lenin
پیشگامبه مناسبت سوم اردیبهشت، صد و چهل و هشتمین سالروز تولد
آموزگار بزرگ کارگران و زحمتکشان جهان
لنین -
-همیشه در نبرد؛ زندگینامه لنین
-نوشته: ماریا پریلژایه وا
-ترجمه ع .امینی
-به جای مقدمه
-با درود فراوان
“رفقای فدائی با درود و خسته نباشید در مورد مارکس و انگلس و لنین و دیگر بانیان مارکسیسم زیاد نوشته شده و باز هم زیاد خواهند نوشت، زمانی که گورکی رمان جاودان مادر را نوشت به لنین گفت در کار نوشتن عجله کردم و احتمالا کاستیهائی دارد لنین در جواب گورکی گفته بود همین که عجله کردی و در شرایط کنونی کتاب در اختیار مشتاقان قرار گرفت بهترین کمک به جنبش است. دوستان دستتان درد نکند شما کمک به جنبش و مشتاقان علم و اندیشه مارکسیسم کردید و سر بزنگاه به کمک جوانان نوجو و نوپو و مشتاق آموزشهای مارکسیسم شتافتید، شما میتوانید و چقدر خوب است از همین امروز هم برای تهیه و تدوین زندگینامه انگلس و لنین دست بکار شوید بدرود.”
وقتی که چشمم روی زندگی نامه کارل مارکس روی سایت سازمان افتاد ذوق زده شدم و شروع به نوشتن پیام بالا نمودم، زمانیکه آخرین جمله این پیام را داشتم می نوشتم (شما میتوانید و چقدر خوب است از همین امروز… الی آخر را مینوشتم، متوجه شدم این جمله پرسشبرانگیز است و داشتم با خودم حرفهای مخاطبین فرضی را زمزمه می کردم: “خودت چرا این کار را نمیکنی؟- و حرفهائی از این نوع. که ناگهان پشت سرم و با فاصلهای کم با این جمله که: “چرا خودت این کار را نمیکنی؟” این بار مخاطب فرضی نبود حاضر بالای سرم ایستاده بود، برگشتم به او گفتم: “آره حق به تو میدهم و تمام کسانیکه این جواب را به من میدهند!” و اضافه کردم: “که این کار در توان من نیست یعنی نمیتوانم چنین کاری انجام بدهم، این کار نیرو و توان دیگری میطلبد. حقیقت را گفتم.!
چند روز بعد که بدنبال کتاب پرسه میزدم در یک پیاده رو نه چندان شلوغ بساطی کم بضاعتی را دیدم که مجموعا هفت هشت جلد کتاب را بساط کرده بود، دو کتاب را انتخاب کردم و قیمت آنها را با فروشنده سبک و سنگین کردیم به این نتیجه رسیدیم که باید یک کتاب دیگر را هم بردارم تا طراز انجام گیرد و معامله جوش بخورد. کتاب سوم را برداشتم و پول را دادم نام کتاب “همیشه در نبرد” بود، از کتابهای اوایل انقلاب و دهه شصت، وقتی به خانه آمدم و آن را ورق زدم دیدم رمانی است مربوط به زندگی لنین که بسیار ساده و در عین حال حماسی و جذاب نوشته شده، دقت کردم دیدم که خیلی هم مستند است، و محتوای تاریخیش بر متن ادبی کتاب میچربد، مجموعا دویست و بیست صفحه است که با خط ریز نوشته شده.
شروع کردم به خلاصه نویسی کتاب، بیست صفحه از کتاب را در پنج صفحه خلاصه کردم و به مخاطب همراه دادم، و گفتم: خوب گفته بودی خودت بنویس این هم نوشته راجع به زندگی لنین حالا نوبت تو است که تایپ کنی!؟ و او هم با علاقه شروع به تایپ کرد با احتساب سر انگشتی خودمان باید چیزی بین ۵٠ تا ٧٠ صفحه بشود، که در نهایت ۶٠ صفحه از آب در آمد، اگر تعطیلی اجباری تابستان پیش نمیآمد خیلی زود تر آماده میشد.
بهر جهت همانطور که در ابتدا آورده شد نام کتاب “همیشه در نبرد” است، نوشته “ماریاپریلژایه وا” آن طور که خود میگوید: “آموزگار پیری که در سالهای ١٩٢٠ در دهکده کوچکی در نزدیکی دهکده گورکی معلم بود راهنمائی مرا به عهده گرفت. این دیدار از ایام جوانی تاثیری شگرف و فراموش نشدنی بر من نهاد، من بطور جدی شروع به مطالعه همه جانبه زندگی و آثار دوران جوانی ولادیمیر ایلیچ کردم.
اولین کتاب من “آغاز” نام داشت و پیرامون فعالیت لنین برای تشکیل جمعیت اتحاد مبارزه برای رهائی طبقه کارگر دور میزد.
کتاب دیگری درباره سرگذشت لنین در شوشنسکوی نوشتم که آن را “سالی شگرف” نامیدم. این اثر وقایع یک سال از دوران تبعید لنین را در بر میگیرد که برای او سالهای خوشی بود و بانادژدا ازدواج می کند.
سومین کتاب من “سه هفته آرامش” مربوط به دوره پایان تبعید لنین و خداحافظی بانادژدا که فعلا در تبعید است و رفتن به شهر اوفا و تصمیم برای انتشار روز نامه مشهور حزب به نام ایسکرا و رفتن به خارج.”
نویسنده در ادامه می نویسد: “بدین سان من پیش از آنکه مهم ترین کتابم زندگی لنین (یعنی همین کتاب) را تالیف کنم سه کتاب درباره لنین نوشته بودم.” و ادامه میدهد – “این زمان تردید داشتم که بتوانم عظمت این انسان بزرگ را بیان کنم. برای نیل به این هدف تا حد زیادی از یاریها و راهنمائیهای دوستان، صاحبنظران و مسئولین حزبی سود جستم. من همواره از عنایت مهرآمیز آنها برخوردار بودم و این را خوب میدانستم که زندگینامهای از لنین مورد نیاز است که از روی عشق و با سادگی تمام نوشته شده باشد. و من این کتاب را چنین نوشتم.
تقدیم به رفقایمان در جنوب و جنوب غرب بابی قراریها و تلواسههایشان که در کشاکش کار و فعالیت کمتر آرامش دارند، تا ساعاتی از وقتشان را در کنار لنین وبا پیکار گران بلشویک بگذرانند.
تره گل و م .بید سرخی – هواداران سازمان فدائیان اقلیت- داخل کشور- مرداد ماه ١٣٨٩