Part

Part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_365


انگار افتاده بودم تو ظرف یخ

با دست سرد گوشیمو بیرون آوردم 

مغزم کار نمی‌کرد چه دروغی بگم

صفحه گوشیمو زدم روشن شه

اما روشن نشد 

با ذوق گفتم

- شارژش تموم شد 

بهرام بی حوصله گفت

- این گوشی تو هم داغونه ها

هیچی نگفتم گوشیمو گذاشتم تو جیبم

از گوشیم ممنون بودم خاموش شده بود 

بهرام دوباره بغلم کرد 

یکم دیگه آتیش بازی ادامه داشت 

بعدش هم تموم شد و ما بلند شدیم

دست تو دست برگشتیم هتل

به اصرار بهرام شام خوردیم

برگشتیم اتاق

بهرام سریع لباس هاشو عوض کرد و لم داد رو تخت

من داشتم پالتومو جا لباسی میکردم

بهرام تلویزیون روشن کرد و گفت 

- برو چک کن ببین چقدر خون ریزی داری

سر تکون دادم 

رفتم تو سرویس 

دیدم اوضاع خوبه و خیلی کم خون اومده 

اومدم بیرون و گفتم 

- خوبه فکر کنم آخرشه!

اما دهنم خشک شد 

بهرام داشت گوشی منو میزد به شارژ و روشن میکرد 

ناخداگاه گفتم

- بهتر نیست یکم حریم خصوصی همدیگه رو رعایت کنیم؟

دست خودم نبود 

ترسیده بودم

بهرام ابروهاش بالا پرید

برگشت سمت منو گفت 

- به نظرت گوشی موبایل حریم خصوصیت میشه در برابر کسی که واژنتو لیسیده؟

بین پام تیر کشید 

سعی کردم آروم باشم و گفتم

- ربطی به هم ندارن بهرام. تو مشکلی نداری من گوشیتو چک کنم؟

شونه ای تکون داد 

گوشیشو داد دستمو گفت

- نه... چک کن

با این حرف به صفحه گوشی من که تازه روشن شده بود نگاه کرد و گفت

- قفلش چنده؟


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )


Report Page