Love?

Love?

𝐿𝒾𝓁𝒾

+تو کشتیش؟

پسر بزرگتر بی حرکت به دست های خونیش زل زده بود و لب از لب باز نکرد.

جاشوا اینبار صداش رو بالا برد و همزمان به موهای پسر چنگ زد تا نگاهش رو از دست هاش بگیره و به خودش بدوزه.

نگاهش سرد بود، پر از احساسات یخ زده‌ای که اینطور زندگیش رو به خون کشیده بود.

+پرسیدم تو کشیش جونگهان؟

پسر پلک زد و همراهش قطره اشکی از پلکش پایین افتاد. 

_من.. من نفهمیدم چیشد فقط به خودم اومدم و دیدم نفس نمیکشه. قسم میخورم تقصیر من نبود.. 

موهای پسر رو با شتاب ول کرد و روی زانوهاش نشست. 

+چرا کشتیش؟ 

-بخاطر تو انجامش دادم..خواهش میکنم سرزنشم نکن

جاشوا عصبی شد، صاف ایستاد و بعد لگد محکمی نثار شکم پسر کرد. 

+من هیچوقت ازت نخواستم بخاطرم ادم بکشی

-منم هیچوقت نخواستم عاشقت باشم

چشم هاش رو روی هم فشرد و گفت : عشقت یک طرفست احمق. رفتارت رقت انگیزه.. حالمو بهم میزنی. 

اشک هایی که پشت پلک های جونگهان جمع شده بود با شنیدن این حرف با سماجت راه خودشون رو به گونه هاش پیدا کردن. 

_ولی تو گفتی دوستم داری. 

جاشوا پوزخندی زد و اینبار نتونست تمسخر صداش رو کنترل کنه

+دوستت داشته باشم؟ فکر کردی کی هستی؟ تو هیچی نیستی. من هیچوقت از اشغالی مثل تو خوشم نمیاد

-تو منو بوسیدی 

+که چی؟فقط یه اشتباه بود،فراموشش کن.

هق هق های پسر داشت نفسش رو بند میورد ریه هاش برای دریافت ذره ای اکسیژن به سینش چنگ مینداخت.

جونگهان حس میکرد هر کلمه‌ای که جاشوا به زبون میورد تبدیل به پیچکی میشد که دور تا دور گلوش تنیده میشد و راه تنفسش رو میبست.

_حتی.. حتی اگه التماست کنم.. بازم پیشم نمیمونی‌؟

پسر کوچکتر تنها نگاه پر از نفرتش رو به وضعیت رقت بار پسر دوخته بود و تقلاهاش برای نفس کشیدن رو تماشا میکرد. بلاخره سمتش رفت. اسپری رو از جیب کتش بیرون کشید و جلوش پرت کرد.

+لیاقتت بود میزاشتم همینجا بمیری اما نه..بد نیست چند سال دیگه ام درد بکشی 

سمت خروجی قدم برداشت که صدای ضعیف پسر به گوشش رسید

_جاش.. میشه حداقل اگه مردم برام گریه کنی؟


Report Page