Luna

Luna


╔═.⋆.══════════╗


᭨ NAYGHTY ᭨



🕸᭝ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ⋮2and3


🕷᭝ʟɪɴᴋ⋮



🕸᭝ɢᴇɴᴇʀ⋮romance 


🕷᭝ᴄᴏᴜᴘʟᴇs⋮ⱬɩᥲຕ


🕸᭝ᴜᴘ sɪᴛᴜᴀᴛɪᴏɴs:Unknown


🕷᭝օᴘɪɴɪᴏɴs:


@https://t.me/BChatBot?start=sc-60122-3ZkilmU

 


🕸᭝ʙʏ⋮luna



᭝ᵗᵐ@SmutLand_Unknown


᭝T.mE/OneD_Smut ꒰ 🍓 ꒱ؘ ࿐ ࿔*:・゚


+ مواد لازم برای ساخت واندایرکشن به روایت تصویر: زیام واندی=نایولک+لری

خاب این چپتر دو‌پارته پارت جدید و پارت قبلی اگر پارت قبل خوندین برید پایین تا به پارت جدیدی برسید بوص بهتون💙🍭

هر جوره سعی میکردم خودمو کنترل کنم اما بازم پوز خندم با شیطنت تمام روی صورتم نقش می‌بست؛ مشکلی با کنترل ماهیچه های صورتم ندارم اما این حرف یکی از بولی شیت ترین چیز هایی بود که شنیدم به خودم کاملا حق میدم که پوز خندی های ریز بزنم و نگاه مسخرم آروم نگیره 


و دقیقا ! حتی کوچک ترین اهمیتی برام نداره که اون دختره از خود راضی داره ری اکشن به شدت مزحضک و ضایع منو میبینه .مشکل خودش که هر کلمه ای که میگه در حد جهنم مسخره آمیز خنده داره

چهر مو جدی و کمی اخمو کردم تا هرچه زود تر این سناریو تموم شه و بعدش من مال خودمم میتونم به کار های دیگم برسم 


الینور: تکرار نمیکنم لیست برات ایمیل میکنم همه چیز باید درست دقیق بی نقص باشه مثل همیشه 


میتونستم جمله بعدیشو حدس بزنم پس بی حواس سرمو تکون دادم 


اریک: دقیقا آقای پین این شب؛ شب من الینور هستش پس مثل همیشه تمام تلاشتو بکنید


بازم سر‌تکون دادم


الینور : مرخص 

پوزخندی به معنای مفتخرم کردید تا وراجی هاتون تموم کنید زدم به سمت اتاق زین که کنار اتاق خودم بود رفتم . خب بحث گرمی قرار بود اتفاق بیوفته و زر زر های دو مرتبه زین

درشو اروم از روی ادب زدم منتظر جواب نموندم باز کردم انقدری میدونستم که الان وقت چرت زدنشه

روی کاناپه نرمش ولو‌شدم قهومو یه ضرب خوردم از طمعش که با گرمای زیاد به دیواره های گلوم کشیده میشد لذت بردم

زین : مثلا میگفتی خوبه قهوه هه زهر میشد؟ واقعا که دیگه برات قهوه درست نمیکنم

داشتم رسماً از شدت خنده متلاشی میشدم... بد اخلاق ترین دختر دنیااا داره ازدواج مکینههه بهتر بگم داره شوهر میگیره چون قراره اون پسر بدبخت به فنای سگ بده قول میدم شوگر مامیش میشه


شلیک خنده دوبارش باعث شد به نرمی بازوی لیام فشار بده؛ از خنده چشماش برق بزنند لبای خیس از لیس زدنشو بیشتر براق کرد و شاید بد نباشه تا یکمی از برق لبی که زده رو از روی لبش دوباره لیس بزنه 


لیام نرم بهش زل زد آشکارا به لبا‌ چشماش زل زد خب اون زین بعد یه ماه باهم راحت شده بودند به لطف رفت آمد های وقت بی وقت زین به خونه لیام به بهانه غذا خوردن باعث شده بود باهم صمیمی تر بشن هرچند که لیام همیشه یه تیکه هیوج ( منظورم بزرگ) یخی عه  



زین: می‌دونی یادمه تو رستوران گفتی که الینور اصلا آدمی نیست که پایبنده به رابطه باشه آخرش فکر میکردم هیچ کسی جز تو باهاش ازدواج نمیکنه 


لیام: وات؟ شوخی میکنی؟ با الینور؟ 


چشمای درشت شدش باعث شد زین به چشماش زل بزنه با دقت فراوان رگه های عسلی توی چشمای قهوه ایش ببینه  


