part

part


#part_431 پیمان موبایلش زنگ خورد ولی چون مامانم داشت صحبت میکرد روی سایلنت گذاشت و جواب نداد . نگاهش که کردم گوشیو جلوی صورتم گرفت و گفت : - ببین کیه گوشیشو نگاه کردم نوشته بود ددی . عمو بهش زنگ زده بود . باید یه سر هم به اونجا میزدیم . وقتی رسیدیم خونه با حسرت وارد شدم . کاش میشد می ترشیدم و همیشه همونجا می موندم . وارد خونه که شدیم بعد از سلام علیک و حال و احوال من نشستم پیش بابام و مامانم هم رفت غذای بابامو گرم کرد . از توی آشپزخونه هم با صدای بلند منو لو داد و گفت که دست پخت پیمانه . بابام برام چشمک زد و اومد در گوشم گفت آفرین رو بهش نده . اینو که گفت دو تایی خندیدیم . بوسیدمش و گفتم خیالتون راحت . پیمان همین جوریش پاچه خوری بابامو میکرد حالا که دیگه دامادش هم شده بود و بیشتر قربون صدقه عموش میرفت . غذاش که گرم شد رفت پیش مامانم . منم رفتم سمت اتاقم . پیمان هم مثل اردک دنبالم اومد . - چیدمان و تزیینش خیلی خوبه . خوش سلیقه ای . حالا اونور هم اتاق ها رو هر جور میدونی بهشون برس . خیلی بیروحن + باشه . بعد از تو اینترنت می گردیم ببینیم چی پیدا می کنیم - کپی ؟ + پ ن پ پیست . حالا کپی که نه . ولی خب ایده بگیریم . حالا میریم میبینی . الگو نداشته باشیم جالب در نمیاد - بهر حال هر چی تو بچینی من میپسندم + وای چقدر تو منو دوس داری - خب دارم . مگه بده ؟ + کلی گفتم . خواستم بگم راحت باش لزومی نداره اینجوری بگی . تعریف زیادی هم - طرفو لوس میکنه ؟ + نه . حالا اون که جای خود . دوست داشتنو بی مزه میکنه . دیگه بعد هر کاری هم کنی به چشم طرف نمیاد . من مرد مطیع دوس ندارم - زور بگم یعنی ؟ + نه . کل کل کنیم - باشه بزار ببینم بلدم . دوس داری فعلا اینجا بمونیم ؟ + خب آره چطور ؟ - خب پس نمی مونیم . میریم یه سر خونه بابام . یه تشکری کنیم ازشون . بعد هم بریم خونه خودمون یه برنامه بچینیم ببینیم کدوم وری بریم ماه عسلو

Report Page