MINE

MINE

VK_HEAVEN

جونگ کوک یه امگا بود یه امگای مثل بقیه امگا ها لاغر و ضریف ولی جونگکوک سرکش بود و نمیخواست فروخته بشه به یه خانواده ی اربابی برای خدمتکاری و سرویس دادن....همه ی امگا ها با خوشحالی به خونه ی جدیدشون نگاه میکردن ۵تا امگا بالغ که ۴ تاشون فکر میکردن خدمت کاری و سرویس دادن بهتر از هرزگی کردن توی بار ها و گی بارهاست ولی جونگ کوک فقط میخواست ازاد باشه زیر بارون قدم بزنه جفتشو پیدا کنه!زنجیر که به دست جونگ کوک وصل بود به بقیه وصل نبود چون اونا داشتن عین یه بچه ی خوب میرفتن داخل جونگ کوک خودشو به طرفین میکشید و مقاومت میکرد اشک از چشم هاش پایین میرخت دستاش به خاطر زنجیر خیلی درد میکرد....لعنت پدرومادرشو لعنت کرد فقرو....کوک بی حال شد و روی زمین افتاد شاید باید میگفت مریضه تا ولش کنن زنجیر کشیده شد کوک جون حرکت کردن نذاشت بویی به بینیش خورد توی خودش جمع شد بو هر لحظه قوی تر میشد سایه ای بالای سرش افتاد مردی که زنجیر جونگ کوک بود جلوی مرد تعظیم میکرد و میگفت:ببخشید...این امگای سرکش اذیت میکنه.جونگ کوک با گستاخی گفت:من اگه بمیرم هم پامو توی این عمارت نمیزارم مرد زنجیر دار زنجیر کوک و محکم تر کشید مرد سیاه پوش زنجیر از مرد گرفت و سمت جونگ کوک اومد چونه ی کوک بالا اومد و با دیدن قیافه ی جذابی دلش پیچید سرگیجه داشت بوی فورمون های مرد خیلی قوی بود نشان گردنش میسوخت اهی کشید تهیونگ نیخشندی زد و گفت:من جفتمو پیدا کردم......وجونگ کوک بیهوش شده رو براید استایل به عمارت برد.....

•---------☆---------•

#Pari

@vk_heaven

Report Page