Notes

Notes


Mehrdad Taheri:

حضرت علی (ع) :‎ ‎ﺍﯼ ﮐﻤﯿﻞ! ﻓﺮﯾﺐ ﺍﻗﻮﺍﻣﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻃﻮﻝ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺻﺪﻗﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﻧﺨﻮﺭ؛ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ(ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻻﻧﻮﺍﺭ، ﺟﻠﺪ۷۷، ﺹ۲۷۴)


امام صادق (ع) :


ﻓﺮﯾﺐ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﺁﺩﻣﯽ ﮔﺎﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭﺣﺸﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﺑﻠﮑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮﯾﯽ ﺑﯿﺎﺯﻣﺎﯾﯿﺪ.


(ﮐﺎﻓﯽ ﺟﻠﺪ ۲، ﺹ۱۰۴)


ﺍﺯ‎ ‎ﺩﺳﺘﻮﺭﺍﺕ ﺩﯾﻦ ﻣﺎ ﺍﻣﺮﺑﻪﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﻬﯽﺍﺯﻣﻨﮑﺮ ﺍﺳﺖ. ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺁﻫﻨﮓ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﻦ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺎﻓﻮﻕ ﯾﺎ ﻣﺴﺌﻮﻻﻥ ﺑﺎﻻﺩﺳﺖﻣﺎﻥ،ﺟﺮﺋﺖ ﺣﺮﻑﺯﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ.


فمن ﯾَﻌْﻤَﻞْ ﻣِﺜْﻘَﺎﻝَ ﺫَﺭَّﺓٍ ﺧَﯿْﺮًﺍ ﯾَﺮَﻩُ ﴿۷﴾ ﻭَﻣَﻦ ﯾَﻌْﻤَﻞْ ﻣِﺜْﻘَﺎﻝَ ﺫَﺭَّﺓٍ ﺷَﺮًّﺍ ﯾَﺮَﻩُ ﴿۸﴾ "ﺍﻟﺰﻟﺰﻟﻪ" ﭘﺲ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺫﺭﻩﺍﻯ ﻧﯿﮑﻰ ﮐﻨﺪ ]ﻧﺘﯿﺠﻪ[ ﻫﻤﻮﺯﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﯾﺪ )۷( ﻭ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺫﺭﻩﺍﻯ ﺑﺪﻯ ﮐﻨﺪ ]ﻧﺘﯿﺠﻪ[ ﻫﻤﻮﺯﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﯾﺪ )۸


-1 ﺁﻥ ﭼﻪ ﺩﻱ ﮐﺎﺷﺘﻪﺍﻱ، ﻣﻲﮐﻨﻲ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭﻭ ﻃﻤﻊ ﺧﻮﺷﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻮ )ﻇﻬﻴﺮ ﻓﺎﺭﻳﺎﺑﻲ( -2 ﺁﻥ ﭼﻪ ﺑﺮ ﻣﺎ .',


‎ ‎ﻣﻲﺭﺳﺪ، ﺁﻥ ﻫﻢ ﺯﻣﺎﺳﺖ )ﻣﻮﻟﻮﻱ( -3 ﺁﻥ ﮐﻪ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﺑﺪ ﺭﻭﺍ ﺑﻴﻨﺪ ﺧﻮﺩ ﺯ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﺧﻮﺩ ﺟﺰﺍ ﺑﻴﻨﺪ )ﺍﻣﻴﺮﺧﺴﺮﻭ ﺩﻫﻠﻮﻱ( -4 ﺍﻳﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﮐﻮﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﻌﻞ ﻣﺎ ﻧﺪﺍ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ ﺍﻳﻦ ﻧﺪﺍﻫﺎ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ )ﻣﻮﻟﻮﻱ( -5 ﺍﮔﺮ ﺑﺪ ﮐﻨﻲ ﭼﺸﻢ ﻧﻴﮑﻲ ﻣﺪﺍﺭ ﮐﻪ ﮔﺮ ﺧﺎﺭ ﮐﺎﺭﻱ، ﺳﻤﻦ ﻧﺪﺭﻭﻱ )ﺍﺑﻦﻳﻤﻴﻦ


