NO

NO

Mahya

_جونگوک...قراره اینبارو باهم بریم...


با شنیدن صدای تهیونگ با لحن مشکوکش به خنده افتاد...


_آره عزیزم اینبار باهم میریم نگران نباش...زیرقولم نمیزنم...


تهیونگ ذوق زده لبخند زد و به سمت کمدش رفت تا لباس هاش رو عوض کنه..


_تهیونگ...باید این ضدگلوله رو بپوشی...نمیخوام بلایی سرت بیاد...


به جلیقه نگاه کرد و لبهاش رو بالا داد.


_قرار نیست اتفاقی بیفته کوک...این فقط یه مانوره...نیازی به__


_تهیونگ...


با شنیدن صدای دلخور جونگوک سمتش رفت و بوسه ای رو لبهاش زد 


_میخوام ببینم چیکار میکنی آقای پلیس...قرار نیست بپرم اون وسط...


و جلیقه رو از دستش گرفت...



***


تهیونگ لبخندی زد و به همراه چند نفر دیگه روی صندلی هایی که دید کاملی به تمام فضا داشت نشست.


بی صبرانه منتظر لحظه ای بود که مانور پلیس که بیشتر برای نشون دادن صلاحیت نیروهای پلیس بود عشقش رو ببینه که بین اون همه آدم میدرخشه...


با اینکه اسلحه ها بادی بود، ولی صدایی که تولید میکرد باعث میشد تهیونگ بخواد نامحسوس گوشهاش رو بگیره و نگران بشه...

با اینحال میدونست جونگوک کارش رو خوب بلده و قرار نیست آسیبی ببینه...


جونگوک تمام حواسش به حریف قلابیش بود...خوشحال بود که حتی اگر شکست هم بخوره اون مرد قرار نیست بلایی سرش بیاره ولی نمیخواست تصویر قدرتمندش پیش چشمهای تهیونگ رو خراب کنه...


صدای فریادی اومد و جونگوک ناگهان لبخندی زد...یکی دیگه از حریف ها شکست خورده بود.

با خوشحالی به سمت هم تیمیش رفت تا احتمالا ضربه ای به شونه اش بزنه و بابت پیروزیش قربون صدقه اش بره 

ولی با چیزی که دید، تمام افکارش فراموش شد.

با ترس قدمی عقب رفت...


_خ..خون؟


شاید برای طبیعی کردن هر چه بیشترش از خون مصنوعی استفاده کرده بودن...

آره همین بود.

دستش رو روی مایع قرمز رنگ گذاشت.

گرم بود...


با ترس از پشت روی زمین افتاد و نشسته کمی عقب رفت...

خون واقعی؟

از جاش بلند شد و با ترس به سمت جایی که خون نشأت میگرفت رفت...

با دیدن جسد هم تیمیش با چندین تیر مختلف در جای جای بدنش با وحشت به سمتش رفت و تکونش داد..


_آهای...سرباز چوی...صدامو میشنوی؟


داد زد ولی فایده ای نداشت...

دستش رو روی شاهرگش گذاشت..

نمیتونست ضربانش رو حس کنه هیچکس نمیتونست با چهار پنج تیر توی بدنش زنده بمونه ولی این یه مانور بود....

واقعی نبود که کسی کشته بشه...


اشکهاش رو عقب روند الان وقت گریه کردن نبود...

از جاش بلند شد ولی با احساس چیز سفتی دقیقا پشت سرش و پشتبندش صدای کلفت مردی که میگفت:


"تکون بخوری مغزت رو متلاشی میکنم."


دستهاش رو به سرعت بالا برد و چشمهاش رو بست...

قرار بود به سرنوشت هم تیمیش دچار بشه؟


مرد شلیک هوایی کرد و تمام حصارهایی که برای پنهان شدن سرباز ها از دست حریف قلابیشون بود پایین ریختن و تهیونگ تونست هیکل دوست پسرش رو در حالی که دستهاش رو بالا گرفته بود و مرد سیاهپوشی اسلحه ای رو به سرش میفشرد ببینه...

با وحشت از جاش بلند شد ولی با فکر به اینکه این تصاویر واقعی نیست دوباره سرجاش نشست..


جونگوک به آرومی چشمهاش رو باز کرد و از بین تماشاگرها دنبال تهیونگ گشت.

وقتی چشم تو چشم شدن، جونگوک چیزی رو لب زد اما تهیونگ متوجه نشد...


صدای مرد سیاهپوش توی محوطه پیچید...


"از اینجا خارج بشید اگر نمیخواید مثل تمام اینها بمیرید."

و به تمام جسدها اشاره کرد...


تهیونگ آب دهنش رو قورت داد.

اینها که واقعی نبود بود؟


مرد سیاهپوش کلافه دادی زد و اسلحه اش رو به سمت یکی از تماشاگرها نشونه گرفت و شلیک کرد.

پسر با برخورد تیر دقیقا توی پیشونیش به عقب پرت شد و تماشاگر ها با وحشت

فریاد زدن و به سمت خروجی دویدن...


تهیونگ نمیتونست بره...جونگوک هنوز اونجا بود...تو چنگال اون مرد تهیونگ چطوری میتونست رهاش کنه؟


مرد هنوز اسلحه اش رو به سمت اون پسر کشته شده نگه داشته بود...

به نظر تیرانداز حرفه ای میومد ولی قرار نبود جونگوک تسلیم مرگ بشه...

پس با آرنج محکم به شکم مرد کوبید و وقتی سر مرد پایین اومد مشت محکمی بهش زد...


حالا فقط باید فرار میکرد...



با تمام قدرتش میدوید...فقط یکم دیگه فقط کمی دیگه مونده بود تا بتونه به خروجی برسه و شاید اونجا میتونست وسیله ای رو پیدا کنه تا باهاش مرد رو عقب برونه...


صدای شلیک اومد و لحظه بعد، دردناک وحشتناکی بود که پاش رو احاطه کرد...

دادی زد و روی زمین افتاد...دردش غیرقابل تحمل بود...

مرد با نفرت به سمتش میومد و اسلحه اش رو به سمت پیشونیش نشونه گرفته بود...

قرار بود بمیره؟ جلوی چشمهای تهیونگ؟


چشمهاش رو بست...دلش میخواست بیشتر زندگی کنه...میخواست بیشتر با تهیونگ زندگی کنه بیشتر بهش بگه دوستش داره...


مرد شلیک کرد...چندین بار...

 احساس میکرد گوشهاش سوت میکشه ولی دردی رو حس نمیکرد...

صدای ناله ریزی گوشهاش رو پر کرد و لحظه بعد جسمی در آغوشش افتاد...


اونکه تهیونگ نبود...بود؟

Report Page