Miss You
One shotصدای قدمای پاهات رو میتونستم از پشت در چوبی بشنوم
سرمو از پشت به در تکیه داده بودم و دستامو مشت کرده بودم...چشمامو اروم بستم تا بیشتر تمرکز کنم رو صدای قدمات که نزدیک و نزدیک تر میشدن
و بالاخره...پشت در ایستادن
و حالا این صدای تپش قلب من بود که هر ثانیه بلند تر میشد انگار قصد داشت از زندان توی سینم فرار کنه
اب دهنمو قورت دادم و منتظر موندم...یک دقیقه...دو دقیقه
تا اینکه بالاخره صداتو بعد چند ساعت شنیدم
قلبم بی طاقت تر از قبل شده بود
داشت بهم میگفت که این سد لنتی و کنار بزن و برو سراغش و توی بغلت بگیرش اون قدر محکم که هیچ وقت نتونه بره
ولی عقلم مثل همیشه جلوشو گرف
پس فقد تونستم بشینم تا اخرین کلمه به حرفات گوش کنم
-این بار فاصله میگیرم...
نه نباید میرفت....نباید میزاشتم دور شه
ولی هیچ کار نکردم فق گوشه لبام به سخت ترین شکل ممکن بالا رفتن و قطره اشکی مسیر چشمام تا زیر گونمو طی کردن
و باز صدای قدم هات که دور و دور تر میشدن
مثل کابوس می موند...میخاستم چشم باز کنم و ببینم مثل همیشه تو بغلمی...سرتو توی گردنم بردی و اروم نفس میکشی
منم موهاتو ببوسم و اروم باهات حرف بزنم
بگم که دوست دارم...بگم که تو فق ماله منی
ولی خسته بودم و همین طور شکسته
پس همه اینارو توی رویاهام تصور کردم و اجازه دادم چشمام ببارن.....
نفهمیدم کی ولی همون جا خوابم برده بود...بدنم از شدت سرما و خشکی زمین گرفته بود و به سختی تونستم بلند شم
اروم درو باز کردم و تا خارج شدم دیدمت
که اروم روی زمین خوابت برده بود
نفس عمیقی کشیدم و سمتت خم شدم
دستامو دورت بردم و توی بغلم گرفتمت و سرتو روی سینم گذاشتم
اروم چشماتو باز کردی با صدای خسته و خمار اسممو زمزمه کردی
محکم تر گرفتم
+جانم
-اینجایی
+اره زندگی...همینجام
لبامو روی موهات گذاشتم نرم بوسیدمش و بینیمو توی موهات بردم و بوت کردم
اونقد دلتنگ عطرت بودم هیچ اهمیتی نداشت چقدد ازت دلخورم
توهم لبخند زدی و دستاتو توی دستام قلاب کردی
-میص؟
+میص....خیلی زیاد