ﻫﻴﭻ ﮔﻨﺪﻡ ﻛﺎﺭﻱ ﻭ ﺟﻮ ﺑﺮ ﺩﻫﺪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺳﺒﻲ ﻛﻪ ﻛﺮﻩ ﺧﺮ ﺩﻫﺪ


ﺍﻣﯿﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﮑﻮﻣﺘﺶ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ


ﮐﺮﺍﻫﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪﺍﯾﻦ ﺗﺼﻮﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭼﺎﭘﻠﻮﺳﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ


ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﻧﮑﻨﯿﺪ


ﺑﺎ ﻣﻦ ﺁﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﺒﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﺯﻭﺭﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺳﺨﻦ ﻧﮕﻮﺋﯿﺪ


ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻣﯿﺰﯾﺪ


ﮔﻤﺎﻥ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﻭ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﺳﺘﯿﺪ ﻭﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ.


ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺸﺮ ﺑﺎ ﺭﺷﺪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻩ است ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺣﻖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺣﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﯿت ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ است که ﺑﺸﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﺷﺪ خود ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ‎‏(ع) ﺍﺯ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺩﺍرد.


*عید غدیر بر شما مبارک باد*


ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ:


ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﺮ ﻓﺼﻞ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺍﺳﺖ.


ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺍﺯ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ؛ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻨﮕﺪﺳﺘﻰ،ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺳﻼﻡ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﻤﻴﻊ ﺍﻫﻞ ﻋﺎﻟﻢ.


ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺑﺮﺗﺮﻳﻦ ﻓﻀﻴﻠﺖ ﻫﺎ ﺍﺳﺖ.


ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺑﺮﺗﺮﻳﻦ ﺳﺮﺷﺖ ﻫﺎ ﺍﺳﺖ.


ﺑﺮﺗﺮﻳﻦ ﺍﻳﻤﺎﻧﻬﺎ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺳﺖ.


ﺗﺎﺝ ﺳﺮﻭﺭﻯ ﻫﺮ ﻣﺮﺩ ﻋﻔﺖ ﻧﻔﺲ ﺍﻭ ﻭ ﺯﻳﻨﺖ ﺁﻥ ﺗﺎﺝ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺍﻭﺳﺖ.


از بابت رعایت حق و انصاف و لطفی که نسبت به من داشتید متشکرم.


حقیقتا از این روحیه لذت بردم.


امیدوارم خداوند متقابلا توفیق رعایت انصاف و ادای حق رو در همه صحنه ها همانطور که امروز شاهد بودم، به همه ما عطا کند.


عزت عالی مستدام


*حُسْنُ الْخُلْقِ رَأْسُ کُلِّ بِرٍّ*


با خلق عظیم شد رسول اخلاق


بر خلق خوشش زصدق و ایمان صلوات


مردی از جلوی روی رسول خدا نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! دین چیست؟ پس حضرت فرمود: اخلاق نیک، آنگاه از سمت راست حضرت آمد و پرسید: دین چیست؟ پس حضرت فرمود: خوش خلقی. آنگاه از سمت چپ آن حضرت آمد و دوباره سؤال کرد: دین چیست؟ این بار حضرت فرمود: نفهمیدی؟ دین، آن است که خشمناک نشوی.»


بعد نمازهای واجب


یک مرتبه آیت الکرسی تا هوالعلی العظیم


بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها


بعد سه بار سوره توحید


بعد سه بار صلوات


بعد سه بار آیه دو و سه سوره طلاق


ﻭَﻣَﻦْ ﻳَﺘَّﻖِ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻳَﺠْﻌَﻞْ ﻟَﻪُ ﻣَﺨْﺮَﺟًﺎ ﻭَﻳَﺮْﺯُﻗْﻪُ ﻣِﻦْ ﺣَﻴْﺚُ ﻻ ﻳَﺤْﺘَﺴِﺐُ ﻭَﻣَﻦْ ﻳَﺘَﻮَﻛَّﻞْ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻓَﻬُﻮَ ﺣَﺴْﺒُﻪُ ﺇِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﺑَﺎﻟِﻎُ ﺃَﻣْﺮِﻩِ ﻗَﺪْ ﺟَﻌَﻞَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻟِﻜُﻞِّ ﺷَﻲْﺀٍ ﻗَﺪْﺭًﺍ


