Little Star

Little Star

Lily🌻

ا/ت:

عشق واقعی! بعد از این دو کلمه فقط و فقط چهره‌ی اون آدم توی ذهنم نقاشی میشه. اون دلیل لبخند روی لبمه،تنها شخصی که باعث میشه من از درد لذت ببرم! 

امروز یه روز مهم برای من بود،چونکه امروز سالگرد اون عشق بود!میدونستم که برای خودش هم خیلی مهمه و میخواستم بهترین کادویی رو که میتونستم بهش بدم و کاملا برای اینکار آماده بودم! 

سمت اتاقش رفتم.اون اتاق فوق‌ العاده بود، یه تخت مشکی که از تاجش یه دستبند چرمی آویزون بود و کنار تخت یه میز نسبتا بزرگ بود،روی اون میز وسایلی مثل قلاده،گگ،راکت،دست بند وپابندای چرمی،ویبراتور،چشم بندو البته یه ظرف یخ قرار داشت.کاملا آماده بودم تا از تک تک اون وسایل استفاده کنه و من بتونم بهترین شب عمرش رو بهش بدم . آماده شدم و روی تخت منتظر نشستم که بیاد..


تهیونگ: 

در خونه رو باز کردم،به شدت از دستش عصبی بودم چون اون کوچیک ترین تبریکی هم برای همچین روز مهمی نگفته بود!

شروع کردم به صدا زدنش بار ها و بارها اسمش رو با لقب های مختلف صدا زدم‌ اما جوابی نشنیدم...

به سرعت سمت اتاقم رفتم.اون لحظه و اون چیزی که دیدم واقعا شگفت انگیز و جذاب بود طوری که باورم نمیشد اون همون بیبی گرل مضلوم همیشگیمه، دامن صورتی کوتاهی پوشیده بود با جورابای بلند به همون رنگ که آخرش به یه حلقه چرمی وصل میشد و در ادامه یه نیم تنه صورتی و آخرش به یه قلاد دور گردنش ختم میشد و روی سرش یه روبان بسته بود.

با اون چهشمای پاپی مانندش بهم نگاه کرد

+امروز اولین سالیه که با همیم ددی

با اون چهره و لباس ها و اون حالتی که صدام کرد تحملم رو از دست دادمو به سمتش رفتم،قلادشو گرفتمو سمت خودم کشیدم و اون لبای نرم و کوچیک رو احاطه کردم...


ا/ت:

و با طمع شروع به بوسیدن لبام کرد،اون لحظه احساس کردم که هرگز نمیخوام از اون لب ها جدا بشم چون اونا واقعا شگفت انگیز بودن

با تموم کردن بوسه های داغش اون حس زیبا رو ازم گرفت اما میدونستم چیزای خیلی بهتری در راهه

-لیتل گرل تو واقعا فوق العاده ای اما اگه بخوای ددی رو کاملا خوشحال کنی باید درد زیادی رو تحمل کنی میدونی که ؟

سرم رو آروم تکون دادم

+من برای ددیم هر کاری میکنم

-دختر خوب

من رو روی تختش انداخت، از برخوردم با تخت ناله‌ی آرومی کردم... دکمه های لباسش رو باز کرد اما اون رو کامل از تنش خارج نکرد، کرواتش رو از گردنش باز کرد و آروم به سمتم اومد.کمی لرزیدم،همیشه اولش کمی ترس داشتم اما ته آرومم میکرد، لباشو نزدیک گوشم آورد: مگه به من اعتماد نداری بیبی ؟

+دارم...

-پس نترس کوچولوی من

سرم رو تکون دادم. نیم تنم رو دراورد، مچ دستامو گرفت و با کرواتش به تاج تخت بست

لبام رو خیلی کوتاه بوسید و کمی ازم دور شد

-ا/ت تاحالا به این دقت کردی که چقدر زیبایی ؟

مطمئن بودم که اون لحظه گونه هام به آخرین درجه‌ی سرخی رسیده بود...

+تمام این زیبایی ها برای توعه تهیونگ

-البته بیب البته

سمت میز رفتم و راکت رو از روش برداشتم

-بیبی با...

