Love

Love

Chichi.

انگشتش رو روی ایکون قرمز رنگ قرار داد و با شنیدن صدای روشن شدن ریکوردر، مشت اش رو بالا اورد و همزمان با صاف کردن گلوش، کلمات رو به صف از بین لباش خارج کرد.

“ تو همونی هستی که ساعت ها پشت گوشی مشتاق نوتیف ویس هاش میموندم و تو هر شرایطی صداش رو بارها و بارها پشت هم پلی می‌کردم.

متوجه ماجرایی که میگی نمیشدم اما گوش دادن به اوات، جز مورد علاقه ترین کارهام بود.

زمانی که دیدمت، روی عکست مکث کردم و دنبال مکانی بودم که سال ها قبل دیدار کردیم.

شاید درست میگی؛ تو همون گل رزی هستی که شازده با دیدنش، پیشش موند و تمام مدت مشغول مراقب از گلبرگ های لطیف و حساسش بود.

زمانی که بینیم رو نزدیک گلوت می‌کنم، بوی نینی ای که تازه متولد شده رو استشمام می‌کنم، عطری که برندش هیچ جای دنیا پیدا نمیشه.

شونه زدن موهای ابریشمی موج دارت و نوازش پوست نرم سر شونه ات و لاله گوشت، منو یاد رزی میندازه که زمان بوسیدن لب هاش، پلک هاش رو از خجالت روی هم بست و بدنش رو جمع کرد و انگشتاش رو با دستام فشرد. همون کوچولویی که از هر فرصتی برای فرار کردن استفاده می‌کرد اما از چنگال گرگ تشنه اش در امان نموند.

میگن ادما از طریق حواس پنجگانه میتونن متوجه عمق احساساتشون بشن و تو خالص ترین حس هایی که خاموش شده بودند رو با نور خودت روشن کردی.

تو روشن کننده تمام کابوس های تاریکمی و خاموش کننده اتیش بی اعتمادی قلبم، نمیدونم چجوری خدارو بابت قرار دادنت تو خط داستانی زندگیم شکر کنم، اما هر زمانی بهش بی ایمان بشم با به یاد اوردن تو یقین دارم که هنوز کسی که هست که حواسش بهم باشه.

زیبا‌ترین‌مخلوق‌هستی‌ من، - - ماه بودنت توی تک تک روزهام مبارک باشه.”

انگشتش رو پایین اورد و دایره‌ی کوچک قرمز رو لمس کرد.

صفحه رو بالا کشید و انگشتاش رو روی کیبورد به حرکت در اورد و قسمت name رو به from chichi to anya تغییر داد.

لبخندی روی لب هاش نشوند و با پیدا شدن اسمش بالای صفحه گوشیش، به سال ها قبل فکر کرد، روزی که مثل الان تو چندمین سالگردشون کنار هم نبودن.

سرش رو پایین انداخت و پاسخ دختر مورد علاقه اش رو داد.

“ چیچیییییی در رو باز کن، پختمممم”

چشماش رو درشت کرد وبدون برداشتن پوششی از سوییت خارج شد تا با دیدن دخترک غرغروی مورد علاقه اش که بدون قطع کردن تلفن، به سمت اغوشش در حال دویدن بود، برای چندمین بار به عشق ایمان بیاره.

و عشق دخترکی با موهای چتری و تیشرت گشادی بود که داخل خونه‌ی قلبش قدم میزد و بستنی مورد علاقه اش بین بازوهاش میخورد و دکمه‌ی پلی شدن انیمشین “زندگی جدید امپراطور” رو لمس می‌کرد.


Report Page