ﻫﺮﮐﺲ ﺗﻘﻮﺍﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﭘﯿﺸﻪ ﮐﻨﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﻧﺠﺎﺗﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯽﺩﻫﺪ، ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﺑﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﮐﻞ ﮐﻨﺪ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﺍﻣﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﺪ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﺍﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.


بنی امیه این تفکر را رواج داد که هرچه انجام ميدهد به خواست خداست؛


اگر به شما ظلم ميشود،مال يا حقتان را ميخورند کاری نداشته باشید،شما باید تبعیت کنید و فرمان ببرید و خدا روز قیامت به حساب کسانی که کار نادرستی انجام دادند،ميرسد.


متاسفانه آنچه در افکار عمومی امروز وجود دارد نتیجه تعاليم حکومتهای جور است و حاصل رهنمودهای اسلام و قرآن نیست


حکمتهاي نهج البلاغه


چگونه خواهد بود حال كسى كه در بقاى خود ناپايدار،


و در سلامتى بيمار است،


و در آنجا كه آسايش دارد مرگ او فرا مى رسد.


سرمايه اى از عقل سودمندتر نيست،


و هيچ تنهايى ترسناك تر از خودبينى نیست


در آيات قرآن بيان شده كه به معبود ديگران و آن چه كه آنان به آن اعتقاد دارند دشنام و ناسزا نگوييد و زمينه را برای شنيده شدن حرف خود از بين نبريد بلكه در اين صورت ديگران را به دشنام و ناسزا برمی‌انگيزيد و مقدمه معصيتی را فراهم كرده‌ايد.


کار شیطان تزیین اعمال زشت و توجیه خطاهای رفتاری است


ابتدا زینت میدهد بعد وسوسه میکند و تمایل درونی انسان را به سوی آن تحریک میکند


زینتهای شیطانی ولذتهایی که او در رفتارها قرار داده مطابق با هوی و مایی بدبختی است


شیطان گفت خدایا به سبب آنکه مرا گمراه کردی,هرآینه برای مردم ,آنچه در زمین است,زینت میدهم تا ایشان را گمراه کنم.(سوره حجر,آیه ۳۹)


روش معاویه: ﺗﺨﻠﯿﻪ ﻭﺟﻮﺩﯼ ﺍﻧﺴﺎن ﺍﺯ ﺟﻮﻫﺮﻩ ﺧﻮﺩش ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾنکه ﺍﺑﺰﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺣﺎﮐﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷد و ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ تفکر بپذیرد ﭼﻮﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾنکه ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ. روش علوی و حسینی: باید ذﻫﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮔﺬﺍﺷﺖ،ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩ تا ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ؛ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﺪ،ﻭﻟﻮ ﺍﯾنکه ﻣﺘﻤﺮﺩ ﺷﻮﺩ، ﻭﻟﻮ ﺍﯾنکه ﻋﺪﻩﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻮﻧﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﻮﺍﺭﺝ.


ﻣﺎ ﻳﻚ ﻣﻠﺖ ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭعلی(ﻉ‎‏)‏ﻫﺴﺘﻴﻢ،ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﺷﻴﻌﻪ ﻋﻠﻲ(ﻉ)!ﭼﺮﺍﻛﻪ ﺷﻴﻌﻪ ﻋﻠﻲ(ع), ﻋﻠﻲ(ﻉ)‌ﻭﺍﺭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻥ،‌ﻋﻠﻲ (ﻉ)ﻭﺍر ﻣﺴﺆﻭﻟﻴﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻛﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻥ،ﻋﻠﻲ(ﻉ)‌ﻭﺍﺭ ﺯﻳﺴﺘﻦ،ﻋﻠﻲ(ﻉ)‌ﻭﺍﺭ ﭘﺮﺳﺘﻴﺪﻥ ﻭ ﻋﻠﻲ(ﻉ)‌ﻭﺍﺭﺧﺪﻣﺖ ﻛﺮﺩﻥﺍﺳﺖ.


