Nor

Nor

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

#پارت1
با حرص پرتم کردن رو تخت یاشار روم خیمه زد با به لبخند چندش گفت:
میخوام امشب خانومت کنم.
در عالم بچگی گفتم:
یعنی چی ؟
حسام یه لبخند زد: میخوام از اونا کارا که مامان باباها باهم انجام میدادن ماهم انجام بدیم.
دستامو تو موهای موج دارم بردم با ترس گفتم:
من میترسم.
یاشار زیر گردنمو بوسید با صدای کشداری گفت:
از چی خوشگلم؟
بدون اینکه جوابشو بدم دستمو زو سینه‌ش گذاشتم سعی کردم به. عقب هولش بدم ولی قدرت من 12ساله کجا ماله اون کجا.
حسام اومد کنارم خوابید دستشو رو شکمم حرکت میداد با صدای شهوتی گفت:
اماده‌ایی؟
سرمو به نشونه‌ی نه تکون دادم اما انگار اونا متوجه هیچ چیزی نبودن فقط میخواستن کار خودشونو انجام بدن با یه حرکت یاشار از روم بلند شد حسام و یاشار لباساشونو درآوردند با یه لبخند مزخرف سمتم اومدن.
از ترس زبونم بند اومده بود، با تعجب بهشون نگاه میکردم که هر لحظه نزدیک تر میشدن.
بعد از دو دقیقه هر دو سمتم اومدن مشغول درآوردن لباسام شدن.
دستشون به لباس ز*ی*ر*م که رسید جیغ زدم.
با جیغ من انگار جری تر شدن یاشار لبامو میبوسید حسام زیر گردنمو میبوسید با صدای یه نفر هر دو از من جدا شدن
_بچه ها صبر کنید منم بیام و...

اون شب فقط من موندمو دنیای نابود شدم، اون شب من بودم که دخترانگیمو از دست دادم ، اون شب من بودمو تجاوز سه آدم پست به من.

من زنی هستم که با کابوس این تجاوز بزرگ شدم، تبدیل به زنی بی احساس شدم.
اونا فقط به جسم من تجاوز نکردن به روحمم تجاوز کردن من یه زن رنج دیدم، زنی که دخترانگیشو‌ با بی رحمی ازش گرفتن
و....
ادامه دارد...

#پارت2
از جام بلند شدم‌ سمت آینه رفتم‌ تو آینه به خودم نگاه کردم، چشمای دریاییم بی روح تر از همیشه.
یه نیش به خودم زدم، از اتاق اومدم بیرون از حال کوچیکمون عبور کردم سمت آشپزخونه رفتم مامانم تو آشپزخونه بود داشت صبحونه رو آماده میکرد.
سلام کردم رو زمین نشستم منتظر موندم‌ مامانم بیاد‌ سفره صبحونه رو آماده کنه، بعد از چند برگشت سمتم برگشت با یه غم خاصی بهم نگاه کرد.
تحمل این نگاه ترحم آمیز از طرف مادرمو نداشتم اون چه میدونه درد من چیه، چه نمیدونه تجاوز یعنی چی، من از طرف خواهر زاده های همین زن تجاوز دیدم، اگه مامان اون شب تنهام نمیذاشت اگه یکم بیشتر مراقبم میبود مطمئن بودم اون اتفاق نمیفتاد.

با عصبانیت از جام بلند شدم داد زد:
چیه چرا اینجوری نگاهم میکنی هاااا؟ بسه دیگه ترحمتو نمیخوام تو چه میدونی از دردورنج من هاا تو چه میدونی من چه اتفافی واسم افتاده؟!
من نابود شدم من یه نابود شدم اونم در سن کم.
مامان با گریه سمتم اومد:
مهسا دختر خوشگلم الهی فداتشم بهم بگو ببینم چی شده، بگو بهم دردو رنجاتو!

یه نیش خند زدم:
برو بابا توام دلت خوشه هااا.
بی توجه بهش از آشپزخونه اومدم بیرون سمت اتاقم رفتم لباسمو پوشیدم از خونه زدم بیرون.
هر چقدر که پدرمو دوست داشتم از مامانم متنفر بودم ، حالا تقصیر مامانم تو اون جیران چی بوده نمیدونم؟
داشتم از کوچه رد میشد که صدای پچ پچ چندتا از زنای همسایه رو شنیدم.
زن اول: این دختر هر روز کجا میاره؟
زن دوم: خدا میدونه معلومه از اون دختراست
زن سوم: آره دقیقا.
با حرص دندونامو رو گذاشتم سمتشون برگشتم دو‌قدم‌جلو رفتم:
چی از جونم میخواین؟ بیرون رفتن هم جرمه آره؟
مبخواستم عقب گرد کنم که یهو...

این رمان براساس واقعیته !! با صحنه های بازکه به زودی قراره بره واسه چاپ خب مسلما خیلی فرق داره با موضوع انلاینش و شما باید فقط واسه فصل هزینه ی حدود ۶۰تومن پرداخت کنید ... اما نویسنده قبل چاپش تصمیم گرفته که مجدد براتون رمانو بذاره تنها با هزینه ی ۱۵هزارتومن واسه فصل اول و دوم ... میتونید به پی وی ادمین مراجعه کنید تا لینک کانالو براتون بفرسته مطمئن باشید با یه نویسنده ی باحال طرفیدکه کلی برنامه ی سرگرم کننده براتون داره در کنار رمان 😍

Report Page