Justice
@sokhanranihaa🆑کانال سخنرانی ها
🆔 https://t.me/joinchat/AAAAADvwyDaV3PIldL3C8A
«معانی عدالت»
مصطفی ملکیان
۱. عدالت الهی
اولین بحثی كه دربارهی عدالت مطرح میشود، عدالتی است كه به خدا نسبت داده میشود. عدل الهی كه در مباحث كلام اسلامی به خدا نسبت داده میشود، به این خاطر است كه عدالت در جامعه انسانی حق هر كسی را ادا كردن است. ما وقتی از عدالت خدا و حق صحبت میكنیم معنای دیگری مورد نظرمان است. فرض بر این است كه ما حقی از خدا طلب نداریم و در ادیان مختلف و به ویژه ادیان ابراهیمی بحث مهمی بین الهیدانان در جریان بوده است كه وقتی عدل را به خدا نسبت میدهیم، به چه معنا است.
۲. عدالت کیهانی
این عدل ریشه در عدل كیهانی آرای رواقیون دارد. رواقیون بر این باورند كه جهان بر هماهنگی اضداد ساخته شده است. جهان برساختهی همنشینی و همنشستی اضداد است. جهان ساخته شده برای اینكه اضداد با هم همنشینی داشته باشند. در سیر جهان گاهی اضداد كه با هم همنشینی دارند، یكی از حد خودش تجاوز كند و در این شرایط است كه اختلاف در جهان ایجاد میشود. در بدن هم همین موضوع از سوی رواقیون مطرح میشود و نظام پزشكی آنها هم بر چهار ضد بوده كه اگر توازن چهار ضد به نفع هر كدام از تعادل خارج شود، در این صورت میگفتند نظام آن بدن اختلال پیدا كرده و باید رفع شود، یعنی آن ضد به حالت اول برگردد و تعادل در بدن بیمار برقرار شده و سلامت او تامین شود. وقتی كه در گوشهای از جهان یك ضد از حد خودش تعدّی كرد، تعادل با ساز و كاری خاص سر جای اول باز خواهد گشت كه اگر باز نمیگشت جهان قاعدتاً باید تا حالا از بین میرفت. در اینجا عدل به معنای تعادل است. اندیشه رواقی در فرهنگ ما نفوذ كرده، هم در عالم صغیر (بدن ما) و هم كبیر (طبیعت پیرامونی) شاهد تأثیر آرای رواقی هستیم.
۳. عدالت در فقه اسلامی
معنای سوم عدالت، عدلی است كه در فقه اسلامی از آن صحبت میشود. اگر كسی بخواهد امام جماعت شود باید عادل باشد. اینجا معنای عدالت این است كه شخص مرتكب گناهان كبیره نشود، و اصرار بر صغایر نداشته باشد. در چنین شرایطی، طبق روایت، او مورد قبول واقع میشود.
۴. عدالت در الهیات مسیحی
معنای چهارم از عدالت در الهیات مسیحی مطرح میشود كه بیشباهت با معنای عدالت با فقه شیعی نیست. در كتابها تحت عنوان «عادلشمردگی» از آن یاد میشود. وقتی شخص به سعادت اخروی میرسد كه اگر خدا به پرونده اعمال او نگاه میكند، درباره او قضاوت خوبی بكند و اینكه این انسان را درستكار ببیند. در اینجا این فلسفه مطرح است كه اگر خدا فرد را عادل بشناسد، به لحاظ آمدن و رفتن در این دنیا قرین خسران نیست. این بخش در فرهنگ اسلامی هممعنا با مفهوم آمرزیدگی میشود. متداول است كه غالباً میگویند خدایا عاقبت ما را ختم به خیر كن. عادل شمردگی در الهیات مسیحی هممعنا و همتراز با آمرزیدگی در فرهنگ ماست. در مورد سوم كه فقه اسلامی بود و چهارم كه در الهیات مسیحی مطرح میشود عدالت صفت فعل انسانی نیست بلكه صفت شخص است.
۵. عدالتِ شخصیِ درونی
معنای پنجمی كه از عدالت متبادر میشود، صفت شخص به معنای آنچه در درون فرد میگذرد است و عدالت فردی مورد توجه است. سقراط و افلاطون و بعدها ارسطو به این وجه اشاره مستقیم دارند. آنها یادآور میشوند كه انسان در درون خودش باید چهار فضیلت بزرگ داشته باشد؛ یكی حكمت كه به معنای مصلحتاندیشی است، دوم شجاعت و سوم عفت به معنای خویشتنداری در برابر آنچه سخت به آن جذب میشود، و چهارم هم مفهوم عدالت است.
