𝑳𝒖𝒄𝒊𝒇𝒆𝒓
|𝑷𝒖𝒍𝒑 𝑭𝒂𝒏𝒕𝒂𝒔𝒚|
با خوردن نور خورشید به چشمات، به سختی لای چشمات رو باز کردی و به طرفی که خورشید از اون طرف می‌تابید نگاه کردی.
کش و قوسی به بدنت دادی و روی میز کنار تخت دست کشیدی تا گوشیت رو پیدا کنی.
با پیدا کردن اون شی فلزی و سرد توی دستت گرفتیش و با فشار دادن دکمه‌ش اون رو روشن کردی.
بعد از چک کردن ساعت با کسلی از جات بلند شدی و تخت رو مرتب کردی، با برداشتن لباس های جدید دوش کوتاهی گرفتی و لباس های کثیفت رو توی سبد انداختی.
از اتاق بیرون اومدی و صبحونه مختصری خوردی.
بعد از برداشتن ساک ورزشیت سمت کمپانی راه افتادی.
بعد از رسیدن به کمپانی لباس های تمرینت رو پوشیدی و سرت رو تو گوشیت بردی، موزیک مورد نظرت رو پلی کردی شروع کردی به رقصیدن؛ اوج آهنگ بود که یهو صدای موزیک قطع شد.
یه صدای ناآشنا شروع کرد به نجوا کردن کنار گوشت و همزمان برق ها کم سو شدن و بعضیا شروع کردن به چشمک زدن :
" به نظر میرسه خیلی بازیگوشی
تاحالا بهش فکر کردی که چه کارایی میتونی بکنی؟!
تا حالا بین در ها قدم زدی؟!
مراقب باش! بالاخره روزی میرسه که باید انتخاب کنی چی هستی؛ یک فرشته ی سقوط کرده یا یک محافظ!
مراقب باش انتخابت قراره کدوم باشه چون این راهی که قراره بری هیچ برگشتی نداره..."
با تموم شدن حرف اون صدا همزمان بین دو در خودت رو دیدی.
با تعجب بین در ها قدم زدی و یکی رو انتخاب کردی! یاد داستانی افتادی که همیشه موقع خواب برات میخوندن:
"لوسیفر فرشته سقوط کرده به کمک یک فرشته تبعید شده از برزخ برمیگرده و تمام افرادی که باعث رفتن اون به برزخ شدن رو نابود میکنه.
هیچ یک از فرزندان آدم توان مقابله باهاش رو نخواهند داشت و تمام اینا به کمک یه فرشته ی سقوط کرده اتفاق میفته!"
میدونستی انتخابی که قراره بکنی قراره کل زندگیت رو تغییر بده یکی تو رو به سمت نابودی و یکی تو رو به خوشبختی میرسوند
بین در ها ایستادی.
نگاهی به جفت در ها کردی و بعد یکی رو انتخاب و باز کردی.
خودت رو اون طرف در ایستاده و ترسیده دیدی ؛چیزی دنبالت میکرد! از چیزی فرار میکردی
گیرت میندازه ؛ یه چیزی توی وجودت داره تغییر میکنه،
تبدیل به چیزی شدی که خودت نیستی!
تو خود شیطان شدی!!!
صدا دوباره پخش میشه:
" انتخابت اشتباه بود "
و بعد تو وارد برزخ شدی
جایی که کیم نامجون معروف به لوسیفر منتظرت بود.
"منتظرتم ا.ت !"
𓏲 ☁️✨ @PalpFantasy 𓂃