P1

P1

🤓

💥💥💥💥💥


#قسمت_اول

#ارباب


تمام تنم بخاطر کتکای دیشب کوفته وزخمی بود بخاطر اینکه نتونسته بودم پول بیشتری براش ببرم تامیتونست کتکم زد ازاین مرد که اسم پدر رو یدک میکشه متنفرم صدای حال بهم زنش بلند شد:

_کدوم گووووری هسی دخترررره ی تنه 

لششش پاشوو برو دنبال کارت.

 

لباس هامو عوض کردم و قفل دروباز کردم همیشه قفل میکردم چون به یه ادم 

معتاد اعتمادی نبود و بعید نبود از سرنئشگی به دختر خودش تجاوز کنه آخ 

مامان کاش بودی و زخمای تنمو میدیدی از اتاق بیرون رفتم مشغول ساختن 

خودش بود نگاهی تو یخچال کردم هیچی براخوردن نبود دلم ضعف میکرد 

وهمه ی پولم دیشب منوچهر ازم گرفته بود نمیتونستم چیزی بخرم و شکممو 

سیر کنم بافکر اینکه اولین دشت امروزو خرج خودم میکنم کفشامو پام کردم و 

بیرون اومدم کاش جایی بود که برم و باهمیشه ازاین خراب شده دوربشم دستی 

به موهای پرکلا غیم کشیدم و کردمشون تو مقنعه ودر کوچه رو باز کردم با 

دیدن ادمای جلوی در سرجام خشکم زد لرز بدی به جونم افتاد یاد روزی افتادم که چنتا از رفیقای منوچهر برای عیش ونوش اومده بودن خونه ما یکیشون که 

بد مست کرده بود اومد توحیاط منم کنار حوض مشغول شستن ظرف بودم که

از پشت دستی دورم حلقه شد بوی تعفن و عرق بدن و الکلی که کوفت کرده 

بود داشت حالمو بهم میزد ازطرفی هم ازترس بدنم به لرز افتاده بود لباشو از 

پشت توگردنم فرو کرد و مک محکمی به گلوم زد که جیغی کشیدم و 

ظرفاازدستم افتاد و شکست.شروع کردم به دست وپازدن و برای فرار 

ازدستش که فایده نداشت واونم مدام زیرگوشم رجز میخوندو تن وبدنمو لمس 

میکرد تنها امیدم منوچهربود که صدای خنده های مستانه ش گوش همسایه 

هارم کرکرده بود سینمو که تو دستش گرفت اشکام جاری شدو بیشتر دستو 

پازدم تا چشمم به خورده شیشه های روزمین افتاد با بدبختی خودمو از دستای 

کثیفش بیرون کشیدم ویه تیکه شیشه تو بازوش فرو کردم وبا تمام توانم دوییدم 

توی اتاقمو دروبستم و تا صبح بیرون نیومدم 

با دیدن جوان قدرتمند روبه روم تمام صحنه های اون شب مثل فیلم از جلوی 

چشمم رد شد‌ اما این مرد کجا و اونا کجا! 

کت و شلوار شکالتی رنگی تنش بود وبلوز کرم رنگی از زیرش پوشیده 

بود.عینک افتابیش رو دستش گرفته بودوبوی عطر تلخ ومردونه ش آدمو۵ مست 

میکرد برای یک لحظه ازتعجب ابروهام بالا پرید همچین ادمایی هستن که با 

منوچهرکارداشته باشن مگه میشه دونفر دیگه سمت چپ و راست مرد ایستاده 

بودن که مثل خودش اندام ورزیده وقد بلندی داشتن کت وشلوار مشکی جفت 

تنشون بودو روی چشماشون عینک داشتن به نظر میومد محافظی بادیگاردی 

چیزی باشن تا اینکه یکیشون به زبون اومدوسراغ منوچهرو گرفت‌از 

فکروخیال بیرون اومدم و بایه جواب سرسری بهشون از خونه خارج شدم جای 

کمربند روی رون پام حسابی دردمیکردولنگان لنگان راه میرفتم تا اینکه 

سرکوچه یادم افتاد کوله پشتی وسایالمو یادم رفته وکلافه سمت خونه برگشتم 

ازبریدگی کوچه که سرک کشیدم کسی جلوی در نبود‌اما اون ماشین مدل بالا 

که به نظر میومد مال اوناباشه هنوز جلوی در پارک شده بود بیخیال سری 

تکون دادم وسمت خونه راهی شدم در حیاطوکه باکلیدام باز کردم صدای 

منوچهر تو گوشم پیچید. 

_آقا من غلط کررردم من گوه خوردم به پات میفتم آقا نوکریتو میکنم آخخخ 

نزن آقا پولتو جور میکنممم نزن توووروخدا نززززن



💥💥💥💥💥

Report Page