Lucifer
@Taekook_Nepenthe- بکشش.
صداش همچون ناقوس مرگ، در گوشش زمزمه میشد و سرمای وجودش، از پشت بدن پسر رو در زمستونی جاودان فرو برده بود.
- بکشش تا زنده بمونی!
- ن... نمی... نمیتونم... نمیتونم یه فرشتهی بیگناه رو... بکشم!
صدای خندهاش با تُن آروم همیشگیاش، به لالهی گوش تهیونگ رسید و لرزی به تنش انداخت.
- نتونی؟!
روی بازوی خودش خراشی انداخت و خون سیاهی که از رگهاش بیرون میاومد رو، روی دستها و صورتش کشید.
با نیشخندی که به چهرهی بیحسش، رنگ وحشت پاشیده بود، دور پسر چرخید.
کنار گوش چپش ایستاد و زمزمه کرد:
- این تاوان کسیه که قلب شیطان رو بگیره، بشکنه و فرار کنه، فرشته کوچولو!
- جونگک... آخ!
تیزی ناخنش رو زیر ابروی تهیونگ کشید و پوست نازک پشت پلکش رو خراش داد.
با سر انگشتهاش، خون سفیدرنگ پسر رو لمس کرد و از پاکیای که تن گناهکارش احساس میکرد، غرق لذت شد.
- قرار نبود اسمم رو صدا کنی دارلینگ!
تهیونگ برای اشک ریختن مقاومت میکرد؛ کینهای که روی قلب مرد سنگینی میکرد، ترسناکتر از زخم سطحی پشت پلکش بود!
- من اشتباه کردم لوسیفر!
- هر اشتباهی، جبرانی داره عزیزم!
اشارهای به دوست صمیمی پسر، که مقابلش با دستهای بسته و تنی زخمی افتاده بود، کرد و زمزمهاش رو ادامه داد:
- میخوام ببینم وقتی خونش رو روی زمین، و مرواریدهات رو روی گونهات میریزی! میخوام زجر کشیدنت رو ببینم رز من!