ko/

ko/


📜فسیلهای کمونیست سرگین غلتانهای سرمایه داری📜1


اسطوره کمونیسم چون شبهی شوم جهان را دهه ها اسیر کرد اما مدام تز تهی مارکس،ناچیز بودن تئوری دولت و سازماندهی خود را در عمل اثبات کرد اما اکادمیسینهایی که شکمشان از پول دولتی در نظام سرمایه داری پر شده بود همچنان تا مدتها به ماله کشی این ساختار معیوب مشغول بودند کم کم متوجه این فروپاشی شدند.برای ادامه مسیر خود راه هایی مثل مکتب فرانکفورت و پست مدرن را عرضه کردند حال کمونیستها پست مدرن را منطق سرمایه داری خطاب میکنند در حالی که چپ شکست خورده در بازار،امثال فوکو بودند که پست مدرن را برای نقد و تخریب مدرنیسم و سم نسبیگرایی درون آن به پیش بردند.


اصول کمونیسم چنانکه از مارکس با مغلطه ها شروع شد و به کمونیستها به میراث رسید باعث شد اینان کاسبان خلق اسطوره ها شوند.اینا معتقدند چون تاریخ از فئودالیسم به سرمایه داری گذار داشته پس عجیب نیست که سرمایه داری نیز باژگون گشته اما با مغلطه نظام جانشین را قطعا کمونیسم می پندارند.

نظام سرقت و سلب حقوق بشر در مالکیت را برتر از نظام آزادی در بازار می پندارند که قرار است تکامل بعدی را پیش بَرَد.

اینان پیرو مارکس در این توهم به سر می برند که تاریخ سیر مشخصی دارد و علوم اجتماعی غایتی که توسط مارکس کشف شده اند و چون موعودگرایان مذهبی وعده آن را به خلایق فروختند.درواقع اینان شارلاتانهایی بودند که از علاقه آرمانشهرگرایان سو استفاده کرده با فروش جنس بنجل در قالب "علم مطلق تاریخ" آنان را متضرر و به مسلخ بردند.آزادی خود را داده یوتوپیا خریدند!


📍اینان هیچ فهمی از نظام آزادی ندارند که در آن الزامن باید حق آزادی دادو ستد و کسب و کار فراهم گردد حقوق بشر در مالکیت ملغا نشود و اگر راهی بهتر جز سرمایه داری برای آن پیدا شد آزادیخواهان با آغوش باز پذیرا هستند اما آیا فاشیسم و بازار بسته و عقب مانده کمونیسم در نظام دیکتاتوری که به تک طبقه بودن می رسد چنین خصلتی دارد؟که سرمایه داری به کمونیسم ارتقا پیدا کند؟!


اینجاست که کمونیستها مانند سرگین غلتانی که مدفوعی را یافته و حمل میکنند در بازار به دنبال معایب هستند تا با آن کاسبی کنند مثلا شکاف طبقاتی یا ثروتمند شدن تعدادی معدود در ابعاد وسیع اما با شیادی تئوریک وجوه توسعه و رفاه نسبی در جوامع را نیز سانسور و مخفی میکنند که البته خاک پاشیدن در چشم خود است و هر عقل سلیمی بعد از دیدن توسعه رشد اقتصادی کشورهای پیروی بازار آزاد و کاهش فقر آنها به یاوه بودن اباطیل پروفسور های کمونیست پی می برد.


حتی کمونیست چنان "کورحقیقت"بودن را از مارکس به ارث برده اند که بهبود وضع چین با سرمایه داری و خروج میلیونها چینی از فقر را نیز به چیزی نمی گیرند اما اگر دو فقر در خیابان پکن بیابند همچون مگسان سرمایه داری دورش گرد می آیند و جنجال میکنند.

◾️مغلطه دیگر اینان نگاه به هستی از دریچه تنگ اقتصاد است بدین معنی که اشتباه مارکس را که دموکراسی اقتصادی و تک طبقه بودن جامعه را همچون یوتوپیای بهشت مذهب می پرستید را در جامعه مدرن دنبال می کنند و هر رشد و شکوفایی سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-علمی-حقوقی را انکار کرده و آنرا بدون لغو مالکیت خصوصی به پشیزی نمی گیرند.جامعه تنها در صورتی رشد خواهد کرد که زیربنایی که مارکس به غلط مناسبات تولیدی اقتصاد تشخیص داده بود نظم منحط کمونیستی به خود بگیرد.

