jungkook
@Imaginations_BTS-متشکر..
مردی که آقای هان نام داشت بعد از اینکه مطمئن شد من پامو داخل خونه گذاشتم تعظیم کرد و در جواب تشکرم گفت:
_وظیفم بود خانوم جئون..
لبخند زدم و بهش پشت کردم و چشم بستم و نفس گرفتم تا با مشت گره خوردهای که بند کیفم رو محکم گرفته بود به طرفش حمله نکنم ، تقصیر این بیچاره نبود مطمئنا رئیسش بهش گفت تا منو جئون صدا کنه.
بعد از اینکه کمی به جلو قدم برداشتم در ورودی پشت سرم بسته شد و سکوت خونهای که چراغ های کمی در اون روشن بود رو شکست.
قبلا برای یه مسافرت کاری به این خونه اومده بودیم و خب بعد از اون روز ها من و رئیسم قراردادی مبنی بر سکس بدون عشق رو امضا کردیم.
قدم هامو به طرف پله هایی که به اتاق های بالا منتهی میشد برداشتم.
تق تق پاشنه های کفشم سکوت رو میشکست و جلو میرفت ، کاملا یادمه شبی رو که برای به دست آوردن پروژه جشن گرفتیم و خب البته که عاقبت ما هم مثل تمام داستان های دیگه وقتی دختر و پسر باهم تنهان شده بود.
اون شب یعنی حدود یک سال پیش وقتی توی اوج مستی باهم خوابیدیم باعث ایجاد جرقهی قرارداد شد.
قراردادی که سی بند قانون داشت و حالا من هم برای بند بیست و یکم اون در این خونهی تاریک به طرف اتاق رئیس و یا معشوقهام قدم برمیدارم.
شاید بهتره بهش بگم معشوقهی قراردادی.
نفسم رو به بیرون فوت کردم به هر حال باید اینکار انجام میشد ، چند ماه پیشم رو یادمه که به خاطر تنها بودنم و البته سالگرد مرگ مادرم به طرز عجیبی دلم میخواست تنها نباشم.
هیچ یک از دوستام هم نمیتونستن این تنهایی رو از بین ببرن و خب بدون توجه به اینکه اون در یک سفر کاری توی گوانگجو قرار داره زنگ زدم بهش و به بهانهی سکس بهش گفتم تا به خونهام بیاد.
یادم نمیره که چطور با التماس بهش گفتم که "همین حالا میخوامت ددی..".
البته که یادآوری اون روز خجالت رو به همراه داره اما لذتی وصف نشدنی هم با خودش میاره.
به لبم زبون زدم و در اتاقش رو باز کردم اون شب بار ها و بار ها ارضا شدم و جوری خسته بودم که مجبور شدم فردا به سرکار نرم البته نباید یادم بره اون هم فرداش توی خونهی من به بهانهی مریض بودن به صورت انلاین با طرف های قرارداد حرف زد.
_بهتر نبود از همون پایین لباست رو در میاوردی؟؟
اخم کردم تا بالا پریدن ابروهام جلوگیری کنم و اون متوجه نشه صحنهی زیبای روبروم واقعا از نظرم جذابه ، جئون جونگ کوک لعنتی همیشه میدونست چطور یه دختر رو تحت تاثیر قرار بده.
به طرز جذابی لم داده روی کاناپه در حالی که داشت سیگار میکشید و عکس های منی که نمیدونستم کی گرفته شدن رو نگاه میکرد ، دوباره به حرف اومد و گفت:
_هر چی بهشون نگاه میکردم بازم اثری نداشت..یه چیزی روی دلم بیشتر و بیشتر سنگینی میکرد..
بهم نگاه کرد و دود سیگارش رو به بیرون فوت کرد:
_حالا میفهمم بابام بعد جدایی از مادرم چرا انقدر سیگار میکشه..
گوشیش رو به طرفی انداخت و پک دیگهای به سیگارش زد و دستش رو به طرف دراز کرد تا به طرفش برم.
کیفم رو گوشه ای رها کردم و به طرفش قدم برداشتم ، دود سیگار رو از دماغش بیرون فرستاد و تو همین حین ادامه حرفش رو زد:
_دلتنگی بد بلایی به سر آدم میاره..
کنارش نشستم ، سیگار رو از دستش گرفتم و حین اینکه اون رو توی جا سیگاری له میکردم ، گفتم:
-دلتنگی برای مادرت حالت رو بد کرده چرا عکس های منو که معلوم نیست کِی گرفتی رو نگاه میکنی؟؟
پوزخند زد و حین اینکه زیپ پشت لباسم رو پایین میکشید گفت:
_نمیدونم چرا انقدر در برابر فهمیدن مقاومت میکنی..
