Mine
@Taekook_familyجونگ کوک متنفر بود از اینکه جکسون رو اطراف تهیونگ ببینه!
اون پسر لعنتی طوری چشمهای هرزهش رو روی بدن پسرکش میچرخوند که انگار لخت رو به روش ایستاده و آزاردهنده تر از اون نگاه ها، این بود که تهیونگ باور نمیکرد دوست عزیزش بهش چشم داره!
و توی این شرایط چی افتضاح تر از این بود که استادشون خواسته بود اون سه نفر باهم پروژهشون رو اماده کنن؟!
روز اولی که توی خونهی جکسون برای پیدا کردن مقاله قرار داشتن، جونگکوک کمی دیر کرد و این میتونست بدجور باعث مشکل بشه!لمس ها و نگاه های جکسون اون روز اونقدر بی پروا و عجیب بود که خود تهیونگ هم متوجه شد.
جکسون کنار گوش تهیونگ آروم لب زد:"میخوای یه حقیقت رو بهت بگم ته؟ من بدجور دوست دارم. چرا حالا که کوک نیومده یکم خوش نگذرونیم؟"
قبل از اینکه تهیونگ بتونه کاری کنه در خونه با شدت باز شد و صدای بم و بلند کوک به گوش رسید:"بهتره ازش فاصله بگیری جکسون؛ چون در غیر این صورت قول نمیدم گردنت رو نشکنم پسر!"
تهیونگ سریع بلند شد و به سمت دوست پسر عصبیش رفت. جونگکوک بدون هیچ حرف دیگهای تهیونگ رو براید استایل بغل کرد و بیرون رفت، اما خودش هم خوب میدونست که قرار نیست به سادگی از جکسون بگذره!
#Shayan