Lost
https://t.me/kookvmoment![](/file/82d3ecd3fea1fced81595.jpg)
+من امشب مامان و بابام خونه نیستن میتونی بیای زخماتو تمیز کنم
-اوه مهربون شدی
+تو بخاطر من اینجوری شدی وظیفم میدونم کمکت کنم
-پس بیا خونم و کمکم کن من خوشم نمیاد خونه ی بقیه بیام
+چ... چی میگییی
-کاریت ندارم نترس
+نترسیدم فقط خیلی مزخرفی
-میدونم
+خوبه خودتم میدونی
-میای؟
+میام فقط زخماتو که تمیز کردم برمیگردم خونم
-هه اوکی نترس
+برو بابا
جونگکوک به سمت خانه ی خودش راند بعد از حدود یک ربع به خانه اش رسیدند
بعد از ورود به پارکینگ و پارک ماشین سوار آسانسور شدند تهیونگ سعی کرد رویش را از جونگکوک برگرداند
جونگکوک پوزخندی زد
به واحد جونگکوک رسیدند
جونگکوک در را باز کرد و خودش اول داخل شد
-بیا داخل
و برقها را روشن کرد
+تو اینجا تنها زندگی میکنی
-اره
+چرا
-چون دوست دارم
+تو کلا با همه مشکل داری
-اره مخصوصا با تو
+خب جعبه کمکهای اولیه کجاست
جونگکوک با خستگی خودش را روی مبل انداخت
-تو اشپزخونه کابینت نزدیک یخچال
تهیونگ به سمت اشپزخانه رفت و جعبه را برداشت و به سمت جونگکوک رفت
روی مبل نشست و روی پنبه بتادین ریخت و روی زخمهای جونگکوک کشید
-هی یواشتر
+چقدرم لوسی
-ههههه خندیدم
+برای خنده نگفتم
و با ملایمت زخمهایش را تمیز کرد و روی زخمش چسب زخم زد
+زیاد صدمه ندیدی
-حتی نیازم به این کارا نبود
+به جای تشکرته
+خب من میخوام برم خونه
-من خیلی گشنمه فکر کنم تو هم همینطوری وایستا یه چیزی سفارش بدم بخور بعد برو
+دیرم میشه
-در اصل لوس تویی میترسی یه وقت مامان بابات بیان تو خونه نباشی
+نخیر من خودم یه قوانینی دارم
-خب پس من سفارش میدم
+هوففف باشه
جونگکوک زنگ زد و سفارش داد
-پیتزاها حدودا ۲٠ دقیقه میرسه من میرم حمام تا اون موقع میام
+حتما الان باید بری
-اره
+اوکی برو
تهیونگ خودش را با گوشی مشغول کرد
که زنگ در به صدا در امد
+چه زود ۲٠ دقیقه گذشت
و به سمت در رفت و باز کرد
*بفرمایین سفارشتون
+ممنون صبر کنین پولتونو بیارم
ناگهان تهیونگ یادش امد که کیف پولش را در خانه جا گذاشته
+ای خدااا
اجبارا به سمت اتاقی که جونگکوک وارد ان شد رفت و در حمام را زد
-بله
+پیک اومده سفارشا رو اورده کیف پولم رو جا گذاشتم کیف پولت کجاست
-تو جیب کتمه که رو تخته
تهیونگ داخل کت را گشت
+نیست
-مگه میشه نباشه
و جونگکوک ناگهان با حوله تن پوش از حمام خارج شد
تهیونگ برگشت تا دوباره از جونگکوک بپرسد که به جسم سفتی برخورد کرد
سرش بالا گرفت و با دیدن جونگکوک گونه هایش رنگ گرفت
+من... من میرم بیرون لباس بپوش خودت بیا حساب کن
جونگکوک از خجالت تهیونگ لبخندی زد
-باشه الان میام
بعد از پنج دقیقه از اتاق خارج شد و به سمت در رفت و پول سفارشات را حساب کرد
و پیتزاها را با مخلفاتش روی میز گذاشت
-بشین
تهیونگ با خجالت نشست و شروع به خوردن کردند تهیونگ کل زمان خوردن سرش پایین بود
+ممنون
-چقدر کم خوردی
+میل نداشتم، من دیگه باید برم
-صبر کن میرسونمت
+اژانس میگیرم
-این وقت شب اژانس نیست لج نکن
+پس زود باش
جونگکوک سوییچش را برداشت
-بریم
بعد از خروج از خانه سوار ماشین شدند و جونگکوک به سمت خانه تهیونگ راند
بعد از نیم ساعت رسیدند
+ممنون
-مواظب خودت باش
گونه های تهیونگ قرمز شد و با خجالت سرش را تکان داد
+با اینکه دل خوشی ازت ندارم ولی تو هم مراقب خودت باش بعدا میبینمت فعلا
-فعلا
جونگکوک منتظر ماند تهیونگ به ساختمان برود و بعد ماشین را روشن کرد و حرکت کرد...