن بشن


چند دقیقه بعد


بعد از اینکه از ترن خارج شدن ، جیمین یکم احساس سرگیجه می‌کرد و حالت تهوع داشت پس روی صندلی کنار یکی از وسیله ها نشست و آب سردی رو وارد گلوش کرد و آهی کشید


جونگکوک : حالت بهتر شد بیب؟


جیمین با لبخند محوی جوابشو داد : آره خوبم ببخشید که روزتو خراب کردم


جونگکوک با اخم گفت : جیمینم این چه حرفیه این حالت بعد از سوار شدن ترن کاملا عادیه پس حرف نب....


حرفش با جیغی که یکی از افرادی که داخل شهربازی بودند نصفه موند سرشو برگردوند

ولی کاش که هیچوقت برنمیگردوند با صحنه ای دید برای لحظه ای قلبش نزد


یه نفر داشت گلوی نفر دیگر رو پاره می‌کرد

جیمین نمی‌دونست چیکار کنه ولی زودتر از جونگکوک به خودش اومد و به طرف زنی که مرد حمله ی قرار گرفته بود گرد کرد


به زن رسید و سعی کرد فرد رو از زن دور کن ولی هرچقدر تلاش می‌کرد نمیشد در آخر با هردو دستش شونه های فرد رو گرفت و کشید و خودش هم همراه با مرد روی زمین افتاد

مرد که حالت های عجیبی از خودش نشون میداد به طرف جیمین حمله ور شد و گردنش را گاز گرفت ......


ادامه دارد

^^^^^^^^^^^^^^^^^

خب دوستان فیک جدید ژانرش هم زامبی

امیدوارم دوسش داشته باشد و مورد استقبال گرم شما قرار بگیره

دوستدار شما مون

Report Page