کلا دوست داشت لیام کنکاو بکنه سرگرمی اصلیش بود 

قهوشو روی میز گذاشت زیر نگاه های خیره زین گفت 

زین: اوه پس افتخار دارم توی‌جشن بد اخلاق ترین اخم‌و ترین دختر دنیا باشم تا شاید یه لبخند ازش ببینم؟ 


و بعد رفت بیرون . زین خنده کوچیکی کرد شیرجه زد به سمت در تا بره غذارو حاضر کنه اما قبلش عطر همیشگی لیام بو‌کشید لبخند ریزی زد وقتی تشخیص داد لباس لیام بوی لباسای خودشو گرفته 

با دقت تمام میگو ها رو توی سس پستو خوابوند پاستا هارو از اب کش کرد بیف هارو تف داد باهم مخلوتشون کرد سس مخصوصشو اضافه کرد نمک فلفل زد با چاپ استیک ها توی جعبه بزرگ قرارشون داد


به سمت اتاق رفت پیش بند شو پرت کرد روی زمین شلوارش در‌آورد پیرهنشم در آورد باکسرمش در آورد

باید تمیز میشد نیاز به حموم نداشت پس یه اسلش با یه تیشرت اور سایز مشکی پوشید 


برق لب اکلیلیشو زد از خونه زد بیرون نشست توی ماشین عطرشو شروع کرد به زدن خب اون ماشین خودش نبود ماشین خودش هفته دیگه دستش می‌رسید و این ماشین راجر بود مازراتی نقره ای خب واسه راجر که میخوره می‌خوابه عملا از اسفنج بی خاصیت تره عالی بود 


زین با سرعت سمت خونش روند جلوی خونه لیام وایساد البته بهتر بگم یکی از خونه های لیام 


درو باز کرد رفت تو خب آنقدری می‌رفت میومد که کلید داشت . لیام صدازد اما صداشو‌نشنید 

خنده ریزی کرد وقتی کت شلوار مرتبشو دید حدس زد توی اتاقش باید باشه 


یاد اولین بار افتاد که چه شکلی وقتی پله های عجیب لیام دید شاخ در آورد اون پله ها زیرشون آکواریم بود و وقتی روی پله ها راه می‌رفتی ماهیا تکون میخوردن این خیلی کیوت بود و این بهتر میکرد وقتی شیشه آنقدری محکم بود که وقتی روش میپردی هم نمیشکست 

روی پنجه پاش رفت بالا آروم در زد مثلا چی میشد پایین میبود میرفتن میخوردنش؟

لیام نترسید اما با شندین صدای تلفنش از چاه از جاش بلند شد عصبانی دنبال گوشیش گشت می دونست یه کاسه ای زیر نیم کاسه زین هست که داشت از خنده به آخرین حد از انعطافش می‌رسید و از بعد از ظهر خبری از گوشیش نبود. گوشیش از زیر تخت در حالی پیدا کرد که داخل دو لایه سلفون پیچیده شده بود داشت خودشو میکشت تا جواب بدن بهش


زین انقدری لبخند زده بود که لیام حتی میتونست چروک های که دور لپ هاشو تشکیل شدن به چال بی شبیح نبودنو ببینه 


با سر قیافه درهم خط نشونی واسه اون پسرکه از اول اشتباهی پاشو توی زندگیش گذاشته بود کشید  


کمر زین با یه دست گرفت خنده های زین که دیگه به قرمزی میزد تموم شد بود با زبون دراز به لیامی که بشکون محکی از پهلوش می گرفت زل زد کمرشو از عمد گود داد اخ محکمی گفت 

طبق عادت بازوی لیام چنگ زد


زین: می‌دونی تو خیلی بد جنسی ولی چون غذا های نازنینم سرد میشن باید بیای بریم بخوریم بعدش من با تو حرفی ندارم 

خب هم لیام هم زین میدونستند این یه دروغ بزرگ‌ولی کی اهمیت میده؟ 

لیام به سمت گوشیش رفت با قیچی سعی کرد سلفون هارو باز کنه گوشیشو در آورد

بعد شام حسابی حساب زین می‌رسید 


«⁦««««««««««««⁉️⁩New part 🥰🤪»»»»»»»»»»»»

لنسی😭💙


آخرین میگو شو جوید و به لیامی که داشت از

نوشیدنی غیر الکلیش مزمزه میکرد زل زد.

لیام زیاد اهل غذا خوردن نبود کم میخورد اما از همه چیز تیست میکرد .