درک غلط مارکس از بردگی و استثمار دشمنی با توسعه اقتصادی و سیاسی جوامع آزاد بود او هرگز نمی فهمید که مناسبات کارو کارگر قابل اصلاح است و نیازی به براندازی کل تاریخ نیست.ایدۀ ناچیز مارکس در دولت(که به ابزار سرکوب طبقه حاکم فرو میکاست) از تحقق اصلاح که روشی خردمندانه بود عاجز بود و از دگماتیسم انقلاب نان می خورد.


برای همین هیچ دستاوردی که ثابت کند رفرم امکان زایش مفهومی نوین را داشته باشد در مخیله تنگ کمونیستها جاگیر نمی شود.یک مشخصه مهم جزم اندیشان این است که درِ اتاقهای مختلف را خود بروی خود قفل کرده کلیدش را می بلعند و یافتن کلید را هم معادل کفر میدانند چنانکه در کمونیسم مارکس رفرم،خود کفر به ساحت مقدس اسطورۀ انقلاب است.


⬛️اسطوره سفاهت کمونیستی این بینش عقب مانده را جا می اندازد که جمع شدن سرمایه همواره با استثمار حق دیگران رخ داده این بینش مطلقا شبه دینی و نارواست و بر نتایج دیگر این سرمایه نابینا می ماند.سرمایه به عنوان موتور محرکه بازار می تواند شغل ایجاد کند یعنی کاروکسب ابتدا مگر به سرمایه نیاز ندارد؟وقتی کاری رونق گرفت کارکنان داخل آن نیز سود برده چون صاحب شغل و درامد شده اند.کارفرما ریسک را پذیرفته سرمایه به گردش در کار آمده فقر برای کارگران کمتر شده.کمونیسم اما هرگز فهم این اصول ساده را به کتاب مقدس انجیل(کاپیتال)نخواهد فروخت.اصول جزمی-ایمانی وی توسط مارکس صادر شده دیگر نیازی به کار انداختن مغز خود و سنجیدن شرایط جدید ندارد.

@cafe_andishe

 

 [In reply to کژ نگریستن]

‼️نگاهی کج به یک متن"راستِ" "راست"⁉️

✍️ رضا مجد



📙جدا از ادبیات چاله میدانی و بی ادبانه و عاری از اخلاق و آزادگی و فاقد انصاف متن فوق، منطق برسازنده ی این متن و متن هایی از این دست که مدتیست در فضای مجازی بخصوص گروه های فرهیخته و اهل فلسفه و کتاب هم رواج یافته، هست که لزوم پرداختن به آن را ناگزیر می کند.

نویسنده در ابتدای متن و با برگزیدن عنوانِ "فسیلهای کمونیست، سرگین غلتان های سرمایه داری" و بخصوص بکار بردن دو واژه ی کوچه بازاریِ فسیل و سرگین در عنوان یک متن مثلا انتقادی، تکلیف خواننده ی تیزبین را با متن حاضر روشن کرده که این یک متن فاضلانه و فرهیخته و نقادانه نیست، بلکه یک هجویه یا یک متن/بهانه ایست برای تخلیه ی نفرت و کینه ی شخصی در قالب ادبیاتی کوچه بازاری.

ولی لحن پرخاشگرانه و تحریک کننده ی آن می تواند هر فرهیخته ای و فلسفه خوانده ای را تحریک به دنبال کردن و خواندن تمامی افاضات لوطیانه ای متن بکند. به همین خاطر ما صلاح را برآن دیدیم با واکاوی منطق درونی این نوشتار و اینکه از چه آبشخور فکری ای این متون تغذیه می شوند و با چه هدف هایی نشر داده می شوند، لااقل از این طریق سمّ موجود در آن را گرفته و بی خطرترش سازیم بخصوص برای کسانی که به ابزارهای انتقادی تجهیز نیستند و زود تحت تاثیر این قبیل سیاه مشق های سیاه ساز و سیاه نما قرار می گیرند.

