Lost

Lost

https://t.me/kookvmoment

+من امشب مامان و بابام خونه نیستن میتونی بیای زخماتو تمیز کنم 

-اوه مهربون شدی 

+تو بخاطر من اینجوری شدی وظیفم میدونم کمکت کنم

-پس بیا خونم و کمکم کن من خوشم نمیاد خونه ی بقیه بیام

+چ... چی میگییی

-کاریت ندارم نترس

+نترسیدم فقط خیلی مزخرفی

-میدونم

+خوبه خودتم میدونی

-میای؟ 

+میام فقط زخماتو که تمیز کردم برمیگردم خونم

-هه اوکی نترس

+برو بابا

جونگکوک به سمت خانه ی خودش راند بعد از حدود یک ربع به خانه اش رسیدند

بعد از ورود به پارکینگ و پارک ماشین سوار آسانسور شدند تهیونگ سعی کرد رویش را از جونگکوک برگرداند

جونگکوک پوزخندی زد

به واحد جونگکوک رسیدند

جونگکوک در را باز کرد و خودش اول داخل شد

-بیا داخل

و برقها را روشن کرد

+تو اینجا تنها زندگی میکنی

-اره

+چرا

-چون دوست دارم

+تو کلا با همه مشکل داری

-اره مخصوصا با تو

+خب جعبه کمکهای اولیه کجاست 

جونگکوک با خستگی خودش را روی مبل انداخت

-تو اشپزخونه کابینت نزدیک یخچال

تهیونگ به سمت اشپزخانه رفت و جعبه را برداشت و به سمت جونگکوک رفت

روی مبل نشست و روی پنبه بتادین ریخت و روی زخمهای جونگکوک کشید

-هی یواشتر 

+چقدرم لوسی

-ههههه خندیدم

+برای خنده نگفتم

و با ملایمت زخمهایش را تمیز کرد و روی زخمش چسب زخم زد 

+زیاد صدمه ندیدی 

-حتی نیازم به این کارا نبود

+به جای تشکرته

+خب من میخوام برم خونه

-من خیلی گشنمه فکر کنم تو هم همینطوری وایستا یه چیزی سفارش بدم بخور بعد برو

+دیرم میشه

-در اصل لوس تویی میترسی یه وقت مامان بابات بیان تو خونه نباشی

+نخیر من خودم یه قوانینی دارم

-خب پس من سفارش میدم

+هوففف باشه

جونگکوک زنگ زد و سفارش داد

-پیتزاها حدودا ۲٠ دقیقه میرسه من میرم حمام تا اون موقع میام

+حتما الان باید بری

-اره 

+اوکی برو

تهیونگ خودش را با گوشی مشغول کرد 

که زنگ در به صدا در امد

+چه زود ۲٠ دقیقه گذشت

و به سمت در رفت و باز کرد

*بفرمایین سفارشتون

+ممنون صبر کنین پولتونو بیارم

ناگهان تهیونگ یادش امد که کیف پولش را در خانه جا گذاشته

+ای خدااا

اجبارا به سمت اتاقی که جونگکوک وارد ان شد رفت و در حمام را زد 

-بله

+پیک اومده سفارشا رو اورده کیف پولم رو جا گذاشتم کیف پولت کجاست 

-تو جیب کتمه که رو تخته

تهیونگ داخل کت را گشت

+نیست

-مگه میشه نباشه 

و جونگکوک ناگهان با حوله تن پوش از حمام خارج شد

تهیونگ برگشت تا دوباره از جونگکوک بپرسد که به جسم سفتی برخورد کرد

سرش بالا گرفت و با دیدن جونگکوک گونه هایش رنگ گرفت

+من... من میرم بیرون لباس بپوش خودت بیا حساب کن

جونگکوک از خجالت تهیونگ لبخندی زد

-باشه الان میام

بعد از پنج دقیقه از اتاق خارج شد و به سمت در رفت و پول سفارشات را حساب کرد 

و پیتزاها را با مخلفاتش روی میز گذاشت

-بشین 

تهیونگ با خجالت نشست و شروع به خوردن کردند تهیونگ کل زمان خوردن سرش پایین بود

+ممنون

-چقدر کم خوردی

+میل نداشتم، من دیگه باید برم 

-صبر کن میرسونمت 

+اژانس میگیرم 

-این وقت شب اژانس نیست لج نکن

+پس زود باش 

جونگکوک سوییچش را برداشت

-بریم

بعد از خروج از خانه سوار ماشین شدند و جونگکوک به سمت خانه تهیونگ راند

بعد از نیم ساعت رسیدند

+ممنون

-مواظب خودت باش

گونه های تهیونگ قرمز شد و با خجالت سرش را تکان داد

+با اینکه دل خوشی ازت ندارم ولی تو هم مراقب خودت باش بعدا میبینمت فعلا

-فعلا 

جونگکوک منتظر ماند تهیونگ به ساختمان برود و بعد ماشین را روشن کرد و حرکت کرد...

Report Page