منتظر موندم تا زیپ رو تا آخر باز کنه و بعد از اینکه لباسم رو در آوردم گفتم:
-شاید چون متوجه شدن به نفعم نیست..
یه تای ابروش رو بالا داد و سر تا پای منی که ایستاده بودم رو از نظر گذروند به رون هاش ضربه زد و گفت:
_شکمتو بذار اینجا..
میدونستم چی در انتظارمه و خب مثل اینکه باید انجام میشد ، شکمم رو ، روی رون هاش گذاشتم:
_بلند میشمری..نشنوم دوباره از اول میشمری..فهمیدی؟؟
به لبم زبون زدم:
-بله..
موهام رو یک طرف جمع کرد و گفت:
_نشنیدم..
آب دهنم رو قورت دادم و جملم رو اصلاح کردم و بلندتر از قبل گفتم:
-بله ددی..
صدای پوزخندش به گوشم رسید و باعث شد چشمام رو ببندم و منتظر بمونم اما اون بدون توجه به بدنی که روی پاهاش کمی میلرزید با آرامش شرتم رو پایین کشید و باسنم رو لمس کرد.
هر لحظه منتظر برخورد دست بزرگش به باسنم بودم اما به جاش گرمای چیزی رو حس کردم که رعشهای به تمام بدنم انداخت ، گرمای لبش تمام سلول های بدنم رو گرم کرد جوری که بدون هیچ لمسی داغ شدم.
_من که هنوز کاری نکردم چرا گوشات قرمز شدن؟؟
دو دستم رو بالا آوردم و جلوی صورتم گرفتم ، لعنت به این گوش ها که هر وقت آمادهی سکس هستم قرمز میشن و آبروم رو میبرن.
_پشیمون شدم..برو روی تخت..
سر بالا گرفتم و بدون اینکه به خودم تکون بدم تا از روی پاهاش بلند بشم از همونجا بهش نگاه کردم ، جدی؟؟
واقعا میخواست بیخیال تنبیه من بشه بابت "جناب جئون" گفتن هام بهش و بدون اینکه تنبیه داشته باشیم ، سکس رو شروع کنه؟
اما من دلم رو صابون زده بودم که اسپنک به باسنم بخورم و بعدش اون نازم رو بکشه..پس چی شد؟؟
دید بدون حرف فقط بهش زل زدم و تکون نمیخورم اخم کرد:
_مگه با تو نیستم؟ این هم به نفعت نیست که تکون نمیخوری؟
آب دهنم رو قورت دادم و از روی پاهاش بلند شدم:
_کامل لخت شو..
بند سوتینم رو باز کردم و بعد از در آوردنش اون رو به دست دراز شدهی جونگ کوک دادم.
زیر نگاه داعش خم شدم و شورتم رو هم در اوردم و به دستش دادم.
نفسم رو به بیرون فوت کردم، معلوم نیست باز چه نقشهای داره که بدون در آوردن لباسش به من زل زده.
روی تخت دراز کشیدم که در کمال تعجب دیدم از زیر تخت یه میلهی آهنی که دو طرفش طناب هایی که شبیه به دستبند بسته شده بود بیرون آورد لبخند زد و با آرامش پاهام رو به اون بست ، بعد از سفت کردن طناب ها گفت:
_بهتره وقتی بازی شروع شد زیاد تکون نخوری..دلم نمیخواد طول میله رو بیشتر کنم..فهمیدی؟
سر تکون دادم و گفتم:
-بله ددی..
بدون توجه به من این دفعهای به طرف دستام اومد و بعد از بستنشون به تخت با استفاده از دستبند هایی که پلیس ها برای مجرم ها استفاده میکردن ، کشوی میز بغل تخت رو باز کرد و چشم بند مشکی رنگی رو از داخلش در آورد.
چشم بند که روی چشمام قرار گرفت دنیا برام تاریک شد و احساس ناامنی پیدا کردم.
_حالا بهتر شد..اینطوری دیگه چشمای پر از شهوتت وقتی میرم حموم جلوی چشمام نیست..
بدون توجه به من حرف میزد و من بیشتر میترسیدم.
نمیدونستم چی توی سر مردی که رئیسم بود و به طرز عجیبی مرموز میزد ، میگذره و همین منو میترسوند.
_گفته بودم دلم میخواد ددی صدام بزنی اما همش یکدنده بازی در میاری و گوش نمیدی..
آب دهنم رو قورت دادم ، چرا انقدر صداش عصبیه؟؟
صدای چیزی مثل ویبرهی گوشی به گوشم رسید اما فرصت حلاجی نداشتم نه تا وقتی که یهو اون چیز مماس با پایین تنهام شد.
