Pain

Pain

•kitz~

دیدگاه نامجون:


" نامجون هیونگ؟ " 


بلاخره!


" هی پسره خل و چل معلومه کجایی؟ من-" 

 

تهیونگ با چشم هاش گنگ به اطراف نگاه می کرد. دستم رو چند بار جلو صورتش حرکت دادم.


" با توام! اصن حواست هست؟ " 


روی زمین نشست و زانوهاش رو بغل گرفت.


" سخته هیونگ! "


اون درد داشت، این رو از صدایی که موقع حرف زدنش می لرزید می شد فهمید. 


" می دونم می دونم! " 


دستم رو روی شونش گذاشتم و فشار دادم.


" بیا بریم خونه! تو همه رو ترسوندی. " 


" هیونگ...بگو که همه چی درست میشه! " 


" همه چی درست میشه. حالا پاشو! " 


از حرکتش جا خوردم. بلند شد و لباس های خاکیش رو تکون داد؛ لبخند مستطیلی همیشگیش رو زد و گفت: " وقتی تو بگی درست میشه، درست میشه! با اینکه خودت سر دسته خرابکارایی " 


جمله آخر رو گفت و دویید.


" هی پسره دیوونه با کی بودی؟ اگه بگیرمت میدم تو میدون شهر دارت بزنن! دِ وایسا " 


سوم شخص:


سوکجین طول اتاق رو راه میرفت و با انگشتش گوشه لبش رو می کند. 


" به نامجون زنگ بزنم؟ " 


سکوت چند ساعته اتاق با حرف یونگی شکست. 


جیمین با صدای تو دماغی ای که بخاطر گریه های اخیرش داشت؛ گفت :" چند ساعته توی استدیو هستن؟ "


جونگکوک ماگ متوسط شیر عسلی که درست کرده بود رو دست جیمین داد و به بخار های که توی هوا می چرخیدن نگاه کرد. نگاهش رو از لیوان گرفت و گفت: " تقریبا شیش ساعت! از وقتی اومدن، رفتن توی استدیو. به نظر من-" 


حرف جونگکوک بخاطر صدای زنگ تلفن سوکجین نصفه موند. 


" ود.. منظورت چیه جونی؟ عاه خدای بزرگ..باشه..باشه. مراقبش باش. " 


چهار جفت چشم به سوکجین خیره بودن که توضیح بده پشت تلفن چی شنیده.


" نامجون میگه بیاین امشب رو مست کنیم! اون پسر عقل تو کلش نیس. " 


هوسوک که توی خواب و بیداری بود گفت:" اون دوس پسر خل و چل توعه! نظرت چیه ازش شکایت کنیم؟ من-" 


جونگکوک حرف هوسوک رو نصفه گذاشت:" فک نکنم جیمین بتونه مست کنه اون هنوز مریضه " 


" نه جونگکوکی مشکلی نیس. حالا باید چی کار کنیم؟ " 


یونگی و هوسوک مشغول سفارش دادن مقدمات اون شب شدن و جونگکوک و جین و جیمین هم سمت آشپز خونه رفتن تا اوضاع رو بسنجن. 


دیدگاه نامجون: 

*پنج ساعت قبل* 


" از اول می گیریم! سه دو یک..." 


تقریبا یه یک ساعتی میشد که با تهیونگ مشغول ساختن آهنگ بودیم. 


" خب خب این تیکه عالی شد! بیا یکم استراحت کن. " 


تهیونگ هدفون رو که روی یکی از گوش هاش بود برداشت و روی مبل راحتی دارز کشید. 


" هی ته! اسمش رو چی میخوای بزاری؟ راسی کِی نوشتیش؟ " 


" راسش این آهنگ رو برای جیمین نوشتم، اون توی شرایط سختیه و دلم میخاد این رو به اون و دوستش تقدیم کنم...اولین روزی که از خونه زدم بیرون نوشتمش و بعدش هم که بیماریم عود کرد و نصفه کاره موند..." 


رابطه جیمین و تهیونگ همیشه قلبم رو گرم میکرد. عشق نبود؛ ولی به همون اندازه پاک و مقدس بود. 


گوشیم توی جیب شلوارم لرزید. 


" بله؟! سلام! ممنون...حالش بهتره. پاسپورت ؟... اهان کار سفر درست شد؟... باشه ! میگم باهاتون هماهنگ کنن...ممنونم. " 


یکی از منیجر ها بود که اوضاع سفر کوتاه به فنلاند رو درست می کرد. اینم از کارهای سفر! امیدوارم این، اوضاع رو بهتر کنه! 

---


دیدگاه سوکجین: 


وقتی نامجون زنگ زد و گفت بیان مست کنیم نفهمیدم منظورش چیه؛ ولی حالا فک کنم بدونم.


