Jungkook

جونگ‌کوک - 3 آگوست 22 سالگی

" چیکار میکنی؟ چرا نمیکشیشون؟ " صدای داد یه نفر منو از فکرام بیرون آورد. یه بازیه تیراندازی رو صفحه بود. از توی هدفون تیم داد زد " دشمن اینجاست ! " یهویی موس رو گرفتم. مثل یه آدم دیوونه با تفنگ شلیک کردم. شخصیتایی که تیر خورده بودن مثل عروسک های تو خالی میوفتادن رو زمین. موس رو تکون دادم و به نقشه نگاه کردم. یک قطار از وسط نقشه مسیر رو قطع کرد. ظرفای بزرگ اینجا و اونجا کنار ریل قطار قرار گرفتن. دقیقا مثل خونه کانتینری توی سونگجو بودن. اسلحم رو عوض کردم یه مسلسل انتخاب کردم که رگباری شلیک میکرد. از دور دشمن رو دیدم که پرچم مشکی داشتن. اسلحم رو گرفتم و یه لحظه فکر کردم اونا شبیه کسی هستن که میشناسم. دشمن توی یه لحظه کارش تموم شد. بدون فکر کردن مدام بهشون شلیک میکردم. بدون اینکه متوجه بشم به هیونگام فکر کردم. یه لحظه خنده کردم ، بهش فکر کنید ، اونا واقعا شبیه هیونگام بودن. به تک تکشون غلبه کردم. به محض اینکه یکی از کانتینر پیاده شده شلیک کردم. بهش نگاه کردم که رو زمین افتاده. داشتم به این فکر میکردم که شبیه نامجونه تا وقتی که یکی به سمت شونم شلیک کرد. به دشمنی که اسلحه داشت نگاه کردم. جین بود. تو یه لحظه خصومت تو خونم جوشید.