لبم رو بین دندونم گرفتم و به کمرم قوس دادم ، لرزش اون چیز که متوجه شدم ویبراتوره حس بینظیری بهم میداد و دلم میخواست اونقدر مماس با کلتوریسمام بمونه تا وقتی که ارضا بشم اما جانگ کوک بوسهای به لبم زد و گفت:
_تا وقتی که نگفتم حق نداری ارضا بشی بیبی گرل..
لبم رو بین دندونم گرفتم و باز هم به کمرم قوس بیشتری دادم تا نزدیکتر به ویبراتور بشم:
_صدام بزن بیبی گرل زود باش..
ایندفعه صداش از جای دورتری به گوشم میرسید انگار که از کنارم بلند شده و به جای دیگهای رفت ، آه کشیدم و با لحن التماس گونهای که اون رو متوجه بیقراریم برای ارضا شدم میکرد صداش زدم.
_هومم..بالاخره اونطوری که میخواستم صدام زدی..
میخواستم باز هم صداش بزنم اما اسپنک یهویی که به رونم خورد باعث شد ، جیغ بکشم و لبم رو به خاطر سوزش رونم گاز بگیرم.
برای لحظهای ارضا شدنم رو بیخیال شدم و فکرم رفت به طرف رونم:
-ددی؟
همینکه از بین لبام خارج شد به جای جواب دادن بهم اسپنک دیگه ای به رون راستم خورد.
اونقدر درد داشت که نالهی بلندی سر دادم ، دفعه اول بود که همچین ضربه هایی میزد و خب درد زیادش به دلیل این بود که به قسمتی از رونم ضربه میزد که نزدیک به آلتم بود و پوست نازکش درد شدیدی رو بهم وارد میکرد.
آب دهنم رو قورت دادم ، مطمئنا این اسپنک ها به غیر از اسپنک باسن در هیچ جای قراردادمون نبود اما من اونقدر درگیر درد ضربات پیدرپی جونگ کوک بودم که نمیتونستم این افکار رو کنار هم قرار بدم و بازگو کنم.
وقتی حدود بیست تا ضربه زد و اشکم رو در آورد بالاخره تونستم کلمهی امنم که "قرمز" بود رو بگم.
بعد از چند ثانیه ویبراتور از جلوی آلتم برداشته شد و چشم بند هم از جلوی چشمام کنار رفت.
چشمش که به چشم های خیس از اشکم خورد لبخند زد و گفت:
_گفتم که باید تقاص پس بدی..
تو همین حین که اون دست و پاهام رو باز میکرد ، دماغم رو بالا کشیدم:
-این توی بند های قرارداد نبود..
کترش که تموم شد به لبش زبون زد و نزدیکم شد بعد از پاک کردن اشک از روی لبم گفت:
_اینکه منم دلم برات تنگ بشه توی قرارداد نبود..بود؟
بهم نزدیک تر شد و همونطور که به لبم نگاه میکرد ادامه داد:
_اینکه وقتی تنهایی الکی میگی دلت سکس میخواد هم توی قراردادمون نبود اما بار ها انجامش دادی..
آب دهنم رو قورت دادم ترجیح دادم به جای نگاه کردن چشم های براق و پر از شیطنتاش مثل خودش به لب هاش نگاه کنم.
لبش اونقدر نزدیک شد تا وقتی که با لبم تماس پیدا کرد و در این حین که شروع به بوسیدنم کرد و با انگشت شست نوک سینهام رو نوازش میکرد تا وقتی که سفت و باعث شد آهی از بین لبام خارج بشه.
همینکه بین لبام فاصله افتاد انگار که اجازهی ورود زیونش رو به داخل دهنم دادم.
زبونش رو وارد دهنم کرد و بعد از اینکه کمی زبونم رو به بازی گرفت ازم جدا شد.
بوسهای به گونهام زد و پایینتر رفت ، گردنم رو شکار کرد و مک محکمی بهش زد.
همینطور ادامه داد تا وقتی که به شاهرگم رسید گازی ازش گرفت و باعث شد به بازوش چنگ بزنم.
با یه دست به کمرم چنگ زد و با دست دیگه شروع به نوازش بدنم کرد و اونقدر پایین رفت که به آلت خیس و آمادهام رسید.
کمی اون رو لمس کرد و وقتی از اماده بودنش مطمئن شد ، آلت سخت شدهاش رو به یک ضرب واردم کرد.
برای لحظهای نفسم از درد رفت اما وقتی که نقطه حساسم رو لمس کرد لذت جای درد رو گرفت.
دستم رو دور گردنش و پاهام رو دور کمرش حلقه کردم تا بهش نزدیکتر بشم و بعد از بوسیدن لبش آوا ها بیاراده از دهنم خارج شدن:
-ددی..آهه..تندتر..