نخستین بار سقراط به ذهنش رسید كه انسان كامل، انسانی است كه حكیم، شجاع، عفیف و عادل باشد و این انسان را به عنوان نمونه انسان كامل و آرمانی مطرح كرد، اما بعد از این فیلسوف در الهیات مسیحی یك مشكل پیش آمد كه پولس قدیس در رسائل خودش بر سه وجه ایمان، امید و عشق تأکید كرد و گفت انسان كامل انسانی است كه مومن، امیدوار و عاشق باشد. فضلای بعد از او و الهیدانان مسیحی به دو دسته بزرگ تقسیم شدند. گروهی بر این باورند كه چهار صفتی كه سقراط، افلاطون و ارسطو به آن اشاره كردهاند چندان مهم نیست و خواهان رسیدن آدمی به سه فضلیت عشق، ایمان و امیدواری هستند كه پولس به آن اشاره كرده بود. برخی هم بر این باور بودند كه باید به فضائل هفتگانه اندیشید كه مخلوطی از چهار صفت موردنظر آن فلاسفه و سه صفت موردنظر پولس رسول است و میبینم كه از توماس آكویناس به بعد به هفت فضیلت مورد توجه قرار میگیرد و آن فضایلی كه فلاسفه گفتهاند را «فضایل ناسوتی» مینامند و آن سهتای دیگر را «فضایل لاهوتی» میگفتند. برخی هم به آن چهار صفت، «فضایل انسانی» و به سه صفت دیگر «فضایل الهی» میگفتند.
۶. عدالتِ شخصیِ بیرونی
عدالت اینبار هم بر امر شخصی تأکید دارد، اما آن یكی عدالت شخصی درونی بود و این عدالت شخصی بیرونی. شخصی است از آن رو كه شهروند است و زمانی به فرد عادل میگویند كه از حدود قانون مكتوب جامعه تخطی نكند. بدین ترتیب اگر شهروند جامعه ایرانی از قوانین مكتوب ایران كنونی و اگر ژاپنی است از قوانین كنونی ژاپن تخطی نكند به او شهروند خوب میگویند.
عادل در معنای امروزه با معنای شهروند خوب همراه است، اما نكته دیگری كه از سوی اندیشمندان مطرح میشود، این است كه آیا تبعیت صرفاً باید از قانون مكتوب باشد یا اینكه عرف و آداب را هم باید قانون تلقی كنیم و شهروند خوب شهروندی باشد كه علاوه بر قانون مكتوب از آداب و رسوم و عرف جامعه هم تبعیت كند؟ و اینكه آیا قانون لزوماً باید بر مدار انصاف و عدل باشد و این قانون را باید رعایت كنیم یا اگر جابرانه هم باشد باید به آن پایبند باشیم؟ سقراط بحثی میكند، درباره اینكه قانون اگر جابرانه هم باشد، باید از آن قانون تبعیت كنیم، چرا كه قانون، قانون است و میتواند در نوع خود رهاییبخش باشد.
۷. عدالت در مقام مجری
معنای هفتم عدالت اما شبیه به معنای ششم است. در این مفهوم نیز عدالت صفت فرد است و به اعتبار رفتار بیرونی به آن عادلانه میگوییم كه اگر شخص قوانین مربوط به جامعه خودش را وقتی برعهده میگیرد، سازگارانه انجام دهد و در چنین حالتی به او عادل میگویند و در مقام مجری او فرد عادلی میشود. وقتی به فردی پست وزارت پیشنهاد میشود و او سازگارانه رفتاری را انجام میدهد و در اجرای وظیفه تنها به اجرای قانون فكر میكند و به دوست و آشنا و زن و مرد بودن و ویژگیهای فردی كه قانون به او وارد است، توجه نمیكند؛ آن وقت مجری خوبی برای اجرای آن قانون هست و عادلانه عمل كردهاست. بدین ترتیب دیگر مهم نیست كه قانونی كه اجرا میكنی، ظالمانه و عادلانه باشد. البته متداول شده كه میگوییم مأمورم و معذور. اگر قانون بدی هم باشد باید آن را اجرا كرد، در این تلقی، فردی كه قانون را اجرا میكند، قانون را سازگار و باانصاف رعایت كند، چه قانون عادلانه باشد و چه جابرانه، فرد را عادل مینامند.