نویسنده ی این متن که از آغاز متن شروع به صدور احکام مطلق درباره ی کمونیسم و مارکس می کند، حتی با الفبای ادبیات انتقادی هم آشنا نبوده که لااقل با بکار بردن ادبیات نسبی نگر و دوری کردن از الفاظ جزمی و قطعی و مطلق کمی وجاهت خرج متنش بکند.ولی بجاش چنانچه می بینیم در همین آغاز متن با اسطوره قلمداد کردن کمونیسم(گویی کمونیسم پدیده ای منتسب به پیشاتاریخ بشریت بوده که خاطره ی بشری امکان تصور و تفکر به آن را ندارد) و شوم خواندن سیطره ی آن وهمچنین تهی خواندن تز های مارکس و غلط بودن تئوری های آن و شکستشان در عمل، نشان می دهد اولا برخوردش با جریان چپ و مارکس و کمونیسم نه یک برخورد عمیق و فکری بلکه برخوردی احساساتی و شخصی است، و دوم اینکه نویسنده ی محترم هنوز تمایزی بین ساحت تئوری و ساحت پراتیک و عمل قائل نیستند، و چون این دوساحت را یکی گرفته اند به این توهم دچار شده اند که آنچه در واقع بشریت و جهان در قالب حکومت کشور شوراها و امثال استالین را همان کمونیسم بوده و کمونیسم هم همان مارکسیسم بوده و مارکسیسم هم همان مارکس بوده است.

بعد مدعی می‌شود که "آکادمیسین هایی که پول دولتی در نظام سرمایه داری""شکمشان را پر کرده بود" باعث شدند که (البته مشخص نیست در اینجا خودشان دیر متوجه تهی بودن کمونیسم شدند یا جهان دیر متوجه این تهی بودگی شد) دیر به معیوب بودن این ساختار و همچنین فروپاشی اش پی ببرند. والله تا جایی که من می دانم بخصوص در دوران سلطه ی کمونیسم یا در اوایل فروپاشی اش، در غرب فضاهای آکادمیک رابطه ی حَسَنه ای با مفاهیمی چون "چپ"،"مارکس"، بخصوص "کمونیسم" نداشتند چه برسد که اینقدر قدرت و نفوذی هم باشند که مانع آگاهی بخشی در سطح کلانِ فراملی و جهانی بشوند، جدا از اینکه کل رسانه های ارتباط جمعی ای چون روزنامه و رادیو و تلوزیون در یدِ قدرت کاپیتالیسم بود تا متفکران چپِ تک افتاده و منزوی. بعد نویسنده ی مدعی است که ظهور مکتب فرانکفورت و حتی جریان موسوم به جریان پست مدرن( که خودش ترکیبی از یک سری عناصر و تفکر و فلسفه و مکتب های ناسازگار و ناهماهنگ با یکدیگر است که هیچ پیوند و سازگاری بین آنها تحت یک جریانی واحد وجود ندارد) از جمله راه هایی برای تداوم راه و ادامه ی مسیر کمونیسم بوده است (اینجا هم معلوم نیست آکادمیسین های شکم پر این راه ها را انتتخاب کردند یا کمونیسم در کل این کار رو کرد).خود مکتب فرانکفورت برخلاف نام واحدِ مکتب فرانکفورت، از اندیشمندان و متفکران علوم اجتماعی متفاوت و دگراندیشی تشکیل می شد که سلایق فکری متفاوتی آن را نمایندگی می کرد. چه برسد به مفهوم جعلی و من درآوردی ِپست مدن که بیشتر دست پخت متفکران وطنی است تا اختراع متفکران غربی، چرا که در غرب کسی از جریانی به این نام حرف نمی زند و اگر هم نام برده شود صرفا برای تمایز گذاشتن بین دو وضعیت تاریخی یا دو زیست-جهانست که افق برسازنده ی بینش غربی از اساس دچار دگرگونی هایی شد و باعث ظهور نحله ها و فلسفه های بیشماری در نیمه ی دوم قرن بیستم بشود. ادعای عجیب دیگر نویسنده این است که مدعی است که کمونیست ها (هرچند که مشخص هم نمی کند کدام کمونیست ها، تو گویی خود جریان کمونیسم هم در بطن خود یک جریان واحد و تام و یکپارچه بود) پست مدرنیته را منطق سرمایه داری خطاب می کنند(هرچند که این ادعا تا آخر اثبات نمی شود و فقط ادعاست)عجیبتر اینکه ادعا می کند که این خود کمونیست ها، چپ شکست خورده در بازار، امثال فوکو بودند که پست مدرن را برای تخریب مدرنیسم