کاملا میدونسم که چی میخواد بگه

+با هر ضربه میشمرم ددی

پوزخندی زد:‌ خوبه لیتل گرل

-من هیچوقت نمیتونم در برابر این بوتی مقاومت کنم بیبی

+میدونم...دد..ددی ته

ضربه هاش رو روی بدنم فرو میاورد ناله های آرومی میکردمو با همشون میشمردم

+ی..یک....دو...سه....

بعد از شش ضربه از اسپنک زدن دست کشید

روی بدنم خیمه زد، اون لحظه ضربان قلب هردمون بالا رفته بود...لبخندی بهم زد. کمی بالاتر رفت، گردنم رو بوسید و مارک های کوچک و بزرگ روی گردنم به جای میذاشت،سرش رو به سمت سینه هام برد و شروع کرد به مارک کردنشون..نیپلم رو به دندون گرفت که ناله های ریزی از بین لبام خارج شد

+اهه...ددیی‌.‌‌...

-دوسش داری بیبی ؟

+حس...حس خیلی خوبی میدههه

-همه‌ی این حسای خوب فقط بخاطر وجود توعه بیبی 

حرفاشو کاراش همگی باعث میشد تا بیشتر از همیشه بهش دل ببنددم

از روم بلند شد،سمت میز رفت و یه تیکه یخ داخل دهنش گذاشت و دوباره روی بدنم قرار گرفت، یخ رو با لباش روی گردنم حرکت داد و آروم سمت سینه هام برد.

بدنم کاملا داغ بود و سردی یخ ترکیب لذت بخشی رو به وجود آورده بود، یخ رو تا روی عضوم آورد و همونجا رهاش کرد..بدنم لرزید و ناله ای از روی اعتراض کردم

-یکم تحمل داشته باش ا/ت میخوام جوری بفاکت بدم که تا چند روز نتونی راه بری..

+من..منم هممینو میخوام..دد..ددی

-خوبه بیب

انگشتاشو وارد دهنم کردو من کلش رو با زبونم خیس کردم

-تو کارتو خیلی خوب بلدی لیتل شت

انگشتش رو از دهنم خارج کرد و بی درنگ اونها رو وارد عضوم کرد..انگشتاش رو داخل عضوم حرکت میداد..کاملا بیتاب شده بودمو دائم اسمش رو بین ناله هام صدا میزدم

-چی میخوای بیبی ؟

+میخوام....دیکت رو داخلم..حس کنم

شلوارش رو درآوردو دیکش رو روی عضوم گذاشت و کمی حرکتش داد..داشتم اذیت میشدم و هیچکدوم از ناله هام از روی لذت نبود...

+د..ددی...اذیت نکن..اهه..لطفا

-مثل یه نفر اینجا خیلی کم تحمل شده


تهیونگ:

با دیدنش در اون لحظه و صدای ناله هاش فهمیدم که دیکم بیش از اندازه بزرگ شده پس اون رو آروم واردش کردمو شروع کردم به ضربه زدن داخل اون حفره‌ی تنگ لعنتی صدای ناله هاش حالا نه تنها توی اتاق بلکه توی کل خونه میپیچید بعد از چند ضربه ناله هاش بلند تر و سریع تر شد و به اوج رسید.. ضربه هامو سریع تر کردم لرز شدیدی کرد و روی تخت به ارگاسم رسید..بعد از چندتا ضربه کام من هم داخلش خالی شد..آروم ازش خارج شدم..

-کارت عالی بود بیبی گرل کوچولوم

+همش بخاطر توعه ته


ا/ت:

دستامو باز کرد که به سرعت بغلش پریدم و لباشو بوسیدم

لبخندی زد و من رو سمت اتاقم برد

شیشه شیر و عروسک خرسم که میدونست بدون اون خوابم نمیبره رو بهم دادم

آروم من رو روی تختم گذاششت و کنار خوابید از پشت بقلم کرد

عروسکم رو کنار گذاشتم سمتش برگشتم

سرم رو داخل گردنش قایم کرد

+بیبی گرل عاشق ددی تهیونگه

‐ددی تهیونگ هم عاشقته ا/ت



اولین کارمه لطفا دوست داشته باشید🥺🌻


Report Page