Jungkook

Jungkook

Sexy pilot

+برام آب پرتقال بیار، توش یخ بزار

نگاهشو به خلبان پرو و از خود راضی داد، تهیونگ مطمئن بود یه روز چوب جادویی هری پاتر و میدزده و جئون جونگ کوک و تبدیل به مجسمه ی سگ میکنه و بعد به سمت آغوش آرامش پرواز میکنه.

تعظیم نود درجه ای کرد و با لحن محترمانه ای گفت:

+چشم خلبان

از کابین خلبان خارج شد، جونگ کوک نیشخندی زد، اون میدونست پشت اون "چشم خلبان" کلی فحش چیده شدن و میتونست فاک هایی که تهیونگ توی ذهنش بهش پرتاب میکرد و ببینه!

خب اون خلبان همین و میخواست، میخواست تهیونگ و تا حد مرگ عصبی کنه و دوباره اون عصبانیت کیوتش و ببینه! قطعا اگر میدونست اگر تهیونگ بفهمه اون خلبانه و دیگه جونگ کوک نتونه عصبانیت تهیونگ و ببینه هیچ وقت بهش نمیگفت!

در کابینش باز شدو تهیونگ به همراه آب پرتقال با چتر بنفش روش و تیکه های یخ شناور توی لیوان وارد کابین شد، سینی نقره ای رنگ و سمت خلبان گرفت و جونگ کوک با نیشخند مخصوص خودش لیوان و برداشت، چتر و از روی لیوان برداشت و یه نفس تمام آب میوه رو خورد، جونگ کوک دوست نداشت آب میوه شو با نی بخوره،حتی به همین بهونه هم چند بار تهیونگ و فرستاده بود تا براش آب میوه بیاره و همش گفته بود"این یه مشکلی داره" و وقتی تهیونگ پرسیده بود "چه مشکلی؟" جونگ کوک با اخم و خنده ای که سعی در پنهان کردنش داشت گفته بود " من همه چیو باید بگم پارک تهیونگ؟" کاملا یادشه که تهیونگ ۱۵بار براش آبمیوه اورده بود و هر دفعه بهش نگفته بود "من با نی آبمیوه نمیخورم".

اگر اون مهمان دار فوضول به تهیونگ نگفته بود که خلبان آبمیوه شو با نی نمیخوره قطعا جیمین میزد به سیم آخر و جونگ کوک میتونست عصبانیتشو ببینه!


+دیگه با من کاری ندارید خلبان؟ باید برم

جونگ کوک سرشو به معنی منفی تکون داد و لیوان و توی سینی گذاشت، تهیونگ تعظیم نود درجه ای کرد و از کابین خارج شد!


....

با لبخند کیوت همیشگیش روبه روی مهمان ها ایستاد و تعظیم کرد


+من کیم تهیونگ هستم، مهماندار شماره ی۳،میخوام بهتون طرز استفاده از ماسک اکسیژن بالای سرتون رو آموزش بدم!

ماسک اکسیژن و از مهماندار کنارش گرفت و گفت:

+اول این کِش و دور گردنتون میندازید، دستتنو روی این قسمت میزارید و بعد ماسک و روی دهان و بینیتون قرار میدید و بعد سعی میکنید اکسیژن وارد ریه هاتون کنید!

تهیونگ ماسک اکسیژن و از دور گردنش جدا کرد و با لبخند گفت:

+سفر خوبیو برات آرزو میکنم

دوباره تعظیم کرد و بعد به سمت جایگاهش رفت.


اینبار صدای خلبان بود که توی هوا پیما میپیچید:


_سلام من خلبان جئون جونگ کوک هستم،امیدوارم حالتون خوب باشه

ما کره رو به مقصد نیویورک ترک میکنیم و سفر خوبیو براتون آرزو میکنیم، تا چند دقیقه ی دیگه هواپیما حرکت میکنه، لطفا کمربند های خودتون رو ببندید!

این جمله رو با زبان فرانسوی، انگلیسی و تایلندی تکرار کرد.


هواپیما از روی زمین بلند شدو پرواز شروع شد!


....