این فکت به لطف این چند ماه هم غذا شدنش با لیام آشکار شده بود طبق عادت همیشگیش توی بشقاب لیام دست درازی کرد و به میگو های باقی موندش حمله کرد خیار شور های تندشم به قتل رسوند اما دیگه جایی برای بقیه بشقاب لیام نداشت.


دستش باز سمت بقیه مخلفاتش می‌رفت که حس سیری بیش از حد متوقفش کرد.

 

لیام که از عشق زین نسبت به غذا خوش خوراک بودنش خبر داشت هیچ تعجب نمی‌کرد که داره غذای تقریبا دو نفره میخوره اما هنوزم واسش سوال بود چه جوری وزنش نمیره بالا .  


شونه بالا انداخت کولای ترکیبیش با لیمو( نمیدونم امتان کردید یا ن ولی من طرفدارشم کولا لیمو ترکیب خوبیه ) سر کشید خب این زین بود و چاق نمیشد همین.



از زینی که از غذا ها دل کنده بود زیر لب تشکر کرد.

به سمت کاناپه رفت سوفیا خدمتکارش اومد تا میز جمع کنه‌.زین به تبعیت از لیام به سمت کاناپه رفت بقل لیام روی کاناپه جا گرفت به تی‌وی که با صدای آروم داشت اعلام حضور میکرد زل زد .


مطمعن بود لیام تلافی می‌کنه پس حواسشو کامل جمع کرده. آروم از خوراکی های ترش شیرین روی میز میخورد حتی احساس سیری هم نمیتونست جلوشو بگیره تا اون خوشمزه های ریز غارت نکنه.


سوفیا با گفتن آقا حواس ها رو روی خودش جمع کرد لیام سرشو تکون داد تا اون دختر سر به زیر با صدای ارومش حرفشو ادامه بده .


سوفیا: میشه چند لحظه وقتتون بگیرم؟ 


لیام پولی کشید با خستگی از روی کاناپه چرم مشکیش بلند شد به سمت سوفیا پا تند کرد 


سوفیا: متاسفم میشه من برم؟ 


لیام : بعد از پذیرایی کردن از زین


زین: 

حرفاشون کم کم داشت طولانی میشد حوصله منو داشت سر میبرد 


از جام بلند شدم تا یکم توی خونه قدم بزنم خب چیکار کنم دوس داشتم خونه رو بگردم واسمم مهم نبود لیام هر لحظه ممکن بود برگرده نمی‌خواستم دزدی کنم که .


داشتم به قاب های ریز درشتی که یک قسمت از دیوار به خودشون اختصاص داده بودند نگاه میکردم بعضیاشون نقاشی بودن بعضیاشون عکس .

با ابعاد های متفاوت تا اینکه صدای پارس آرومی حواسمو به خودش جلب کرد .


فکر کردم متوهم شدم اما صدای پارس دوباره باعث شد سرمو بیارم بالا با دقت به منشأ صدا گوش بدم ... صدا از بالای پله ها یعنی یکی از اتاقهای خونه میومد که درش باز بود .


با فضولی تمام از پله ها بالا رفتم با شنیدن صدای پنجولاش که داشت بالا پایین می‌پرید 

فهمیدم صدا از اتاق لیام میاد 


رفتم تو تونستم اون پاپی کیوت از نژاد پامرانین خرسیی( عکس چپتره🤪 معرفی میکنم ) ببینم که داره خودشو واسه توجه می‌کشه.

دورش پر از خاک بوده معلوم بود حسابی با گلای تو بالکن خاکهای اطرافشون بازی کرده عروسک کوچولوی قهوه ایش با چشمای دکمه ایش زیر دندوناش بود معلوم بود عاشقشه ازش دل نمیکنه .



اون بینهایت شبیح لیام بود ندونستم چه شکلی خودمو پرت کردم سمتش تا بقل بگیرمش .. با دیدنم انگار که ازم خوشش اومده پرید بقلم با لوس بازیاش نرم آروم صورتمو لیس زد برای اینکه کل خونه خاکی نشه به سمت دست شویی اتاق لیام رفتم.


نارضایتشو با بردنش توی اون اتاقک دست شویی دیدم اما وقتی سیستم آبی با دیدن دستم باز شد آب تشخیص داد با خوشالی توی بقلم وول خورد اینه لیام از کثیفی متنفر بود .