اینکار تا چند دقیقه ادامه داشت و آلت من برای ارضا شدن هی تنگ میشد و بیشتر بهم فشار میآورد تا وقنی که تحملم تموم شد و با جیغ آرومی ارضا شدم و هر لحظه امکان میدادم اون هم خلاص بشه.
اما جونگ کوک به جای ارضا شدن منو برگردوند و یک ضرب خودش رو داخل باسنم فرو کرد ، از درد ملافه رو چنگ زدم و صورتم رو به تخت فشار دادم تا صدای جیغم رو خفه کنم اما اون با کشیدن موهام به بالا باعث شد صدای جیغم ازاد بشه:
_بذار صداتو بشنوم بیبی گرل..
وقتی کم کم سرعت تلنبه زدنش بیشتر شد من هم برای بار دوم تحریک شدم.
آه میکشیدم و صداش میکردم و صدای آه مردونهاش و گاز های مداومش به جاهای مختلف بالا تنهام رو به جون میخریدم.
تا وقتی که با آه بلندی ارضا شد و ازم بیرون کشید اما به جای اینکه بخوابه به دستش تکیه داد و با دست آزادش شروع به لمس کلتوریسم خیسم کرد و چند ثانیه بعد منی که بدنم به خاطر این لمس پیچ و تاب میخورد با آه بلندی ارضا شدم.
چشم بستم و شروع به کشیدن نفس عمیق کردم تا نفس های بریدهام رو کنترل کنم.
اما بوسه ای که روی شونهام زد باعث شد بهش نگاه کنم که وجب به وجب بدنم رو رصد میکرد ، مثل یه شکارچی گرسنه انگار نه انگار که همین چند ثانیه پیش منو شکار کرده بود.
-یادمه یک سال پیش گفتی "تو بغلت اونی که پایین میاد اشکات نیس ؛ شرتته"..پس چی شد؟؟چرا باعث شدی گریه کنم؟
دستشو روی سینهام گذاشت و بعد از لمس نوک قهوهای رنگاش گفت:
_هنوز هم سر حرفم هستم..اما این گریه به خاطر شکست قبلت نبود که بود؟؟به خاطر درد بود که حالا هم خوبه نه؟؟
نیم خیز شدم و به رون های قرمزم نگاه کردم:
-به این میگی خوب؟؟
به چشماش دست کشید و گفت:
_باشه..باشه..متاسفم یکم بر خلاف قرارداد تند رفتم..
لبخند زدم ، مثل بچه های خطاکاری شد که کار بدشون رو بد نمیدونستند اما برای اینکه تنبیه نشن الکی معذرت خواهی میکردن.
موهای روی پیشونیاش رو کنار زدم که بهم نگاه کرد.
بدون توجه به بدن خستهای که درد داشت و کم کم درد جاهای گاز گرفته و مک زده شده خودش رو نشون میدادن به طرفش خم شدم ، بعد از بوسیدن لبش گفتم:
-راستش خیلی وقته که میخواستم یه چیزی بهت بگم..
آب دهنش رو که قورت داد و سیب آدماش تکون خورد نظرم روبه خودش جلب کرد اما بدون توجه به چیزی توی سرم که میگفت سیب گلوش رو ببوسم به چشماش نگاه کردم و گفتم:
-منم خیلی وقته که..به دردی که تو داری دچار شدم..همه جا میبینمت حتی وقتی به آینه نگاه میکنم..توی چشمام هستی و بهم لبخند میزنی..به نظرت بازم خلاف قرارداد رفتار کردیم؟؟
مردمک چشماش بین چشمام میلرزید و و هی آب دهنش رو قورت میداد اما بعد از چند ثانیه که حرفم رو تحلیل کرد به طرفم خیز برداشت و منو به آغوشش دعوت کرد.
آغوشش مثل همیشه گرم بود و شونههاش مثل هر زمان دیگهای تکیه گاه خوبی بود.
بین بوسه هایی که جونگ کوک به سرم میزد به سقف نگاه گردم و توی دلم گفتم:
-دیدی مامان؟؟بالاخره منم جفتی که میگفتی پیدا کن رو پیدا کردم..جفتی که میدونم دوسم داره..
بی توجه به قطره اشکی که از چشمم چکید به صداش که پشت سر هم میگفت:
_دیگه مال خودمی..بالاخره مال خودم شدی..
گوش میدادم ، مطمئنا از الان به بعد رابطمون بدون توجه به قرارداد رنگ دیگهای میگرفت.
"برای دیدن حالت دختره به سخن نویسنده سر بزنین ^^"