۷ساعت بود که روی اون صندلی نشسته بود، مطمئن بود باسنش الان تبدیل به کاغذ صاف شده!

کنترل هواپیمارو روی حالت اتوماتیک گذاشت و روبه کمک خلبان گفت:

_من میرم یکم استراحت کنم، زود میام

کمک خلبان سرشو تکون داد و جونگ کوک از کابینش خارج شد!

درو بست و به محض بالا اوردن سرش، نگاش به پارک جیمین خورد که داشت وارد دستشویی میشد، نیشخند شیطانی زدو به سمتش رفت....

اون مسافرای لعنتی هرلحظه یه چیزی ازش میخواستن و حسابی خستش کرده بودن، میخواست یه آبی به صورتش بزنه تا حالش بهتر شه! وارد دستشویی شد و خواست درو ببنده که دستی مانع شد!

جونگ کوک وارد شدو درو قفل کرد

تهیونگ و به دیوار چسبوند و خودشو بهش نزدیک کرد!

چشمای تهیونگ گشاد شدن و با تعجب بهش نگاه کرد، جونگ کوک نگاهشو به چشمای گرد و کیوت تهیونگ داد، اون پسر زیادی کیوت و خوردنی بود، و البته جونگ کوک هم پسر عجولی بود و هرچیزی و میخواست باید بدستش میاورد!

اخمای تهیونگ توی هم رفتن، دستاشو بالا اورد و جونگ کوک و هل داد، اون لعنتی دیگه زیادی داشت روی مخش راه میرفت

+تو به چه جرعتی به من نزدیک میشی هان؟

جونگ کوک یه تای ابروشو بالا داد و گفت:

_جرعت لازم نداره کوچولو من هرکاری دلم بخواد میکنم

سرشو جلو اورد و توی صورت تهیونگ گفت:

_هر چیزیم بخوام بدست میارم کیوتی.

اخمای تهیونگ با شنیدن کلمه ی "کیوتی" بیشتر توی هم رفتن.

یقه ی اتو شدا ی جونگ کوک و بین انگشت هاش گرفت و توی صورت جونگ کوک غرید:

+اگر یکبار دیگه بخوای به من نزدیک شی زندت نمیزارم!

لبخند خوشایندی روی لب های جونگ کوک نقش بست، بالاخره اون جوجه رو عصبانی کرده بود!

مثل دفعه ی اول که باهم تصادف کرده بودن وتهیونگ داشت سرش داد میکشید چشماش پر از خشم بود و لب هایی که از هم باز شدن و ابروهای خوش فرمی که توی هم گره خوردن!

دستشو روی ساق دست تهیونگ گذاشت و اونارو پایین کشید، تهیونگ یه قدم عقب رفت و خواست درو باز کنه که مچ دستش اسیر انگشت های جونگ کوک شد.


_باهام قرار بزار تهیونگ

چشماش از این گرد تر نمیشدن، جوری سرشو سمت جونگ کوک چرخوند که صدای مهره های گردنشو شنید!

جونگ کوک لبخند زدو جلو اومد

دستشو بالا اورد و روی گونه تهیونگ گذاشت

دوباره تکرار کرد،

_باهام قرار بزار کیم تهیونگ

یه تای ابروشو بالا داد و گفت:


+دقیقا برای چی باید همچین کاری کنم؟

جونگ کوک سرشو جلو برد و گفت:

_چون توهم از من خوشت میاد؟انکار نکن میدونم روم کراشی!

تهیونگ پوکر ترین حالتشو تحویل جونگ کوک داد و گفت:

+محض اطلاعت من دوست پسر دارم!

جونگ کوک نیشخندی زد،

_نداری تهیونگ، من همه چیتو میدونم تو دوست پسر نداری

ابرو های تهیونگ توی هم گره خوردن، دهنشو برای حرف زدن باز کرد که جونگ کوک گفت:

_تو باهام قرار میزاری کیم تهیونگ، چون من ازت خوشم اومده.

با گفتن این حرف به سمت در رفت و با پوزخندش به سمت کابینش رفت

وقتی برسن نیویورک حتما تهیونگ و دوست پسرش میکنه و مطمئن بود دیگه ولش نمیکنه!......

Report Page