"دکتر علی شریعتی"


ﻋﻠﯽﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻣﯽﺗﺮﺳﺪ؟ﺍﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ"ﻫﻤﭽﻮﻥ ﮔﺮﺩﻧﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮﮔﺮﺩﻥ ِﺩﺧﺘﺮﯼ ﺟﻮﺍﻥ، ﻣﺮﮒ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ".ﭼﻪ ﺷﻮﺭﺍﻧﮕﯿﺰ ﻭ ﺟﺎﻧﺒﺨﺶ ﺍﺳﺖ"ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩﻥ!" ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺗﯿﻐﻪﯼ ﭘﻮﻻﺩﯾﻦ ِﺷﻤﺸﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺗﯿﺰﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻫﺮ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﺩﺭﺣﺎلیکه ﺫﺭﺍﺕ ﺧﻮﻧﯿﻦ ِﻣﻐﺰﺵ ﺑﺪﺍﻥ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻓﺮﻗﺶ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪ،ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﺁﺭﺯﻭﯾﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﻓﺖ، ﭘﻨﺠﻪ ﯼ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﻭ ﺧﺸﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻗﻠﺒﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺸﺮﺩ ﺭﻫﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻪ"ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﮐﻌﺒﻪ ﺳﻮﮔﻨﺪﮐﻪ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﺎﻓﺘﻢ"


دکتر علی شریعتی


ﻏﺮﻭﺭ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﺑﯿﮕﺎﻧﮕﻰ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ، ﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﺭ ﻗﻀﺎﻭﺕ، ﻭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍﻩ ﺣﻖ، ﻭ ﭘﯿﻮﺳﺘﻦ ﺑﻪ ﺧﻂ ﺷﯿﻄﺎﻥ، ﻭ ﺁﻟﻮﺩﮔﻰ ﺑﻪ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺟﻨﺒﻪ ﻋﻄﺎ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻏﺮﻭﺭ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺭﻧﺠﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻪ ﺯﺍﻧﻮ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﯾﯿﻢ . ﺁﻣﯿﻦ


گر هزاران دام باشد درقدم


چون تو بامایی نباشد هیچ غم


سبحان الله يافارج الهم وياکاشف الغم فرج همي ويسرامري وارحم ضعفي وقلة حيلتي وارزقني من حيث لااحتسب يارب العالمين -حضرت محمد؛ص؛ فرمودند:هرکس مردم راازاين دعاباخبرکنددرگرفتاريش گشايش پيدامى کند.


ای انکه گره کارهای فرو بسته به سرانگشت تو گشوده میشود و ای انکه سختی دشواریها با تو اسان می گردد و ای انکه راه گریز به سوی رهایی و اسودگی را باید از تو خواست سختیها به قدرت تو به نرمی گرایند و به لطف تو اسباب کارها فراهم اید به قدرت تو قضا به انجام رسد و چیزها به اراده ی تو موجود شوند........


ای پروردگار من به احسان خویش در اسایش به روی من بگشا و به نیروی خود سختی اندوهم را در هم شکن و در انچه زبان شکایت بدان گشوده ام به نیکی بنگر و مرا در انچه از تو خواسته ام شیرینی استجابت بچشان و از پیش خود رحمت و گشایشی دلخواه به من ده و راه بیرون شدن از این گرفتاری را پیش پایم نه.....از صحیفه سجاد یه


************************************


خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا در این جهان و ان جهان در حال خشنودی و خشم از خطاها به دور دار و از لغزشها بپر هیزان تا خشنودی و خشم برای من یکسان باشد و از تو فرمانبرداری کنم و خشنودی تو در حق دوستان و دشمنان را بر خشم و خشنودی خویش ترجیح دهم انگونه که دشمنم از جور من در امان ماند و دوستم از هواخواهی نا حق من نا امید شود(صحیفه سجادیه)


