Murder

Murder

DNG'Yeri


لیوان کاغذی قهوه رو تو دستم فشردم و وارد کلانتری شدم.

در شیشه ای رو فشار دادم و وارد دفتر کارم شدم،کیفمو روی صندلی چرخ دار روبروم پرتاب کردم و قهوه رو روبروی قاب عکس خودمو و چیونگ گذاشتم. کشو میزم باز کردم که سانا در باز کرد و یه پرونده ابی رنگ رو میزم کوبید.

پرونده قتل هیرای مومو هرچند معلوم نیست قتل یا آدم ربایی.

دستامو به میز تکیه دادم و گفتم: حوزه اختیارات من جنایی عه نه آدم ربایی اول مشخص کنید چی به چیه بعد بیان...

سانا وسط حرفم پرید و گفت:از طرف دولت دستور اومده تو پیگیری کنی و همینطور FBI امریکا هم تو این قضیه دخالت داره و قراره یه کاراگاه کمکی بفرستن

تعجب کردم ینی این پرونده انقد مهم بود که دولت زحمت دستور دادن به خودش داده بود و حتی FBI هم دخالت داره؟ 

گفتم:نکنه دختر ترامپ کشتن؟

سانا خندید:نه اتفاقا یه دختر معمولی ینی کاملا معمولیِ معمولی!

-خب دقیقا چه اتفاقی افتاده؟ چندتا مظنون داریم؟ 

-هیچی نمیدونیم!

-ینی چی که هیچی نمیدونی

-امروز صبح این پرونده از طرف پست دولت جلو در خونم بود

-جالبه... آدرس خونش چی؟

-اره اونو ضمیمه پرونده کردن “محله گانگنام،برج وِریدو،واحد13”

-بزن بریم

سوار ماشین شدیم و حدود‌ نیم ساعت بعد جلو ساختمونشون بودیم، زنگ در زدم. صدای لرزون دختری اومد:بله؟

-من افسر ناحیه جنایی منطقه گانگنام کیم داهیون هستم و ایشون معاون من میناتوزاکی سانا هستن،برای پیگیری پرونده خانم هیرای اینجاییم.

بدون رد و بدل شدن چیزی در ساختمون باز شد،دوباره زنگ زدم و گفتم:ببخشید کدوم طبقه؟

-سه

سوار آسانسور شدیم و رفتیم به طبقه سه،تک واحدی! زنگ فشردم، یه دختر با موهای کوتاه و تیشرت صورتی چرک مُرد بلندی تا روی زانوهاش در باز کرد

دختر با صدای لرزونش گفت: میخ کارت شناساییاتونو ببینم..

کارتامونو نشونش دادیم که از جلوی در کنار رفت وارد خونه شدیم.

همه چیز بهم ریخته بود تنها چیزی که صاف سر جاش بود یه مبل سورمه ای با دسته های سفید چوبی بود که روش یه پتو بنفش قرار داشت.

گفتم:خب اسمتون چیه؟ 

-میویی مینا

-هوم چند وقته خانم هیرای میشناسین و تو خونه ایشون چیکار دارین؟

-یک سال،هم خونمه... هم خونم بود

-بابت فوتشون متاسفم ولی باید خودتونو کنترل کنید وگرنه مجبورم ببرمتون پاسگاه

سرشو اورد بالا بهم خیره شد،جیغ زد:متاسفی؟ تو اصلا اونو میشناختی که براش متاسفی؟ عوضی اونو نمیشناختی میگی آروم باشم؟اره؟

با مشت به سرش میکوبید،سانا به اورژانس زنگ زد و من سعی کردم آرومش کنم

-هی ببخشید قصد بدی نداشتم فقط...

دست از مشت زدن به سرش برداشت و داد زد:قصد بدی نداشتی؟یه عوضیای نظامی مثل تو اونو کشتن میفهمیییی؟ آشغالای عوضی ازتون متنفرم بخاطر شماها هم خانوادم از دست دادم هم دوستمو چی از جون من میخواین کثافطا؟

-من...من نمیدونم از چی حرف میزنی ولی میتونم بهت کمک کنم قاتل دوستتو پیدا کنیم

با پاهاش بهم لگد زد و مثل جنین تو خودش جمع شد،تو این فاصله اورژانس رسید. سانا راهنماییشون کرد سمت مینا‌ وقتی خواستن بلندش کنن شروع کرد به جیغ زدن:مومو اون کشتهه اون کشته اون اشغال مومو من کشت

یکی از پرستارای همراه بهش خواب اور زد و به ثانیه نکشید بیهوش شد

عکسی که رو میز داهیون بود*




Report Page