Night

Night

.

زیر گلوتو بوسه های ریز میزاشت و با گوشات بازی می‌کرد

تو ام خیلی آروم با موهاش بازی میکردی

مارک ی لنگه از پاشو رو بدنت انداخت و دستشو دورت حلقه کرده و سرشو تو گردنت فرو برد *اگه بدونی که حس خوبیه.. تابستونه.. داره پاییز میشه

تو هستی، مایلو هست.. چقد همه چیز خوبه *

خندیدی و رو موهاشو بوسیدی * من که شمار روز ها از دستم در رفته چون هر لحظشو کنار تو ام زمان یادم میره اما هرچی هست هر زمانی باشه من تو اون لحظه خوشحال ترینم *

میتونستی لبخند مارکو از رو پوست گردنت حس کنی

بیشتر فشارت داد، اما آدمی بودی که زود گرمت میشد و الان حرارت بدنت بالا رفته بود مارک متوجه شدو کمی ازت فاصله گرفت

اما هنوز تو بغلش جا گرفته بودی

نور مهتاب و باد خنک پایز هوای اتاقو تازه و روشن می‌کرد

مارک انگشتاشو زیر هودیت رد کرده بودو نوازش گونه رو کمرت میکشید و چشماشو بسته بود

نفسات سنگین شده بود.. خدا میدونست چقد عاشق اینکاری، چشمات داشت گرم میشدو رو هم میوفتاد

اما حرکت بعدیش برق و از سرت پروند

دستشو زیر پنتیت بردو به باسنت چنگ زدو آروم دستاشو روی رونات کشید

ی لنگه پاتو رو کمرش انداختی

*مارک.. *

مارک جوابتو با بوسش داد و در حالی که میبوسیدت کمرتو محکم گرفتو و چرخوندت، الان تو زیرش بودی و مارک بی محابا میبوسیدت

هودیتو از تنت در آوردی دیتتو بردی پشت کمرت تا سوتینتو بازکنی اما مارک در حالی که گردنتو مارک میکرد دستاتو گرفتو و بالا سرت قفل کرد..

*از الان رئیس منم بیب.. *

مارک بعد این جملش برت گردوند و اسپنکی باسنت زد که قدای نالت تو اتاق پیچید

شورتتو با دندون پایید کشید و، بدنت مور مور سده بود اما این حسو دوست داشتی

با برخورد زبون مارک با پوسیت لرزیدی و بدنتو عقب کشیدی اما مارک غرید و محکم کمرتو گرفت

و کلیتوریستو و مکید

زبونشون روی پوسید حرکت میداد و تو تو دنیای خودت نبودی

ناله هات از هميشه بیشتر شده بودن و ملحفه رو چنگ زدی و لباتو گاز گرفتی

دلت نمیخواست رفیقت که دوتا اتاق اونور تر خواب بود با صدای ناله هات بیدار بشه..

اونقدر غرق لذت بودی که یادت رفت به مارک بگی که داری میای و کامت تو دهنش ریخت...

میدونستی چقد از این اتفاق بدش میاد.. منتظر هر ری اکشنی بودی اما مارک پوزخندی زدو شورتتو کشید بالا..

برگشتی و رو تخت نشستی.. داست دوز دهنشو پاک میکرد...

*شاید اگه الان خونه من بودیم، کاری میکردم جیغت گوشمو کر کنه... *

خواستی بری سمتش اما مارک کنارت دراز کشید*بهتره بخوابیم.. تلافیشو بعدا سرت در میارم * و خندید...



Report Page