جیمین سرفه های خشک می کرد و بقیه مایع خنک توی لیوان رو سر کشید. با گونه های قرمز شدش و چشمایی که اشک توش می درخشید؛ گفت: 


" خب نامجون! الان همه مستن... این چیزی بود که تو میخواستی؟ که دوباره همه چیز یادم بیاد؟! -من می تونستم پیشش باشم و نذارم...نذارم -"


بغضش نذاشت حرفش رو ادامه بده. 


هممون دور میز گرد نشسته بودیم و تقریبا هیچکس حواس درستی نداشت؛ بجز نامجون که یه قطره الکل هم نخورده بود. نامجون گوشیش رو در اورد و وسط میز گذاشت..


" صداتون داره ضبط میشه...شروع کنید! هر چیزی که آذارتون میده رو بگید! "


هان؟ هدفش از این کار چی بود؟! همه به سمت من چرخیدن پس خودم شروع کردم.


" من..من میخواستم رابطمون رو به همه اعلام کنم. ولی ما نمی تونیم. نمیشه..."


جونگکوک دستش رو دور گردن جیمین انداخت و خواست حرف بزنه که هوسوک گفت :" گندش بزنن ما یسری کاپل لوس اینجا داریم...خب من..امم" 


یونگی لیوانش رو روی میز گذاشت و گفت:" فک کنم هوسوک مکنه لاینو بندازه بیرون و نامجون رو به صندلی ببنده که وسایل اتاقش رو نشکنه! " 


همه بخاطر مستیشون زیر خنده زدن و ادامه حرف افتاد دست تهیونگ.


" من دلم بستنی میخواد ولی هر وقت که بخوام نمی تونم برم بیرون...لعنت بهش! ولی همیشه دوس داشتم راحت تو خیابون ها بچرخم. " 


جونگکوک روی صندلی وایستاد و از اونجا گفت: " من از فرودگاه ها میترسم، بعضی از ادما ترسناکن! من حتی وقت نکردم بچگی کنم. موزیک ویدیو اول ما کلی هیت گرفت و این خیلی منو شکست. درسته که پذیرفتم ایدل باشم...ولی من فقط یه بچه بودم! " 


و خنده هایی که تقریبا به بغض تبدیل شده بود. حق با جونگکوک بود، اون فقط یه بچه بود که می رفت مدرسه؛ این همه درد واسش زیادی بود. 


" منم دلم می خواست به خانوادم سر بزنم ولی فشار کار نمیزاره..." 


هوسوک حرفش رو نصفه گذاشت؛ اون وقتی مسته کم حرف میشه! 


" اگه دوستم ایدل نبود هیچوقت نمی مرد! چیه این زندگی؟! " 


خواستم جیمین رو دل داری بدم که تهیونگ پرید وسط حرفم. 


" جیمینی، من خب...من برات یه آهنگ نوشتم‌! نامجون؟ " 


نامجون گوشیش رو از رو میز برداشت و چند دقیقه ای توش چرخید. صدای اروم و ملایمی، سکوت سنگین جمع رو شکست. 


" جیمین! من و تهیونگ اینو برای تو و دوستت نوشتیم... از ما قبولش میکنی؟ " 


جیمین با پشت دست اشکاش رو پاک می کرد. همه اعضا حتی یونگی گریه می کردن. واقعا حق با جیمین بود؛ چیه این زندگی؟ 

 

چشمامو بستم و به صدای اروم تهیونگ گوش دادم.


I want some good day, good day, good day

من کمی روز خوب، روز خوب، روز خوب میخوام


درسته! ما فقط چند روز خوب می خواییم.


I wish you good night, good night, good night

من برای تو شب خوش، شب خوش، شب خوشی رو آرزو میکنم.


Imagine your face,Say hello to me

صورتت رو تصور میکنم که به من سلام میکنی.


Then all the bad days,They’re nothing to me

With you

 و بعدش تمام روزهای بدم، با تو برای من هیچن


● بیاین یه بار آهنگ winter bear رو گوش بدیم. هوم؟! چشماتون رو ببنید که بچسبه به جونتون●


سوم شخص: 


نامجون گوشیش رو از روی میز برداشت و ریکوردرش رو خاموش کرد. همه تقریبا از خستگی خوابشون برد. هوسوک و یونگی به اتاقاشون رفتن. جیمین و تهیونگ روی کاناپه تو بغل هم خوابشون برده بود و جونگکوک هم جیمین رو از پشت بغل کرده بود و چونش رو روی شونه جیمین گذاشته بود.


جین آشغالی رو زمین رو جمع کرد؛ و ظرف ها رو توی ماشین ظرف شویی انداخت.


 مقصد بعدیش بغل نامجون بود؛ اون هنوز مست بود! کی می دونه بعد مستی چه اتفاقی میوفته؟


• سلام~ممنون از کسایی که خوندنش و خب ازتون میخوام واسه قسمت اخرش تصمیم بگیرین و اگه نظری راجعش دارین بهم بگید♡•

Report Page