زمزمه کردم : هی کوچولو وول نخور بشورمشون 


انگار که حرفمو فهمیده باش آروم شد پنجولاشو آورد نزدیک پنجولاشو شستم تا اینکه به فکرم رسید چرا از صابون استفاده نکردم؟ این اطراف باید یه چیزی میبود نه؟ 


در اینه رو باز کردم بله یه صابون یاسی دیدم .. مشخص بود بوش عالیه یکم دستای خیسمو بهش مالیدم سر سری روی پنجولاش کشیدمو زبونشو که آورد بیرون دیدم قشنگ داشت کیف میکرد...


وقتی صابون برگردوندم سر جاش چشمم به قرصای مختلف اونجا خورد؛ از مسکن های ساده گرفته تا اسم ضد بار داری و غیره. با نظم ترتیب اونجا جا خوش کرده بودند اخمی کردم ضد بارداری؟ 

به خودم پوز خند زدمو گفتم فکر کن لیام مثل مظلوما یه جا بشینه امکان نداره .اونجا حتی لوب بسته کاندومم بود خندم گرفته بود انگار جدید ازشون استفاده نکرده بود اصلا هم مهم نیست دلیل خندم شاید اینکه دست نخورده آن.



یه چیزی روی شونم قرار گرفت زمزمه کرد : پس اینجایی؟ 


جوری بهم شوک وارد شد که از جام پریدم لرزیدم سگ بیچاره رو تو بقلم مچاله کردم .

لیام پوز خندی زد دستاشو بهم نزد تر کرد باعث شد ریلکس تر شم آروم بهش تیکه بدم بگم ترسوندیم  


و دستمو روی قلبم بزارم 


لیام خنده آرومی کرد گفت : اینم تلافیش 


از بازوش بشکونی گرفتم بدجنس رو زمزمه کردم برگشتم سمتش گفتم نمیخوای معرفیش کنی؟ 


لیام: لنسی


زین : پس اسمش اینه میخوام درسته قورتش بدم *-*


لیام چشماشو ریز کرد گفت ولی اون میگو نیست 


زین: شایدم باشه؟ 


لیام دستشو روی پهلوم گذاشت دستامو دور بازوی لعنتیش حلقه کردم مثل همیشه آروم فشارش دادم فکر کنم فیتش ( فکر کنم کلمش این بود؟ ) بازو دارم... 


آروم دستمو کردم جیبشو فندک اولش برداشتم مطمعن بودم فندک دیگم داره ها ولی من باز کرمم گرفته بود که اذیتش کنم 


با یه گایز از رگ بازوش از زیر دستاش دستای نرم تتو خوردش فرار کردم 


لیام: گاد زین دیگه تو‌خونم رات نمیدم



با خنده از پله ها پایین میرفتم اون پاپی بدبخت از هیجان دمشو توی بقلم تکون میداد . گذاشتمش زمین رفتم پشت میز 


لیام: بگیرمت کردمت زین 


زین: 😝😝تونستی بگیر 


داشتم دور میز کش میومدم که توی بد ترین موقع عن خانم دوشیزه الینور زنگ زدند 


زین: کامان همیشه خروس بی محلی 


لیام هیسی زمزمه کرد تلفونشو وصل کرد 


لیام: حاضرن

لیام: فردا 

لیام: دیویست دلار 


همین جور که داشت حرف میزد رفتم جلوش وایسادم نیش خند زدم دستمو بردم تو جیبش فندکشو گذاشتم سر جاش آره مثلا من به خاطر فندک برگشتم 


بازو هام گرفت تا نتونم فرار کنم چشماش آتیشی بود قشنگ وقتی با شیطنت داشت بین بازو هاش قفلم میکرد سرمو خم کردم لپشو بوص کردم داشتم به هدفم می‌رسیدم با حرص پهلومو بشکون گرفت تا ورجه وورجه نکنم


این جوریه لیام پین؟


برای اینکه مکالمشو خراب کنم نتونه عوضشو در بیاد لبامو بقل لبش چسبوندم تعجب نکرد که هیچ برعکس یکمم عقب تر رفت منم باهاش به عقب کشیده شدم .


وقتی خواست باسنمو بشکون بگیره بد تر پریدم بقلشو لبامو آروم رو لباش گذاشتم یه بوص محکم کردم صداش به گوش الینورم برسه با زدن روی دیک لیام ازش فرار کردم....