۸. عدالت به معنای انصاف یا «قاعدهی زرین»
معنای هشتم عدالت صفت فرد است اما به اعتبار رفتار بیرونیاش دیگر به قانون ربطی ندارد. رفتار فرد در ارتباط با دیگران یعنی نهاد خانواده، سیاست، اقتصاد، دین و مذهب مورد بررسی قرار میگیرد. هر فردی در هر نهادی كه هست با هر فردی كه مواجه میشود باید براساس انصاف برخورد كند. این چیزی است كه از آن به «قاعدهی زرین» تعبیر میشود. هیچ دین و مذهبی ظهور نكرده مگر اینكه به «قاعدهی زرین» تمسک جسته باشد.
امام علی در نامه به امام امام حسن میگوید كه بین خودت و مردم به انصاف برخورد كن. خودت را ترازو قرار بده، و هر چه برای خودت میپسندی برای مردم هم بپسند و هر آنچه برای دیگری میپسندی برای خودت هم انجام بده. برای هر نظامی رسیدن به چنین مرتبهای همان مرتبه رسیدن به «قاعده زرین» است كه سطحی متعالی به شمار میآید. عدالت به معنای انصاف مترادف با همین معنای هشتم است. انصاف یعنی خود را با دیگری مشابه تلقی كردن.
۹. عدالت قضایی
معنای نهمی نیز برای عدالت وجود دارد كه به آن عدالت قضایی، رویهای و روندی میگویند. این تعبییر و مفهوم از عدالت كه همان عدالت قضایی را شامل میشود نظام دادرسی جامعه را دربرمیگیرد. چگونه باید از كسی كه به من ظلم كرده شكایت كنم؟ چطور با آن شكایت برخورد میكنند و قاضی چه رفتاری با من و فردی كه از او شكایت كردهام دارد؟ این را عدالت قضایی گویند كه متفاوت با دیگر صور عدالت است.
۱۰. عدالت محتوایی
اما معنای دهم عدالت، عدالت محتوایی است؛ یعنی عدالتی كه به محتوای قانون برمیگردد. در این بحث عدالت در متن قانون مورد بحث است. بحث بر سر این است كه آیا هر قانونی به صرف قانون بودن عادلانه است یا خیر؟
غالب متفكران پاسخ منفی میدهند و برخی متفكران كه تعدادشان هم كم است با این امر موافقاند، چراكه بر اهمیت قرارداد تأکید دارند و اینكه وقتی قراردادی را تدوین میكنیم، باید به آن عمل كنیم و آن را قراردادی عادلانه بدانیم و حتی اگر قانون را بر حسب قراردادهای اجتماعی میپذیریم چه عادلانه و چه جابرانه باید بر همان رویه اعمال نظر كنیم. اما گروهی دیگر از متفكران معتقدند كه قانون عدالت محتوایی است، به این معنا كه قانون باید به مطالبه فرد از فرد و مطالبه فرد از حكومت توجه داشته باشد و جانب انصاف در متن آن رعایت شود. اگر قانون به شكلی باشد كه فردی از فردی طلبكار شود یا اینكه فردی از حكومت چیزی كمتر یا بیشتر از حد انصاف طلبكار شد در این قانون عدالت محتوایی رعایت نشده است. از میان عدالتهای محتوایی كه انواع مختلفی دارد، دستكم چهار نوع عدالت از هم تفكیك میشوند:
۱۰. ۱. عدالت توزیعی
نخستین کسی که از عدالت توزیعی سخن گفت، ارسطو بود. به این معنا كه عدالت باید به گونهای باشد كه خیر عمومی به شكل برابر از همان روز نخست در دسترس افراد جامعه قرار گیرد. تعریف عدالت توزیعی مورد نظر ارسطو تا امروز كه «جان راولز» را داریم، مورد وفاق همه اندیشمندان قرار گرفته است. این تعریف بر این نكته تأکید دارد كه در ابتدا باید همه امكانها و فرصتهای اجتماعی برابر در اختیار افراد قرار گیرد، شاید افرادی در استفاده از این امكان كاهلی كنند یا افرادی به خوبی از آن بهرهبرداری كنند، اما در ابتدای امر باید تقسیم این خیر عمومی برابر باشد. برای توصیف هم از واژه عدالت توزیعی استفاده میشود كه توزیع مطلوبهای اجتماعی را شامل است. قانون اگر بخواهد عدالت توزیعی داشته باشد باید امكانهای خاصی هم داشته باشد. بعد از اینكه دسترسی به خیرات اجتماعی برای همه یكسان بود، این بحث وجود دارد كه چرا بعد از آن انسانها با هم متفاوت میشوند؟ ماركس نظریهای داشت، آدام اسمیت، توماس آكویناس، افلاطون و ارسطو هركدام از ظن خود به این موضوع مینگرند و دلایل تفاوت آدمها در نوع استفاده از خیرات اجتماعی را براساس دیدگاه خودشان شرح میدهند.