@Kajhnegaristan


کژ نگریستن, [9/22/2021 1:38 AM]

...ادامه 👆

با سمِّ نسبی گرایی درونش پیش برده اند،(عجیبتر این ادعاش هست که فوکو را کمونیسم می داند و پیش برنده ی پست مدرن، در حالی که فوکو در همان ابتدا از جریان های حزبی و حزب کمونیسم فرانسه فاصله گرفت، و با گرایشی که به مارکسیسم و سنت مارکسی داشت زاویه های غیرقابل کتمان هم با آنها داشت، بماند اینکه وقتی از کسی چون فوکو حرف می زنی باید اول مشخص کنی، کدام فوکو؟ مدنظرت است).

بعد این نویسنده ی خلاق مدعی می شود که اصول کمونیسم یک سری مغلطه هایی بود که از مارکس به کمونیسم رسیده بود(لااقل جناب نویسنده حتی زحمت نکشیده بوده دانشش را در حد ویکی پدیا بکند و مطالبی درباره ی کمونیسم و فوکو و مارکس و مکتب فرانکفورت در آنجا بخواند) که باعث می شود اینها(یعنی کمونیست ها) کاسبان خلق اسطوره ها بشوند.هرچند که من دقیقا متوجه منظورش از کاسبان خلق اسطوره ها نشدم، ولی جلوتر که میاد روشن می شود که منظورش از کاسبان خلق اسطوره ها اشاره به دوره های تاریخی ایست که مارکس معتقد بوده که تاریخ بشری در جوامع غربی در طول تاریخ پشت سرگذاشته چون، دوره ی برده داری، فئودالیسم، بورژوازی و سرمایه داری، و می گوید: "اینها(منظورش کمونیست هاست) معتقدند چون تاریخ از فئودالیسم به سرمایه داری گذار داشته پس عجیب نیست که سرمایه داری هم باژگون گشته و نظام جانشین را کمونیسم می پندارند". علاوه بر اینکه در اینجا نویسنده ایمان قلبی خودش را "اینکه نه تنها سیستم سرمایه داری را تایید می کند بلکه معتقد است که این سیستم اولین و آخرین بدیل برای وضعیت موجود است" لو می دهد، آنهم با تعجب کردن از ادعای باژگونی سرمایه داری از طرف کمونیست ها و آن را نوعی مغلطه خواندن.

نویسنده مدعیست که کمونیست ها نظام سرقت و سلب حقوق بشر در مالکیت را(البته من نمی دانم حقوق بشرِ موجود در مفهوم مالکیت خصوصی که از اساس و بروز و ظهورش بر تصاحب و زور و قلدری تکیه داشته و هنوز هم دارد، کجاست که نویسنده به آن استناد می کند) برتر از نظام آزادی در بازار(مشخص نمی کند آزادی برای چه کسی، بماند که سپردن جامعه و سرنوشت آن به اشتهای خصوصی تعدادی معدود، چه همخوانی ای با مفهوم آزادی دارد؟) می پندارند که قرار است تکامل بعدی را پیش ببرد.