الینور: کسی پیشته؟ 


لیام لباشو گاز گرفت گفت نه


الینور: خوش بگذره 


تلفن قط کرد واو الینور گفت خوش بگذره؟؟ خوبه بچ شنیدتش و قط کرد اون حق نداره بعد نه شب به لیام زنگ بزنه به خاطره کارا بردش نیستیم که 


اینه دیوونه ها داشتم می‌خندیدم معلومه که لبای لیام دوس داشتم از اولش دلم میخواست اون صورتی بزرگ لعنتیو‌گاز بگیرم... حالا تونستم ببوصمشون ... کاش میشد بیشتر ببوصمشون ازشون انتقام بگیرم اونا به من برای شیرینی بیش از حدشون بدهکارن.


لیام جری دیدم که داره سمتم میاد گذاشتم بیاد بین میز خودش قفلم کنه دستامو گذاشتم روی ته ریشاش لبامو گاز زدم گفتم خوشمزه تر از میگو آند. 

رونامو چنگ زد گفت : از جونت سیر شدی نه؟ 


زین: شاید 


کمرمو محکم بین دستاش گرفت اسپنک محکمی به زیر کمرم زد لبمو گاز زدم گفتم لیامم 

سمت راستمو زیر ضربش رفت 

لیام دیگه ای گفتم 


روی کمرم زد آروم دستامو دور گردنش حلقه کردم اما با یه دست گرفتش و سمت چپ کمرمو زد 


به طرز وحشیانه ای داشتم لذت میبردم مطمعن بودم به سمت باسنم بره صدای ناله هامو با گازگرفتن لبام نمیتونم خفه کنم 


پس نالیه فیک درد آمیزی کردم گفتم کافیه درد می‌کنه 


لیام پوز خندی زد ازم دور شد گفت : تازه اولشه 

زین: مهم اینه الینور شنید 


از پشت به بازوش چسبیدم گفتم : من به فکر تو بودمااا 


لیام: عه؟ 


زین: داره ازت زیادی کار می‌کشه 


لیام: چرا اخراجت نمیکنم؟ 


تا کسشعر هاش دوباره شروع نکنه زیر چونشو بوسیدم وقتی خم شد به سمتم تا متوقف کنه اما برعکس بهم داشت میگف ببوصمش پس فکشو گرفتم توی دستمو دستشو توی دست دیگم قفل کردم .. 


روی لباش لیسی زدم زبونمو بین لباش جا کردم وحشیانه اما تشنه بوسیدمش حرکات ریز اما محکمش داشت روانیم میکرد 


آروم ههوممیی کردم موهای اصلاح شدشو چنگ آرومی زدم سرمو خم کردم بیشتر ببوصمش


دستشو که آزاد بود قفل دستم نبود روی پهلوم گذاشت شکممو لمس کرد کمرمو گرفت از خودش فاصلم داد بد اونقی کردم از فاصله گرفتنش از لباش غر زدم 


زین:چرا همش فاصله میگیری پین آنقدر سخت بزاری ببوصمت؟ کامان من می‌خوامش ندیش به زور میگریمش 


دست قفل شده به دستمو بیشتر فشار دادم چرخیدم چون دستش توی دستم قفل بود توی بقلش گیر‌افتادم سرمو بالا گرفتم لباشو بین لبام گرفتم 


لیام یه وات د فاک بهم زل زد که بگه اونی که تصمیم میگیره اونه نه من. منم فاکمو بردم بالا با دست ازادش پهلوم چلوند تا فاکمو بیارم پایین با زور گویی لبامو از بالا بیشتر بوصید خنده ارومی کردم دیگه کله شقی نکردم بین بازوهاش که از پشت دور حلقه دشه بودند آروم گرفتمو دست ازادمو روی گردنش گذاشتم بیشتر هم کردمش سمت صورتمو تا نفس داشتم بوصیدمش. 


حتما نباید عاشق کسی باشم تا ببوصمش؟ من به لباش نیاز دارم همین کافیه که جلوی میزگردش توی بقلش ببوصمش 

زین: بیشتر بقلم کن لیوم پاهام خسته شد 


لیام: امر دیگه ای ندارین؟ 


لبخندی زدم آروم رو لپش زدم گفتم نوچ لیوممم 


اینه کوالا چسبیدم بهش تا میتونستم انتقاممو از لباش گرفتم . از این به بعد یکی از پوزیشن های مورد علاقم بوسه نیم رخیه..




ام سلاام 🥺🥺خوبید؟ دل تنگتون بودم علت آپ نکردنم سرما خوردگی آلرژی کیریه که با ویروسای مزخرف دارن انرژیمو قورت میدن... بهم نظر بدید شاد شم امید‌وارم پوزیشن هارو متوجه بشید 💙

Report Page