Love

Love

@Demon_Fictions

از لای در نگاهی به چان که مشغول راستو ریست کردن اهنگ جدیدش بود، انداخت..

-یول..

چانیول با چشمای پف کرده به بک نگاه کرد و لبخند خسته ایی زد..

-جونم؟

بعد نگاهی به ساعت مچیش انداخت که از دو گذشته بود... 

-چرا نخوابیدی عزیزم؟

بکهیون درو کامل باز کرد و با موهای بهم ریخته‌و چشمای قرمز و اون لباس خواب گشاد که تا روی زانوش بود، تصویر نازو کیوتی از خودش به نمایش گذاشت...

-بدون تو خوابم نمیگیره..

بعد گفتن این جمله خمیازه صدا داری کشید..

چانیول به لبخندش، برق داخل چشماشم اضافه کرد.. 

-بیا اینجا..

بکهیون از حرف مرد پیروی کردو اروم به سمتش رفت.

چانیول کشیدشو اونو رو پاهاش نشوند... بکهیون دستش رو دور گردن مرد حلقه کرد، و به مانیتور کامپیوتر نگاه کرد..

چانم با دستش کمر پسر رو گرفت، تا نیفته..

-چطور پیش میره؟

چان همینطور که به صورت پسر خیره بود با لبخند جذابش گفت:

-عالی..

بکهیون سرش رو کج کرد.

-پس میتونی بخوابی؟

چانیول طاقت نیاوردو محکم گونه های صورتی بکهیون رو بوسید..

-اره میتونم بخوابم..

بکهیون صورت چان رو قاب گرفت و انگشتشو زیر چشم مرد کشید..

-چشمات باد کردن..

چانیول دست بک رو گرفتو بوسید..

-اگه تو بغل کوچولو گرم تو بخوابم خوب میشه..

بکهیون خنده ایی کرد..

-من امادم یه یودای درازو بغل کنم تا بخوابه..

مرد بلند شدو بکو روی زمین گذاشت..

-پس برو تا من بیام..

پسر پشت کرد تا بره ولی چانیول با دیدن بدن ظریفش توی اون لباس گشاد دلش قنج رفتو از پشت اونو توی بغلش غرق کرد... اروم گردنش رو بوسیدو کنار گوشش زمزمه کرد..

-انقد دوست داشتنی نباش...

-این الان دستور بود؟

-نه یه درخواست..

-پس ردش میکنم..

بکهیون برگشتو سریع و کوتاه لبای مرد رو بوسید..

-هرکاری دلم بخواد میکنم..

چانیول لبخندی از لجبازی پسر زد، و چونه بکهیون رو گرفتو لبای براق کوچیکشو هورت کشید..... :)


Report Page