بعد مدعی می شود که پیروان مارکس(حتی درک درستی از پیروان مارکس یا نحله ها و مکاتب منشعب از مارکسیسم ندارد که چقدر متفاوت و متنوع و در کل باهم متفاوت و اختلاف نظر دارند، اما جناب نویسنده همه را یک کاسه کرده و ذیل پیروان مارکس تقلیل می دهد) در این توهم اند که تاریخ سیر مشخصی دارد و علوم اجتماعی غایتی که توسط مارکس کشف شده(یکی نیست از این جناب بپرسد که اگر پست مدرن اختراع کمونیسم است پس چرا تو مفاهیمش را بکار می بری،قائل نبودن به غایت و ذات و جوهر در تاریخ و علوم دیگر) که مثل موعودگرایان مذهبی وعده ی آن را به خلایق فروخته اند، نویسنده بعد مدعیست که اینان(کمونیست ها)شارلاتان هایی بودند که از علایق آرمانشهرگرایان سواستفاده کرده و علم مطلق تاریخ را در قالب جنس بنجل به آنان فروخته و متضررشان کرده اند، آزادی را از آنها گرفته به آنها یوتوپیا فروخته اند.در کل نویسنده معتقد است( البته ایشان یقین دارند آنهم بدون ذره ای شک) که کمونیست ها یا پیروان مارکس هیچ فهمی از نظام آزادی ندارند که در آن الزاما (بماند تناقض آزادی و الزام) باید حق آزادی دادوستد و کسب وکار فراهم گردد(هرچند که ایشان هیچ وقت روشن نمی کنند که این آزادی در بازار و کسب وکار برای چه کسانی؟ و هیچ وقت هم نخواهند گفت که آزاد گذاشتن کسانی که به هر دلیلی امروز ثروت و قدرت دارند جز ثروتمندتر شدن و قدرتمندتر شدنِ آنها و فقیرتر و بی چیزتر شدن دیگرانی که نتوانسته اند بهردلیل سهمی از ثروت و قدرت داشته باشند نتیجه ای نخواهد داشت) بعد مدعی هستند که حقوق بشر در مالکیت ملغا نشود و اگر راهی بهتر جز سرمایه داری برای آن پیدا شد آزادی خواهان با آغوش باز پذیرا هستند(بماند این لحن تمسخر آمیز و کنایی جناب نویسنده در رابطه با "راهی بهتر جز سرمایه داری" که نشان از ایمان قطعی به بی بدیل بودن سرمایه داری است، معلوم نیست که این طرفداران بازار آزاد، این طرفداران سود و سرمایه که جناب نویسنده از آنان تحت نامِ "آزادی خواهان"نام می برد چگونه با آغوش باز از بدیل سرمایه داری استقبال خواهند کرد، حافظه ی تاریخی که برعکس ادعای این جناب را می گوید، در اوایل شروع مبارزات مارکسیستی و کمونیستی که هیچ خبری از تهی بودن ادعای کمونیست ها و ناکارآمدی عملی آن نبود سرمایه داری و طرفداران بازار آزاد تا آخرین نفس مبارزه و مقاومت کردند اکنون چگونه باآغوش باز آن را پذیرا خواهند شد، مگر با پیش فرض گرفتن دوام ازلی سرمایه داری ونبود هیچ جانشینی، این ادعا را مطرح بکنی، در ثانی بر اساس چه معیار و اصولی و بر اساس چه منطقی این آزادی خواهان مجاب خواهند شد که

@Kajhnegaristan


کژ نگریستن, [9/22/2021 1:39 AM]

...ادامه 👆

راهی بهتر جز سرمایه داری وجود دارد و می شود پیاده اش کرد؟نویسنده با بیشرمی تمام نه تنها پیشاپیش و بدون ارائه ی هیچ استدلال و منطقی مبنی بر اینکه حق با آزادیخواهان است و پیروان مارکس در کل همه ناحق اند و اینکه آزادیخواهان از آنجا که آزادی خواهند با پیدا شدن جانشینی برای سرمایه داری آن را با آغوش باز خواهند پذیرفت ولی در فاشیسم و بازار بسته و عقب مانده ی کمونیسم و نظام دیکتاتوری چنین خصلتی دارد؟(بماند که در اینجا واژه های فاشیسم و بازار بسته، عقب مانده، نظام دیکتاتوری و غیره مترادف کمونیسم گرفته شده اند)

