Kiss.
BTS KookMinکولمو رو دوشم جابه جا میکنم و وارد کلاس میشم . سر جام میشینم و دفترمو در میارم
گوشه لبمو میگزم و به دوروبر نگاه میکنم که چشمم به در میخوره
پسر قد بلند و چارشونه که موهای قهوه ای روشن داره .. غرق نگاه کردن بهش بودم که با صداش به خودم اومدم
-اینا چیه میخونی ؟؟
خم شد تو صورتم نگام کرد . دست و پام شل شده بود
-میخایی بگی خیلی درس خونی؟
با نزدیکتر شدنش گونه هام سرخ شده بود یکم تو خودم جمع شدم و سرمو پایین انداختم از خجالت لبمو گزیدم و سرمو به علامت منفی تکون دادم
انگشت اشارشو ب پیشونیم زد ک باعث شد تکیه بدم و به چشماش نگاه کنم
-بات حرف میزنم ب من نگاکن پسرجون
پورخندی زد که حی کردم قشنگتر از این لبخندو هیچ جای دنیا ندیده بودم
-کیفتو بده من
"همه کلاس سکوت کردن و ب ما زل زدن چون تقریبا حساب میبردن ازش"
تند تند پلک میزدم و سرجام خشک شده بودم . جانگکوک ادمی بود که با هیچکس شوخی نداشت ولی همه رو ازارمیداد
کیفمو اروم در اوردم و سمتش گرفتم
-حرف گوش کنی خوشم اومد !
کیفمو برداشت بازش کرد و رو میز خالیش کرد
پولامو برداشت و تو جیبش گذاشت و همینک خواستم چیزی بگم معلم وارد کلاس شد
زودی رفت سمت نیمکتش پشت سرم نشست . نگاه سنگینشو رو خودم حس میکردم... وسایل رو میز رو برداشتم و تو کیفم گذاشتم و کیفمو رو صندلی کنارم گذاشتم
معلم شرو میکنه ب حرف زدن و کلاس سکوت میشه
یکم که میگذره .. دستشو جوری ک کسی نبینه جلواورد و موهامو محکم کشید . به سمت عقب کشیده شدم و مجبور بودم ساکت بمونم و بدون مخالفت کنار بیام ..
-الان باس از این نگاهت بترسم؟
با صدای دست معلم ک رو میزمیزنه رومو سمت معلم کردم و ساکت شدم
بالاخره بعده ی ساعت و نیم زنگ خورد و بچها متفرق شدن
از جاش بلندشد و بازومو گرفت بلندم کرد و باصدا بلندی :
-زبون نداری حرف بزنی ؟؟
همینک صداشو برد بالا کل کلاس خلوت شد و رفیقاش در کلاسو گرفتن ک کسی نیاد داخل .. همین کارا باعث شد بفهمم کارم تموم و حتما امشب از درد کتکایی ک قراره بخورم خوابم نبره
سرمو پایین انداخته بود و اخم کرده بودم ک دستشو رو چانم حس کردم سرمو اوردم بالا و نگاچشاش کردم
متقابلا ب چشمام نگاه کرد و یهو لبخندی زد که با همیشه فرق داشت . با استرس اب دهنمو قورت دادم و منتظره شدم ببینم بعدش چی میشه .
بلافاصله لباشو رو لبام گذاشت و گرمای وجودش و اون نرمی لباش باعث شد بوسشو ادامه بدم و لباشو همزمان با خودش م.ک بزنم
اینقد غرق بوسیدن هم شدیم ک نفهمیدم چجوری بلندم کرده و رو نیمکت گذاشته بشینم . چند مین که گذشت حس کردم لبام از شدت م.کیده شدن متورم شده
سرمو کشیدم عقب و نفس نفس میزدم
جونگکوک : میشه دوستم بشی؟
جیمین : باهمه اینجوری دوست میشی ؟
جونگکوک : باهمه فرق داشتی برام همیشه و حتی الان