پروردگارا اگر از بیان خواسته ام نا توانم یا در حیرتم که از تو چه بخواهم خودت مرا به انچه صلاحم در ان است رهنمون شو و دلم را به نقطه ای که خیرم در ان است متوجه ساز که چنین رهنمودها و کار سازیهایی از تو بیگانه و عجیب نیست پروردگارا با من به عفوت رفتار کن و به عدلت رفتار مکن از حضرت علی (ع)


......این روز روزی نو و بر ما گواهی اماده است اگر نیکی کنیم با سپاس و ستایش ما را بدرود می گوید و اگر بدی کنیم با نکوهش از ما جدا گردد خدایا روزیمان کن که به شایستگی با چنین روزی همراه گردیم و مگذار از ان جدا شویم در حالی که گناهی کوچک یا بزرگ ا ز ما سر زده باشد و در این روز نیکی های فراوان به ما عطا فرما و ما را از گناهان به دور دار بامداد و شامگاهش رابرای ما از سپاس و ستایش و پاداش و ذخیره ان جهان و بخشش و نیکی اکنده ساز و.......(صحیفه)


هنگامي كه از چيزي ميترسي خود را در آن بيفكن ، چون گاهي ترسيدن از چيزي از خود آن سخت تر است.


"حكمت ١٧٥ نهج البلاغه "


نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که آدمی پای بر شرافت خود گذارد.حضرت علی(ع)


هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون نادانی نیست .هیچ ارثی چون ادب وهیچ پشتیبانی چون مشورت نیست امام علی علیه السلام


از آستان مقدس پروردگاري براي آن متعارج آستان الهي علو درجات وحيات أبدي وجاوداني وبراي اعضاي خانواده ،صبر وتحمل آرزو مي نمايم خوش ساحتي است ، ساحت هستي اگر اندر آيي و نيكو بساطئ است ، بساط باقي اگر از ملك فاني برتر خرامي ... . روح شان شاد...


اگر بخواهيد دائم در مورد انسانها قضاوت كنيد، هرگز فرصت دوست داشتن آنها را نخواهيد داشت! مادر ترزا


اگر طالب دشمن هستی خود را از دوستانت برتر بدان ولی اگر دوست می خواهی بگذار دوستانت خود را از تو برتر بدانند. دیل کارنگی


اگر قرار باشد خوبی ما وابسته به رفتار دیگران باشد این دیگر رعایت اخلاق نیست معامله گری است فرقی تدارد نمره دیگران چند میشود مهم این است که ما همیشه بهترین نمره را بگیریم.


اگر یک روز شاد بودی ا رام بخند تا غم بیدار نشود و اگر یک روز غمگین شدی ارام گریه کن تا شادی نا امید نشود


چارلی چاپلین


ﺁﻧﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﯼ میدﺍﻧﺪ،ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣیگرﺩﺩ،ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺳﯿﺎﺳت ﺑﺎﺯﯾﺴﺖ،ﺍﺧﻼﻕ ﺑﺎﺯﯾﺴﺖ، ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﺎﺯﯾﺴﺖ،ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭﮐﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﺶ ﻧﯿﺴﺖ.


ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎﺷﺪ،ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ.ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﮐﻤﭗ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯾﻢ:ﻫﯿﺘﻠر،ﺍﺳﺘﺎﻟﯿﻦ،ﺑﻮﺵ،ﺻﺪﺍﻡ،ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎﺷﺎﻩ،ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ ﻭ...


ﺁﻧﮑﻪ ﺯﻧﺪگی رﺍ ﺑﺎﺯﯼ ﻣیدﺍﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻤﭗ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ،ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ!


ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎ ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ، ﺗﺮﻭﯾﺞ ﻧﻔﺎﻕ ﻧﯿﺴﺖ؟


ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎ ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻠﻪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﮔﻔﺖ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻧﺶ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺎﺷﺪ،ﺧﻮﺏ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ، ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﭼﯿﺴﺖ؟


ﺍﯾﻦ ﻋﯿﻦ ﻧﻔﺎﻕ ﺍﺳﺖ.


ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﺳﺖ/ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻏﺒﺘﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ.


"ﺁﻟﺒﺮ ﮐﺎﻣﻮ"


پس از مرگ پدر اسپینوزا خواهر او درصدد برآمد که با اغفال او از ارثیه محرومش سازد.اسپینوزا این قضیه را به دا گاه کشید و پس از پیروزی بر خواهر همه اموال را داوطلبانه به او بخشید و با پاره کردن حکم دادگاه گفت : بگذار عدالت وظیفه خود را ایفا کند ولی محبت و عشق بر آن پیروز گردد.


تردیدها به ماخیانت می کنند تا به آنچه لیاقتش را داریم نرسیم. شکسپیر


چهار چيز را هيچگاه نشكنيد:


اعتماد، قول،رابطه و قلب!


زيرا اينها وقتي مي شكنند،صدايي ندارند ولي درد زيادي دارند.


چارلز دیکنز


اين را بياموزيد كه خشم خود را فرو خورده يا بر آن نهيب بزنيد، به جای اين كه ديگران شما را قربانی خشم خودتان كنند. (وين داير)


در دوران سالخوردكي روزهاي اسايش را به ياد نخواهيد اورد لخظاتي را تحسين خواهيد كرد كه با سختيها جنكيده و به روياهايتان دست يافته ايد


زندگی را مانند نقاشی کردن بدانید


خطوط را با امید بکشید,


اشتباهات را با ارامش پاک کنید,


قلم مو را در صبر غوطه ور کنید,


و با عشق رنگ بزنید


سه جمله براي موفقيت: دانستن بيش از ديگران - كار كردن بيش از ديگران - انتظار كمتر از ديگران. ويليام شكسپير


انسانهاي بزرگوار و دارای عزت نفس همانند گلهای قاليند، نه منتظر باران هستند و نه دلهره چيده شدن دارند، همیشگی و ماندگار هستند، مناسبتها تنها بهانه ايست تا از بهترينها ياد کنيم تا بدانند به یادشان هستیم.


"مدارا "بالاترین درجه قدرت و "میل به انتقام "اولین نشانه ضعف ومدیریت نداشتن بر فکر و احساس است.


من نخواهم گفت كه هزار بار اشتباه كرده ام، خواهم گفت: هزار راه پيدا كرده ام كه نتيجه نادرست داد! توماس اديسون


مي داني يک وقت هايي بايد روي يک تکه کاغذ بنويسي"تعطيل است" و بچسباني پشت شيشه ي افکارت،بايد به خودت استراحت بدهي دراز بکشي دست هايت را زير سرت بگذاري به آسمان خيره شوي و بي خيال سوت بزني در دلت بخندي به تمام افکاري که پشت شيشه ي ذهنت صف کشيده اند،آن وقت با خودت بگويي بگذار منتظر بمانند!!!


ﻫﻤﻪ ﯼ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻧﺪ/ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ/ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ.


"ﮊﻭﺯﻩ ﺳﺎﺭﺍﻣﺎﮔﻮ"


امروز نه اغاز و نه انجام جهان است


ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است


گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری


دانی که رسیدن هنر گام زمان است


ابی که براسود زمینش بخورد زود


دریا شود ان رود که پیوسته روان است


ای قرنها زندانی تقدیر بشکن..


تقدیر را با ضربه تدبیر بشکن


پرسی که ز بهر مجلس افروختنی / در عشق چه لفظهاست بردوختنی


ای بی خبر از سوخته و سوختنی / عشق آمدنی بود، نه آموختنی


ـ سنایی


ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ ﮐﺴﯽ / ﮐﺸﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻏﻢ ﺑﯽ ﻫﻤﻨﻔﺴﯽ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ / ﺧﻔﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭ ﺁﺋﯿﻨﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﭼﻮ ﻫﺴﺖ / ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺷﮑﺴﺖ


در خود آﻥ ﺑﺪ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﯽ ﻋﯿﺎﻥ، ﻭﺭﻧﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻮﺩﯾﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺠﺎﻥ/


ﺣﻤﻠﻪ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ زن، ﻫﻤﭽﻮ ﺁﻥ ﺷﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ/


ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﺖ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺷﯿﺸﻪٔ ﮐﺒﻮﺩ، ﺯﺍﻥ ﺳﺒﺐ ﻋﺎﻟﻢ ﮐﺒﻮﺩﺕ ﻣﯽﻧﻤﻮﺩ.