اوج وقاحت متن در اواخر آن است، آنجا که نویسنده دیگر نمی تواند خشم خودش را در پشت کلمات قلمبه و سلمبه و گاها چاله میدانی، قایم بکند و با سرگین غلتان قلمداد کردن کمونیست ها و نقد های آنها را یافتن مدفوع و حمل کردن آن قلمداد کردن خشم درونی خودش را بر سر این جماعت می کوبد. و نقدهایی که از شکاف طبقاتی و داراتر شدن اقلیتی کوچک و ندارشدن اکثریتی عظیم و سازوکار ناانسانی بازار آزاد می شود (حتی نظریه پردازان دست راستی و افراطی هم امروزه این نقدها را قبول دارند) را به غلتاندن مدفوع تشبیه کردن و یکجور شیادی تئوریک و سانسور و مخفی کاری خواندن جز افشاء خلاء دانش و آگاهی از حوزه ی مورد ادعا چیزی نصیب نویسنده ی گرامی نمی کند، تنها یک جهان سومی و ایرانی می تواند در قرن بیست و یک قرن عدم قطعیت و کوانتوم و جهان حقیقت های متکثر با یک ادبیات چاله میدانی و وقیح و بی نزاکت وارد ساحت تفکر و فلسفه بشود و با ادعای نقد شروع به حتاکی به متفکران( که جهان مدیون منطق و تفکر آنهاست ) و شارلاتان و سرگین غلتان خواندن یک نسل متفکر و فیلسوف و منتقد و مصلح اجتماعی بکنی. تنها یک ذهن ایرانی و جهان سومی می تواند بدون هیچ استدلال و ارائه ی دلیل و سند و شواهد شروع به صدور احکام کلی و مطلق تحت کلماتی چون: "پیروان مارکس"، "کمونیسم"،"پست مدرن"،"آزادی خواهان" و حکم های مطلقی چون "کمونیسم چیزی جز مغلطه چیزی نیست"،"اسطوره خواندن کمونیسم"،"پست مدرنیته را اختراع پیروان مارکس دانستن"، "متوهم خواندن مارکسیست ها" بکند.

بماند که مساله دار بودن بینش نویسنده و اوج فقر دانش و آگاهی او زمانی تو ذوق می زند که خواننده به آخرین پاراگراف متن می رسد آنجا که نویسنده حتی اون حقایقی که خود طرفداران بازار آزاد هم در حقیقت بودن آنها شکی ندارند، سعی دارد وارونه جلوه بدهد آنهم با این ادعا که این ادعاها که منطقِ جمع شدن سرمایه همواره با استثمار حق دیگران رخ داده(البته نویسنده با زرنگی این نقد مارکسیستی که انباشت سرمایه در دستان اقلیتی انگشت شمار باعث فقیرتر شدن اکثریتی عظیم می انجامد آنهم با استناد به این منطق که منابع انسانی کره ی زمین محدود است و عمر محدودی دارد و چیزی نیست که تا ابد همینگونه باقی بماند، بخصوص این اواخر با ظهور بحران های زیست محیطی و بیشتر شدن تنش ها و فاصله های طبقاتی و فقر و تمام شدن منابعی چون معادن و منابع انرژی سوختی چون زغال سنگ و نفت و گاز ووو.. شواهدی زنده بر اینگونه نقدهاست).

جالب است که نویسنده یک چنین نقد جانداری را یک بینش عقب مانده خطاب می کند، بماند درک نویسنده از خود سرمایه داری و بازار آزاد هم درکی ابتر و ناقص و غلط است، ایشان سرمایه داری را یک ابزار منفعل در دستان یک عده نخبه ی اقتصادی لحاظ می کند که بشر هر وقت و هر زمان هرطور که خواست می تواند آن را آنگونه اداره بکند، ایشان ناتوان از فهم سرمایه داری به عنوان یک سیستم انتزاعی بسیار مستقل و رها از تسلط انسان هاست، سیستمی که عاری از احساسات و نگاه اخلاقی انسان هاست، سیستمی که موتور محرکه اش نه برعکس تصورِ دوستمان بازار بلکه موتور محرکه اش بحران هاست، سرمایه داری برای بقا و دوامش به ظهور و بروز بحران های کلان متکی است که نمونه های تاریخی اش فت و فروان است. یک چنین برداشت حقیری از سیستم پیچیده ی سرمایه داری طبیعی است که برداشتش از مارکس و مارکسیسم و کمونیسم هم همینقدر سطحی باشد که فکر بکند که مارکس و مارکسیسم دشمن سرمایه و پیشرفت و رفاه اند، و اگر زحمت می کشید بجای بازگویی شنیده هاش، کتاب کاپیتال خود مارکس رو ورق می زد متوجه می شد که هیچ کس به اندازه ی مارکس مجیز و ستایش سرمایه داری رو نکرده ولی این دلیل نمی شود که چشمش را بر روی خطاهای اون هم ببندد.مارکس طرفدار سرمایه و رفاه است ولی به این شرط که همه سهمی از این سرمایه و رفاه به اندازه ی تلاش و لیاقتش داشته باشد.📙


پایان



@Kajhnegaristan


Report Page