Part

Part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_413


اما بهرام نیومد پیشمو سر گرم گوشیش رو کاناپه نشست

یکم منتظر موندم 

اما بهرام نیومد 

حتی لباسشم عوض نکرده بود 

نشستم رو تخت و گفتم

- بیا دیگه...

بهرام نگاهم کرد اخم کرد و گفت

- بخواب تو من کار دارم 

دستمو به سینه زدم و گفتم

- بهرام من خوبم میشه بیای بخوابیم 

با عصبانیت گفت

- دیبا! چرا نمیفهمی! من بیام نمیخوابیم و نخوابیم مساویه با داغون شدن مجدد تو. تو پس بخواب و بزار بدنت ترمیم شه

با حرص نشستم لبه تخت و گفتم

- من می‌خوام داغون شم. این انتخاب منه...

بهرام صاف نشست و عصبانی گفت

- بگیر بخواب. تو هر کاری کنی من امشب بهت دست نمی‌زنم 

با این حرف دوباره سر گرم گوشیش شد 

اما من دیگه آروم نمیگرفتم

لبخند زدم

بلند شدم و گفتم

- هر کاری؟

بهرام مشکوک نگاهم کرد 

لبخندم عمیق تر شد و تاپمو از تنم بیرون آوردم 

یه تای ابرو بهرام رفت بالا

شلوارکمم بیرون آوردم 

نگاهش کردم 

اخم کرد 

نگاهشو از من گرفت

به گوشیش نگاه کرد 

نشستم لبه تخت 

پاهامو باز کردم و گفتم

- شورتم خیس شده 

بهرام بازم نگاه نکرد 

گوشه شرتمو دادم کنار و گفتم

- اوه... خیلی خیس

بهرام بازم نگاه نکرد 

چشم هامو بستم 

انگشت دستمو وارد کردمو نالیدم 

- هممم... کاش اون دیلدو میاوردی

چشممو باز کردم ببینم بهرام داره نگاه می‌کنه یا نه

اما با دیدن صورتش رو به رو صورتم جا خوردم


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )


Report Page