Pa

Pa

پروفسور فرید🧐🧐👨‍🔬

#عشق‌خاکستری

#50

✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 

هانیه خندید و به طرز خنده داری ابروهایش رو بالا و پایین برد

 

با لبخند ی چاشنی از کار هانیه روی صندلیم جا گرفتم

 

_واقعا دیوونه ای تو هانیه

 

هانیه_دیوونه چیه بیشعور باید بگی زرنگ ... الان هیچکس نمیتونست تو تایم استاد فراهانی جلو جا بگیره تازه قبلش هم کلاس داشتیم

 

واقعا هم همینطور بود تو کلاس استاد فراهانی همیشه سر جلو نشستن دعوا بود

 

با وارد شدن استاد بچه ها پشت سرش وار کلاس شدند و بعد از کلی داد و بیداد که اینجا جای منه روی صندلی هاشون نشستند

 

آران با خنده به بچه ها نگاه میکرد ... با تموم شدن سر و صدای بچه ها تک خنده ی جذابی کرد ...

همون موقع اتنیه دستم رو فشرد که چشم غره ای بهش رفتم

 

آران_۱ماهه دارین میاین کلاس هنوز سر جا دعواتون میشه ... خجالت بکشین

 

فاطمه _استاد ا

 

ز بس دوستتون داریمه

 

هانیه زیر گوشم غر زد

 

هانیه_خود شیرین ... استاد جای اون خجالت کشید واقعا ...

با صدای استاد هانیه جمله ش رو ادامه نداد

 

استاد _چی سر این بیچاره غر میزنی هانیه ... این به اندازه ی کافی خودش عقب افتاده هست ... تو دیگه زیر گوشش غر نزن بیشتر عقب بمونه

 

صدای خنده های بچه ها بلند شد ... دست به سینه به پشتی صندلی تکیه دادم ...

 

استاد_چه دست به سینه هم میشه

 

سرم رو کج کردم و با لبخند خونسردی نگاهش کردم ...

Report Page