رها کنی برود از دلت جدا باشد


به آنکه دوست ترش داشته ...به آن برسد


ﺷﺐ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺩﺭ ﺍﯾﻮﺍﻥ، ﺗﺎ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺳﯿﻨﯽ ﭼﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﮔﻞ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﭼﯿﺪ ،ﻫﺪﯾﻪ ﺍﺵ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺗﮑﻪ ﻧﺎﻧﯽ ﺁﻭﺭﺩ ، ﺁﻣﺪ ﺁﻧﺠﺎ ﻟﺐ ﭘﺎﺷﻮﯾﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺩﻓﺘﺮ ﺷﻌﺮﯼ ﺁﻭﺭﺩ، ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ ﭘﺸﺘﯽ ﺩﺍﺩ ﺷﻌﺮ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ، ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺩ، ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﯾﻘﯿﻦ :ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺭﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺎ ﺟﺎﺭﯾﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺁﻣﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﺎﺳﺖ ﺭﻭﺩ ﺩﻧﯿﺎ ﺟﺎﺭﯾﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺁﺑﺘﻨﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺩ ﺍﺳﺖ ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ؛ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﻒ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ؟ ﻫﯿﭻ!!! ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﻭﺯﻥ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﮔﺮﻣﯽ ﺍﻣﯿﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ، ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻮﻕ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﺗﻮ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﺮﻭﺯﯼ، ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ ﻇﺮﻑ ﺍﻣﺮﻭﺯ، ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮﺳﺖ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ، ﺩﺭﯾﻐﺶ ﮐﺮﺩﯼ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﺑﺎ، ﺍﻣﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﺎﺩ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺧﺎﮎ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺳﺒﺰﺗﺮﯾﻦ ﺁﯾﻪ ، ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺑﺮﮒ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﯾﮏ ﻗﻄﺮﻩ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﻭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺣﺲ ﺷﮑﻮﻓﺎﯾﯽ ﯾﮏ ﻣﺰﺭﻋﻪ، ﺩﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﺑﺬﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺭﯾﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﺎﻫﯽ، ﺩﺭ ﺗﻨﮓ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﺧﺎﮎ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻋﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﻬﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ ﻫﺎﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺎﺯ، ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ، ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ، ﻧﻮﺭ، ﺧﺪﺍ، ﻋﺸﻖ، ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﯿﻢ ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ، ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﭘﺮ ﻣﻬﺮ ﻧﺴﯿﻢ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﺣﺖ ﺩﻝ ﺑﺮﮔﯿﺮﯾﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ، ﺑﺎ ﺷﻮﻕ، ﺳﻼﻣﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺭﺳﻢ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺍﺳﺖ ﻭﺯﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ، ﻭﺯﻥ ﺭﺿﺎﯾﺘﻤﻨﺪﯼ ﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺷﺎﯾﺪ ﺷﻌﺮ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﭼﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ، ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﻮﺩ ﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺮ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺳﺖ، ﮐﻪ ﺩﺭﯾﻐﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﭘﺎﮎ ﺣﯿﺎﺕ ﺳﺖ، ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺁﻣﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﺎﺳﺖ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﻣﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﺎ، ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻗﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﯿﻢ


علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد


دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست


به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز


وگرنه سیل چو بگرفت سد نشاید بست


گاه خورشیدی و گه دریا شوی


گاه کوه قاف و گه عنقا شوی


تو نه این باشی نه آن در ذات خویش


ای فزون از وهمها وز بیش بیش


در جهان هر چیز چیزی جذب کرد


گرم گرمی را کشید و سرد سرد


قسم باطل باطلان را میکشند


باقیان از باقیان هم سرخوشند


ناریان مر ناریان را جاذب اند


نوریان مر نوریان را طالب اند


گفتم آخر آینه از بهر چیست


تا بداند هر کسی کو چیست و کیست


آینه آهن برای پوست هاست


آینه سیمای جان سنگی بهاست


آینه جان نیست الا روی یار


روی آن یاری که باشد زان دیار


گفتی که مستت میکنم،پر زانچه هستت میکنم


گفتم چگونه از کجا؟ گفتی که تا گفتی خودآ


گفتی که درمانت دهم. بر هجر پایانت دهم


گفتم کجا،کی خواهد این؟گفتی صبوری باید این


گفتی تویی دُردانه ام. تنها میان خانه ام


مارا ببین،خود را مبین درعاشقی یکدانه ام


گفتی بیا. گفتم کجا. گفتی در آغوش بقا


گفتی ببین.گفتم چه را؟گفتی خدا را در خود آ


ﻣﺰﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺳﺖ ﺯﻭﺭ


ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺍﻓﺘﯽ ﭼﻮ ﻣﻮﺭ


ﻧﺒﺨﺸﻮﺩ ﺑﺮ ﺣﺎﻝ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺷﻤﻊ


ﻧﮕﻪ ﮐﻦ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺳﻮﺧﺖ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺟﻤﻊ


ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺯ ﺗﻮ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﺴﯽ ﺍﺳﺖ


ﺗﻮﺍﻧﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺁﺧﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ


من بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست...


ﻧﺪﻫﺪ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪِ ﺭﻭﺷﻦ ﺭﺍﯼ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﻣﺎﯾﻪ، ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﻄﯿﺮ


ﺑﻮﺭﯾﺎﺑﺎﻑ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﺎفندﻩ ﺍﺳﺖ، ﻧﺒﺮﻧﺪﺵ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺎﻩ ﺣﺮﯾﺮ


(ﺑﻮﺭﯾﺎﺑﺎﻑ: ﺣﺼﯿﺮ ﺑﺎﻑ)


ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﺎﻡ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ ﺁﻥ ﺻﺒﺢ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺯﺷﺎﺩﯼ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﺯ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﭘﯿﻐﺎﻡ ، ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ ﺁﻥ ﺩﺷﺖ ﻃﺮﺍﻭﺕ ﺯﺩﻩ ، ﺁﻥ ﺟﻨﮕﻞ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭ ﺁﻥ ﮔﻨﺒﺪ ﮔﺮﺩﻧﺪﻩ ﯼ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺎﻡ ﻓﻠﮏ ﻋﺸﻖ ﻓﺸﺎﻧﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺷﻤﺎ ، ﻋﺸﻖ ﺷﻤﺎ ، ﺑﺎﻡ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ. ﻧﻮﺭﻭﺯ ﮐﻬﻨﺴﺎﻝ ﮐﺠﺎ ﻏﯿﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ ﯼ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﻭ ﺟﻢ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﮔﺮﻡ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﺪ ﺟﺎﻥ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﯼ ﺑﻬﺮﺍﻡ ﻭ ﮔﻞ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ. ﻫﻢ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﯼ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻫﻢ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﯼ ﻋﺸﻖ ﻫﻢ ﺻﺎﻋﻘﻪ ﯼ ﺧﺸﻢ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﭼﻤﺪ ﺍﺑﻠﯿﺲ ﻏﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﻓﻦ ﮐﻤﯿﻦ ﺣﻮ ﺻﻠﻪ ﯼ ﺩﺍﻡ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺳﺤﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺷﺐ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺩﺭﺍﺯ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺯﻣﺎﻥ ﮔﺎﻡ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ ﺍﯾﺎﻡ ﺯﺩﯾﺪﺍﺭ ﺷﻤﺎﯾﻨﺪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﺎﻡ ﺷﻤﺎﯾﯿﺪ


هر که را دیدیم از مجنون و عشقش قصه گفت


کاش میگفتند در این سو چه بر لیلی گذشت

Report Page