Part

Part

پروفسور فرید🧐🧐👨‍🔬

#بیمارستان49

منم میخواستم بگم اره خیلی ترکوندم اما سکوت کردم وبه جاش به یه اره اکتفا کردم.

به سمت مرکزشهر روند.

جلو یه سوپری وایساد وگفت:

_وایسا یکم خرتو پرت بخرم الان میام.

بعددو دقیقه همونطور که دستش پر از کیسه خرید بود سوار ماشین شد وراه افتاد.

گشنم شده بود و دلم حسابی قیلی ویلی میرفت.

دست کردم تو پاکت ویدونه شیرین عسل برداشتم وباز کردم وخواستم گاز بزنم که رامین گفت:

_منم میخوام.

یهو دلم خواست شیطونی کنم.

تا خونه نمیتونستم صبر کنم.

گوشه کاکاعوی که اب شده بود از گردن تا چونش مالیدم.

که سرشو عقب برد وگفت:

_چیکار میکنی دختر؟

لبخند خبیثانه ای زدم خوبه ماشین این بودکه شیشه هاش دودی بودن.

بدون اینکه چیزی بگم به سمتش متمایل شدم زبونمو روی گردنش گذاشتم.

که با این کارم ماشینو کنارکشید.

دستمو دور گردنش حلقه کردم وزبونمو کشیدم روی کاکاعو ها وشروع کردم به مکیدن.

از تند تر شدن نفساش فهمیدم که خوشش اومده به گوشش که رسیدم نفس نفس زدناش به اوج خودشون رسیدن.

لاله گوششو گاز ریزی گرفتم.

که دستای داغشو روی رونم گذاشت.

و نم نمک دستشو از تو کمری شلوارم رد کرد.

وگفت:

_شیطون هات خودم.

باشنیدن حرفش انگشتمو روی مردونگیش گذاشتم وهمزمان که گوششو میلیسیدم شروع کردم به کشیدن اشکال نامفهوم روی مردونگیش.

اونم بیکار ننشست.

واسه راحتی کارش پاهامو از هم فاصله دادم که راحت تر انگشتم کنه.

چوولمو گرفت وفشارش داد جوری که جیغم دراومد.

با شنیدن صدای جیغم یهو دستشو از تو شورتم بیرون کشید و منو از خودش فاصله داد.

وگفت:

_الان نه رها وایسا بریم خونه.

به چشماش که از شهوت قرمز شده بود نگاه کردم.

ک.صم نبض میزد ودلم ک.ی.رشو می خواست.

اما با دیدن جدیت توی نگاهش کلافه تکیمو به پشت صندلی دادم وبه بیرون نگاه کردم.

بعد از ده دقیقه مقابل یه خونه ایستاد ورو بهم گفت:

_پیاده شو.

یکم از دستش دلگیر بودم برای همین هیچی نگفتم.

از ماشین پیاده شدم.

اونقدر بد زده بود توی حالم که بی توجه به خونه شیک ویلایی روبروم با اخم به دیوار تیکه زدم تا رامین وبیاد ودروبازکنه.

با پلاستیک توی دستش اومد مقابلم وایساد ولپمو کشید:

_انقدر اخم نکن فدات شم زشت می شیا...



Report Page