Mal

Mal

دنیا

#پارت_۳۴۶



✨✨  تیغ زن‌‌  ✨✨



دیگه خوش رویی و ملایمت بس بود.با عصبانیت گفتم:



-خونه ای که توش نشستین مال من...به نام من و منم میخوام بفروشمش...یک هفته بهتون مهلت میدم تخلیه اش کنین در غیر این صورت دیگه سر و کارتون با من نیست...با پلیس!



بی حرکت و بی حرف ایستاده بودن و منو نگاه میکردن.حتی قاطعیت من هم نتونست اونارو به این باور برسونه که اون آپارتمان به اسم من هست.

فتانه حالش بد شد.رنگش پرید و با صدای ضعیفی گفت:



-چیمی....چیمیگی تو !؟ یعنی چی این خونه به اسم توئہ !؟



گوشیمو از توی کیف بیرون آوردم و رفتم تو گالری.عکسی که از سند گرفته بودم رو بالا آوردم و بعد صفحه گوشی رو به سمتشون گرفتم و گفتم:



-اینم عکس سند.لازم باشه اصلش روهم بهتون نشون میدم ولی اینجا به نام من!



چشمهای پونه زوم شد روی عکس. پلک میزد و توقع داشت بعداز هر پلک زدنی از خواب بیدار بشه و باخودش بگه " آااخیش! چه خوب که همه چیز یه کابوس"! ولی هیچ کابوسی در کار نبود.

زمانی که نامزد پدرام بودم بودم این خونه رو برای روز تولدم به نامم کرد.

سرش رو بلند کرد و گفت:



-از کجا معلوم سندسازی و فتوشاپ نباشه!؟


گوشی رو از جلوی چشماش پایین آوردم و گذاشتم توی کیفم.همین حالاش هم زیادی اینجا مونده بودم و وقتمو صرف توضیح دادم.با جدیت گفتم:



-باشه! تو فکر کن سند سازیه! یا فکر کن فتوشاپ! درهرصورت من فقط یک هفته بهتون مهلت تخلیه میدم.بعدش دیگه با این ملایمت رفتار نمیکنم!



سوئیچ ماشینمو توی دست گرفتم و خواستم برم که فتانه دنبالم اومد و با کشیدن دستم از پشت گفت:



-وایسا ببینم ...



ایستادمو دستمو با عصبانیت از توی دستش بیرون کشیدم.حالا هم عصبانی بود هم متعجب هم پریشون.میتونستم ترس رو توی چشمهاش ببینم.با نگاهی سراسر آشفتگی و ترس گفت:



-پدرام این آپارتمانو به اسم تو زده !؟



خیلی محکم و قاطع و جدی و برای چندمینبار جواب دادم:



-بله!پدرام خونه رو خیلی وقت به اسم من زده منتها...



مکث کردم.ابرومو بالا انداختم و منت سرشون گذاشتم و ادامه دادم:



-منتها من لطف کردم و اجازه دادم شما تا الان اینجا بمونین



دستشو رو قلبش گذاشت.نفس بالا نمیومد.پونه دوید سمتش و گفت:



-چیشده مامان؟ حالت بد شده!؟ آب بیارم برات!؟



دستشو بالا آوردتا پونه دیگه چیزی نگه و بعد گفت:



-تو...تو پدرام منو فریب دادی...تو سِحرش کردی وگرنه اون همچین کاری نمیکرد...تو چیز خورش کردی من مطمئنم وگرنه دست به همچین حماقتی نمیزد!



شونه بالا انداختم و گفتم:



-هرجور دوست دارین فکر کنین! درهرصورت همونطور که گفتم فقط یک هفته بهتون مهلت میدم...فقط یک هفته...



ناباورانه گفت:



-چی؟؟؟ یه کاره پا شدی اومدی اینجا میگی خونه ی ما مال توئه و فقط یه هفته مهلت میدی اینجا بمونیم!؟ تو به چه حقی این حرفو میزنی!؟



-حق !؟ چه حقی بیشتر از اینکه اینجا مال من!؟



رو برگردوندم و به سمت ماشین رفتمو همزمان قفل ماشین رو زدم درحالی که حضورشون رو پشت سرم حس میکردم.

پونه با پرروی و با صدای بلند گفت:



-تو دادشمو جادو کردی که همچین کاری کرد.تیغش زدی و تا تونستی شکم گرسنه ات رو با پولای اون پر کردی و بعدهم چیزخورش کردی تا سند خونه رو به اسمت بزنه...تو یه حرومزاده ای خانوادتم حرومزاده ان...



برگشتم و یه سیلی محکم زدم به صورتش و گفتم:



-حرف دهنتو بفهم هرزه...



خشکش زد.دستشو یه طرف صورتش گذاشت و بعد جیغ یلندی کشید و به سمتم حمله ور شد قبل از اینکه بخوام کاری انجام بدم ناخنهای بلندشو روی صورتم کشید و دستشو رو صورتم فرود آورد.

گیس و گیس کشی ما در کمتر از چند ثانیه،اون وسط شروع شد...

موهای اون توی دستهای من بود و موهای اون تو دستهای من ..

فتانه به سمتمون دوید و سعی کرد از هم جدامون کنه.داد میزد و خطاب به دخترش میگفت:



-بس کن پونه... ولش کن این هرزه ی خدانشناس رو...



مشت هاش روی روصورتم فرود میومدن و من تا اونجایی که میتومستم سعی میکردم کاراشون تلافی کنم.یه مشت به اون میزدم و یه مشت به این....

این دعوا همینطور ادامه داشت تا وقتی که دو سه تا زن و مرد

 واسطمون شدن و هرجور شده ازهم جدامون کردن.

شال افتاده روی زمین رو برداشتم و باصدای بلندی گفتم:



-پدرتونو درمیارم جنده ها...میخواستم یه هفته بهتون مهلت یدم اما الان فقط سه روز بهتون وقت میدم...سه روز وقت دارین خونه ام رو تخلیه کنین وگرنه بساطتونو پرت میکنم تو خیابون...



در ماشین و بستم و روشنش کردم...

Report Page