Master -Part 1

Master -Part 1

Mysterious

بعد از چندین ساعت پیاده روی قبل از کار ساعت پنج صبح به همراهه آهنگه مورد علاقم و دور زدن توی شهر و سرکار تا عصر به خونه برگشتم .


رفتم دوش گرفتم و یه چیزی توی آشپزخونه آماده کردم و خوردم و بعدشم رفتم که مقداری استراحت کنم ، روی تخت دراز کشیدم هرچقدر با خودم کلنجار رفتم خوابم نمیبرد .


ایرپادمو گزاشتم و تاواز شدم و دست هام رو گزاشتم پشت سرم و انگاری که احساس خوبی داشتم و سبک شده بودم ، لای پنجره باز بود و نسیم ملایمی هم می وزید و محوطه‌ی اتاق رو خنک کرده بود درواقع هرطوری که شده بود از اون اوضاع راضی بودم و شرایط خوبی بود .


درعین حال ناگهان خوابم برد و در خواب فرو رفتم و دیگه هیچی احساس نکردم .


حدوداً بعد از چند ساعت در حالتی که بین زمین و آسمون گیر کرده بودم یک صدایی اومد چشمامو باز کردم و دقت کردم دیدم صدای قطره قطره آب هنگام چکه کردنش میومد ، بلند شدم و رفتم سمت حمام و آروم لای در رو باز کردم با یک چشم خیلی زیرکانه نگاه کردم و چیزی که انتظارشو نداشتم رو دیدم .


فکر کنم وقتی من اومدم داشت طبقه ی بالا رو گرد گیری میکرد ، در هر صورت کارش تموم شده بود و انگاری تازه حوله رو برداشته بود و هنوز جایی از اون بدن خشک نشده بود .


مبهوت شده بودم و چشم دوختم به برجستگی های بدنش ، قوس و گودی کمرش و . . . خلاصه خیلی چشم گیر بود و نمیشد از اون منظره‌ی زیبا دل کند ، دستم از روی جایی که بهش تکیه داده بودم لیز خورد و به در برخورد کرد چه سوتیه بدموقع ای امیدوارم متوجه نشده باشه و با خودش نگه چه بابای بدی یواشکی منو دید میزنه .


رفتم و روی تخت نشستم دیدم در حموم رو باز کرد و منو دید .


- خشکش زد گفت شما اینجا بودی ترسیدم بابایی شرمنده که بی ادبی کردم و هول شدم و با این سروضعم برهنه اومدم بیرون و اینجوری من رو دیدی .


این حرفش لبخندی بر لب هام آورد و سرم رو آوردم پایین تا خندیدنم تموم بشه .


بلند شدم و نزدیکش شدم ، یکم خم شدم و لباشو بوسیدم و گفتم برو و لباس بپوش اینجوری سرما میخوری .


با کلی ذوق گفت :

- چشم بابایی همونجوری که رو به خودم بود عقب عقب رفت و به در اتاق که رسید روش رو برگردوند که بره و یهویی یک چیزی یادش اومد برگشت و صدام زد بابایی .


من که به بیرون و پنجره خیره شده بودم رومو برگردوندم و نگاهش کردم


- یادم رفت امروز یک چیزی رو بهت بگم و اون هم اینه که میخوام بدونی خیلی دوستت دارم و بعدش هم رفت .


توی فکر فرو رفتم و . . .

Report Page