Part

Part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_379


ناخداگاه سریع برگشتم به پشت سرم نگاه کردم 

این حرکت ناگهانیم توجه بهرام جلب کرد

کیف مردی که پشت سرم بود خورده بود به باسنم

سریع گفت

- ببخشید 

قبل اینکه من چیزی بگم بهرام پسره رو هول داد و گفت

- عقب وایسا که مجبور نشی معذرت بخوای

پسره هم بهرامو هول داد 

- هو چته وحشی شدی یهو 

تو کسری از ثانیه دست به یغه شدن

یخ شده بودمو فقط ایستاده بودم که انتظامات اومدن 

بهرام و پسره رو جدا کردن 

هر کدوممون رو بردن یه سمت 

بهرام عصبانی گفت 

- یعنی چی در سفارت باره هر بی سر و پایی میاد داخل 

یه چک کنید طرف هرزه جنسی نباشه 

انتظامات گفت 

- مگه چی شده؟ 

بهرام گفت 

- آدم نمیتونه بگه... با اخم به من نگاه کردو گفت 

- چرا پالتو بلندتر نپوشیدی!

ابروهام رفت بالا 

مسئول انتظامات گفت 

- آروم باشید آقا. کارتون چیه شما؟

بهرام سریع گفت 

- کارای ویزای همسرمو داریم انجام میدیم

مسئول انتظامات به ما اشاره کرد بشینیم تو اون اتاق و گفت

- الان هماهنگ میکنم زودتر کارتون انجام بشه برید 

بهرام سر تکون داد 

مسئول انتظامات در اتاق رو بست و رفت 

با تعجب به بهرام نگاه کردم 

چشمکی زد و گفت 

- بخوایم تو صف بمونیم تا غروب اسیریم 

ابروهام بالاتر رفت 

چقدر خوب نقش بازی کرد 

گوشه بینیش یکم خون اومده بود 

دستمال بیرون آوردم و گفتم 

- از ترس فشارم افتاد. این چه کاریه قلبم ریخت 

بهرام دستمال از من گرفت 

- کاملا جدی و عصبانی گفت

- درسته آخرش فیلم بود اما اولش جدی بود. مردیکه هیز ندید بدید... کارمون تموم شد داریم برمیگردیم پالتوتو در بیار کامل از باسنت ببینه و جونش در بره که دستش بهت نمیرسه!

رفتار بهرام واقعا شوکه ام کرده بود 

هنگ گفتم 

- بهرام شاید اتفاقی کیفش خورده!

بهرام پوزخند زد و گفت

- من جنس خودمو بهتر میشناسم تا تو


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )


Report Page