Part

Part

Eshq khod sakhte

#عشق_خودساخته♥️ 

#پارت_361


شوکه شدم 

انتظار این نگاه عصبانی نداشتم 

بهرام گره افتاد بین ابروهاش و گفت 

- چرا همش دوست داری نقش مظلوم هارو بازی کنی!

من کجا تحت فشار گذاشتمت!

نگاهشو از من گرفت 

به رو به رو نگاه کرد و گفت

- نمیدونم ناخداگاه این کارو میکنی یا از قصد. اما من از این رفتار خوشم نمیاد 

ناراحت گفتم 

- مگه من چکار کردم 

بدون نگاه کردن به من گفت 

- به رفتارت فکر کن!

نفس کلافه ای کشید 

منم تقریبا آه کشیدم و برگشتم به سمت رو به رو

آروم گفتم

- من از قصد کاری نکردم! نمی‌فهمم منظورت چیه

بهرام گفت

- به رفتارت فکر کن

عصبی گفتم

- نمیتونم. نمی‌فهمم منظورت چیه

بهرام برگشت سمتم و داد زد 

نمیتونی به رفتارت فکر کنی یا نمیخوای؟

تو تو هر بحثی خودتو مظلوم میکنی! از من سوال میپرسی! بهت جواب میدم. من سوال میپرسم میشه تحت فشار گذاشتن! کجاشو نمیفهمی؟

با هر دادش قلبم بیشتر فشرده میشد 

شوکه و آروم لب زدم

- باشه... باشه... آروم باش

بهرام مثل گرگ وحشی نفسشو با حرص بیرون داد

برگشت سمت دریاچه

عصبی گفت

- باشه... تو هم عاقل باش

دوست داشتم سرش داد بزنم 

بهش فحش بدم 

حتی ترکش کنم

اما واقعا از دادش ترسیده بودم 

از این حالت عصبانی بهرام وحشت زده بودم 

برای همین فقط سکوت کردم 

بهرام چندتا نفس عمیق کشید 

حس کردم آروم شده 

نگاهشو رو خودم حس کردم که گفت

- معذرت می‌خوام... خیلی از کوره در رفتم 

فقط سر تکون دادم 

چیزی نگفتم 

شاید اگه عاشق بهرام بودم 

شرایط طور دیگه بود 

اما من هنوز سر در گم حسم به بهرام بودم

یکم دیگه تو سکوت نشستیم 

بهرام دستش رو گذاشت دور شونه ام

منو کشید تو بغل خودش و گفت 

- من ۱۷ سالم که بود اولین رابطه ام رو با اولین دوست دخترم تجربه کردم... بعد اون باهاش کات کردم 

انتظار بغل کردن و این بحث رو نداشتم 

اما گفتم حالا که بهرام داره ریلکس می‌کنه بزار همراهی کنم

برای همین آروم گفتم

- چرا؟


( نویسنده آرام

خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص )


Report Page