۱۰. ۲. عدالت تعویضی
اما نكته دیگری كه در این زمینه مطرح میشود، عدالت تعویضی یا مبادلهای است كه بعد از عدالت توزیعی از جانب ارسطو مطرح میشود، به این معنی كه كار با دستمزد كار تناسب داشته باشد. كالا با قیمت خود تناسب داشته باشد؛ چراكه اگر كار با دستمزد تناسب نداشته باشد نوعی بیعدالتی صورت گرفته است، بدین ترتیب باید میان عوضها و معوضها تناسب وجود داشته باشد.
۱۰. ۳. عدالت اصلاحی
نوع سوم اما عدالت اصلاحی است. یعنی اینكه اگر من به شما ضرر زدم باید جریمهای كه شما از من طلب میكنید با میزان آن ضرر تناسب داشته باشد، هر ضرری اعم از ضرر جسمانی و ذهنی و روحی و روانی در زمان جبران باید تناسبی با آسیب وارده داشته باشد.
۱۰. ۴. عدالت کیفری
عدالت كیفری نوع چهارم از عدالت محتوایی است، به این معنا كه چه هنگام حق داریم كسی را اعدام كنیم؟ آنچه در دین اسلام و دین یهود درباره قصاص یاد شده، در مسیحیت به آن اشارهای نشده است. مراد همهی آن چیزهایی است كه تحت عنوان قصاص گفته میشود. چرا در جامعه قصاص انجام میدهیم، چرا اگر كسی دست كسی را شكست باید قصاص شود؟ در كیفر دادن چه عقلانیتی وجود دارد؟ و چرا نباید بخشودگی را در پیش گیرم؟ چرا قانون نباید فردی را ببخشد؟ عقلانیت حاكم بر كیفر دادن تنها عقلانیت تشفیخواهانه، كینجویانه و انتقامجویانه است یا اشكال دیگری نیز بر عقلانیت كیفری مورد نظر دلالت دارند؟ برخی بر این باورند دلیل و هدف اجرای نظام كیفری هماهنگی و ایجاد تعادل در جامعه است. در این معنا تعادل بعد از تخطی فرد یا نهادی از قانون برهم خورده و باید آن تعادل با دخیل كردن نظام كیفرخواهی به جای اول بازگردد. برخی هم به انصاف و مقابلهبهمثل اشاره دارند كه شرط انصاف حكم میدهد كه در حق قانونشكن، كیفر اجرا شود. برخی دیگر هم نگاه «بهسازانه» دارند، یعنی اینكه اگر كسی را به زندان بیاندازیم، دیگر آن خطا را تكرار نخواهد كرد. نظریهی «عبرتاندوزانه» هم البته در این میان مطرح است كه تأکید دارد وقتی فردی اعدام میشود، درس عبرتی برای دیگر افراد جامعه است و اینكه این خطا دیگر مانند گذشته از سوی افراد جامعه تكرار نشود.
اما اکنون بحث این است كه چگونه باید قصاص كرد و ساز وكار قصاص كردن از سوی دستگاه اجرایی حكومت چگونه است؟ سوال مهم این است كه آیا جرم و جریمه باید با هم تناسب داشته باشد یا نه و اگر باید تناسب داشته باشند، چه تناسبی بر این شكل عمل میكند؟ اینكه میشود برای دزدی نان، دست كسی را قطع كرد، آیا این جریمه تناسب با جرم دارد یا خلاف میزان جرم است. تمام آنچه در قوانین كیفری وجود دارد و از سوی اندیشمندان نیز مورد تأیید قرار گرفته، این است كه هیچ بدكاری بیكیفر نماند و هیج بدكاری هم البته بیش از حد جرم مرتكب شده، كیفر نبیند.
۱۱. عدالت بینالمللی
اما قسم یازدهم عدالتی است كه صفت یك جامعه قرار میگیرد و در روابط بینالملل مطرح میشود. در این مفهوم جامعهای به جامعه دیگر ظلم میكند و اینجاست كه دیگر باید این صفت عدالت را به كل جامعه نسبت دهیم. این قسم از عدالت پیچیدگیهای بسیار دارد اما بعد از جنگ جهانی دوم بسیار مورد توجه نظریهپردازان قرار گرفت چراكه عدالت در حوزه روابط بینالملل موضوع روز شده بود.