May

May

دنیا

#پارت_۷۶۲

🦋🦋 شیطان مونث🦋🦋


خبیثانه خندیدم اما آروم تا اینکه صدای "آخ جیغش"ش تنم رو لرزوند.

گمان اینکه افتاده باشه چنان به ترس و وحشتم انداخت که خیلی سریع برگشتم و به عقب نگاه کردم .

تا دیدم روی زمین افتاده دویدم سمتش و گفتم:


-شانار...شانار چیشدی؟ شانار باتوام...


رنگم پریده بود عین این مردهای زن ذلیلی و زن دوستی که تا زنشون آخ میگه خودشون رو میبازن.اگه حرف نمی زد من همونجا جلو خودش کارم به سکته می رشید.دستشو گرفتم و گفتم:


-شانار ...شانار باتوام....


چشماشو بسته بود و تکون هم نمیخورد.با ترس و دل ناگرونی بدنش رو تکون دادم و گفتم:


-باتوام شانار ...حرف بزن دختر...حرف بزن...


خواستم یوسف رو صدا بزنم تا زودتر ماشینو بیاره برسونمش که پلکشو باز کرد و با لبخندی تابلو که نقشه های پلیدش رو لو میداد گفت:


-آشتی؟


به لبخند پر شیطنت روی صورتش نگاه کردم.

کلک زده بود که منو بکشونه سمتش.

آخه من باید با این چیکار میکردم!؟

نفس پر حرصی کشیدم و لبخند شیطنت آمیز روی لبش رو از نظر گذروندم.

اخم کردمو گفتم:


-داشتی سر به سرم میذاشتی!؟


اینبار دوتا چشماش رو باز کرد.لیشو به دندون گرفت و پرسید:


-خیلی نگرانم شده بودی آره؟


دستشو ول کردم و با اخمی که فکر کنم تصنعی بودنش کاملا مشخص بود و اونم فهمید به زور روی صورتم نشوندمش گفتم:


-نه خیررر..


خواستم برم که دستشو رو یقه تیشرت تنم گذاشت و با شیطنت و لبخند گفت:


-آشتی!؟


-نه!


-آشتی


-گفتم نه..


 کشوندم سمت خودش و لبهامو بوسید.همین بوسه ی سریع دوباره تحریکم کرد.لبوموکه ول کرد گفتم:


-آشتی میکنم ولی شرط دارم...


تیشرتم رو ول کرد و از روی زمین بلند شد.

سرش رو کج کرد و با یکم قوس دادن به تنش لبخند زنون پرسید:


-ارسلان تو چرا اینقدر واسه هرچیزی شرط میزاری!؟


بهش خیره شدم.شانار از اون دخترایی بود که اصلا برای لوند نشون دادن خودش نیازی به انجام حرکات عجیب و غریب ک حرفه ای نداشت.

اون ذاتا لوند بود.لوند و تو دل برو.. به چشمهاش که نگاه میکردم ناخواسته و ناخوداگاه داغ میکردم.

چشماش سگ داشت. واقعا داشت.پاچه اونی که بهش نگاه میکرد رو چنان میگرفت که هی دنبالش رو زمین کشیده میشد...

بلند شدم.صاف ایستادم و گفتم:


-شرط دارم خواستی قبول نخواستی قهر...


خندید و با گرفتن دستهام گفت:


-باشه بگو...


لبخندی زدم و بعد گفتم:


-به موقعه اش میگم...


بازوم رو گرفت و ازم آویزون شد .سرش رو گذاشت روی شونه ام و پرسید:


-کی میری سراغ سلدا!


-عصر..


-پس عروسی چی میشه!؟


-تو میری عروسی من کارم که تموم بشه میام پیشتون


-اگه کارت تموم نشد چی؟ اگه وقت نشد بیای عروسی چی!؟ 


ایستاد و سرمو به سمتم غلام چرخوندم و گفتم:


-قلاده شون رو دربیار بزار بیان


غلام چشمی گفت و من رو به شانار جواب سوالش رو دادم:


-نگران نباش.من تا اون موقع خودمو بهت می رسونم...


این رو که گفتم انگار یکم خیالش راحت تر شد.

نفس راحتی کشید. و گفت:


-وقتی میگی میای یعنی میای...منم قرار شد همون آبی کاربنی رو بپوشماااا...میکاب آرتیست هم قرار شد بیاد همینجا به صورت وی ای پی منو ارایش بکنه که خرج و مخارجش میفته گردن تو عشقم!


نگاهی به صورت پر ذوقش انداختم.ذوق داشت صرفا چون میخواست بره عروسی و اصلا هم مهم نبود اون عروسی ، عروسیه کیه!

نگاهی به صورتش انداختم و گفتم:


-تو از نظر من کوچیکترین نیازی به آرایش ندادری...هیچ نیازی!


با ناز لبخند زد و گفت:


-خودم میدونم...ولی خب دلم میخواد آرایش بکنم.دلم هوس مهمونی و لباس مجلسی و میکاپ خفن کرده...


دستی تو موهام کشوندم و گفتم:


-باشه...هرکاری دوست داری انجام بده..


خم شدم و وقتی سیکو بهم نزدیک شد بغلش کردم....


بچه ها یه دیقه برای این خواهرتون اگه ممکنه وقت بذارین و برین توی این کانالی که لینکشو میذارم و به کد ۳۵رای بدین

ویس خودم هست

یه جوک گفتم

اگه برنده بشم براتون سه تا پارت از شیطان میذارم فردا ان شاالله


لطفا یه دیقه وقت بذارین و وارد کانال بشین و به کد ۳۵ رای بدین


حتما مطمعن بشین که رای تون ثبت شده چون گهگاهی ارور میده و ثبت نمیشه


اگر برام ارزش قایلین لطفا بهم رای بدین

ممنونتونم امیدوارم با پشتیبانی شما بزنده بشم


یادتون نره فقط به کد ۳۵رای بدین


بوس بوس

ایشالا برنده بشم فردا براتون سه پارت میذارم


اینم لینک اون کانال


https://t.me/joinchat/AAAAAFbDqgicTkEPvtZVIg


Report Page