King
ユンギ+ سعی داشتی با این بادبزن به من اسیب برسونی؟
یونگی حرفش رو درحالی زد که عضوش رو کامل داخل پسر کوچیک تر قرار داده بود.
+ اینکار دل و جرعت زیادی میخواد پارک جیمین، تو باید مجازات بشی!
از کمر جیمین گرفت و حرکتش رو داخل جیمین شروع کرد.
+ مجازات سختی هم قراره داشته باشی؛ تو دل پادشاه رو به دست آوردی و با نقشهی اسیب زدن بهش نزدیکش شدی، برام مهم نیست که چقدر دوست دارم تا زمانی که تو هم منو دوست داشته باشی و از فکر کشتن من بیرون بیای زندانیت میکنم.
- تو باید من رو بکشی، نمیخوام با ننگ اینکه همخوابهی تو شدم زندگی کنم.
یونگی ضربهی محکمی به پروستات پسر زد که جیغ جیمین بعد از تموم شدن حرفش بلند شد.
+ چرا انقدر از من متنفری؟
- تو و مادرت مقصر مرگ مادرم هستین، چط..چطور انتظار داری از..ت متنفر نباشم.
یونگی اشک گوشهی چشم جیمین رو پاک کرد و زیر گوش جیمین اروم زمزمه کرد.
+ خیلی چیزا هست که هنوز نمیدونی، الان فقط لذت ببر!