Judge

Judge


قاضی بیشتر با خشونت‌گر همدل است

خشونت خانگی و حقوق

۰

اسفندیار کیانیتحلیل روانشناختیقاضی و خشونت خانگیقضاوت و قدرتهمدلی قاضی با خشونت‌گر


image_pdf
image_print


Photo: Dazdraperma/depositphotos.com

اسفندیار کیانی

در نوشتار پیش به تحلیل یکی از جنبه‌های رابطه‌‌ خشونت خانگی و قانون از منظر روانشناسی پرداختیم و دریافتیم که طرف سوم در رابطه‌ی خشونت دارای نقشی مهم و البته پیچیده است. نقشی که به لحاظ قانونی، روانشناختی و اخلاقی اهمیت زیادی دارد. در این نوشتار به جنبه‌ی دیگری از این پدیده خواهیم پرداخت که بیشتر متوجه فرآیند دادرسی و قانون در هیبت دادگاه و قاضی است. این تحلیل هم مانند نوشتار قبل مبتنی بر رابطه‌ی مثلثی خشونت و با محوریت تفکیک سه‌گانه‌ی عناصر خشونت است. اما این بار هر سه طرف دخیل در این رابطه را بررسی می‌کنیم. در این تحلیل، ما از مفهوم “همذات‌پنداری” هم که در روانشناسی معمولا هم‌دلی یا Empathy ترجمه می‌شود؛[۱] استفاده خواهیم کرد.

معمولا در بیشتر موارد خشونت، خشونت‌گر دارای قدرت بیشتری نسبت به قربانی خشونت است. در واقع قدرت و خشونت با هم همبستگی بالایی دارند. موضع فرادست خشونت‌گر نسبت به جایگاه فرودست قربانی، نوعی رابطه‌ی قدرت را بین این دو ایجاد می‌کند که شباهت زیادی به رابطه‌ی قدرت بین مردم و دولت دارد.[۲] همین‌طور مثال‌های دیگری را برای این نوع رابطه‌ی قدرت می‌توان برشمرد، مثلا در مدرسه بین دانش‌آموزان با معلم و کادر مدرسه،[۳] در ارتش بین مافوق و سرباز،[۴] و در قبیله بین رئیس قبیله و سایرین. اما اهمیت این شباهت در چیست؟ این که در خشونت خانگی فرد خشن تقریبا همیشه قدرتمندتر از قربانی است و این قدرت شبیه قدرت حاکمیت است، یعنی چه؟

از همین نویسنده بیشتر بخوانید:

چالش‌های شهادت یک ناشنوا در دادگاه

قانون و روایت‌های خشونت خانگی

سرزنش قربانی و مساله رضایت

ابتدا باید گفت که این شباهت تصادفی نیست. همان‌طور که میشل فوکو، ماکیاولی،[۵] و سایرین گفته‌اند؛ ذات دولت و خانواده ناشی از یک میل بشر است: میل به حکومت و مالکیت.[۶] این شباهت و همسانی بین خانه (مجالی برای حکومت رئیس خانواده بر سایرین) و کشور (مجالی برای فرمانروایی دولت بر مردم) منشا آثار فراوانی است. یکی از این آثار “همذات‌پنداری” حاکم با خشونت‌گر است. حاکم (یا در مثال رسیدگی به یک پرونده‌ی خشونت خانگی: قاضی)، به جهت احساس نزدیکی و همسانی با “قدرتمند بودن” خشونت‌گر (مجرم خشونت خانگی)، بیشتر احتمال دارد که به نفع خشونت‌‌گر دچار سوگیری شود و غرض‌ورزی کند.

این همذات‌پنداری قُضات می‌تواند در سطح خودآگاه یا ناخودآگاه اتفاق بیافتد. و در صورت تجربه‌ی این حس در سطح ناخودآگاه، این همذات‌پنداری تنها از دریچه‌ی علم روانکاوی قابل رویت و بررسی است. این پدیده البته فقط درباره قاضی صادق نیست. به‌طور کلی هر کدام از متصدیان مقامات و پُست‌های دولتی که در فرآیند دادرسی یک پرونده‌ خشونت خانگی دخیل هستند، می‌توانند به صورت بالقوه با مجرم یا خشونت‌گر احساس نزدیکی ناخودآگاه بیشتری کنند و در نتیجه اصل انصاف و بی‌طرفی که سنگ بنای هر نظام حقوقی است را نقض کنند. مثلا در مراجعه‌ی قربانیان به پلیس، در بیشتر نقاط دنیا قربانیان مورد تبعیض و حتی بدرفتاری قرار می‌گیرند. یکی از دلایل این امر، همین همذات‌پنداری قدرتمندان با خشونت‌گران است. مثال‌ دیگر این پدیده را می‌توان در رفتار بین دادستان و شاکی (قربانی) دید و یا حتی رفتار کارمندان دادگاه و دادسرا با قربانیان پدیده‌ی شوم خشونت خانگی.

به کانال تلگرام خانه امن بپیوندید.

این تحلیل به نوعی بر اهمیت نقش طرف سوم رابطه‌ی خشونت نیز تاکید دارد. باید به خاطر داشت که طرف سوم تنها ناظر عینی خشونت نیست، بلکه همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کسانی که خارج از دوگانه‌ی قربانی-خشونت‌گر قرار می‌گیرند را می‌توان طرف سوم قلمداد کرد. این نوشتار شاهدی بر اهمیت طرف سوم در قامت حاکمیت —یا خود قانون— است؛ طرف سومی که می‌تواند با عملکرد مثبت یا منفی خود نقش تعیین‌کننده‌ای در اجرای عدالت و یا عدم اجرای عدالت بازی کند.

برای تکمیل بسته‌ مبارزه با پدیده‌ خشونت خانگی، باید آموزش قضات، کارمندان اداره‌ی پلیس، دادگستری و حتی وکلا، در خصوص جنبه‌های پنهان و ناخودآگاهی همچون همذات‌پنداری با خشونت‌گر، در دستور کار قرار بگیرد. بر این اساس می‌توان بر اهمیت همدلی با قربانی تاکید کرد؛ امری که به ندرت در نظام‌های قضایی اتفاق می‌افتد. همدلی با قربانی در سایه‌ی سنگین شباهت ناخودآگاه خشونت‌گر و حاکم به دست فراموشی سپرده می‌شود.

قضات و سایر مقامات باید آموزش ببینند که بر این جنبه‌ی ناخودآگاه، آگاه شوند تا مبادا تحت تاثیر این گرایش ناخودآگاه حقی را از طرفین دعوا ضایع کنند. البته آموزش قضات امر بسیار سخت و پیچیده‌ای است. آموزش به قضات گاه و شاید اغلب با چالش بزرگی همراه است و آن هم این است که قضات به دلیل برخورداری از قدرت فزاینده و بسیار زیاد، اغلب علم و دانش خود را کامل و بی‌نقص می‌پندارند. این امر آموزش را دشوار و گاهی غیرممکن می‌کند.

به هر حال اگر قضات این پیچیدگی‌های انسانی و روانی را فرابگیرند، می‌توان امیدوار بود که عدالت بهتر اجرا شود. شاید گنجاندن مواد درسی روانشناسی در دانشکده‌ حقوق کارگشا باشد یا شاید آموزش قضات توسط قضات بالادست (که دارای دانش و صلاحیت این کار هستند) بتواند گره از این مشکل بزرگ بگشاید. آن‌چه مسلم است آثار منفی این همدلی ناخودآگاه بین قدرتمندان و خشونت‌گران حقوق قربانیان را ضایع می‌کند و درد و رنج مضاعفی بر آن‌ها وارد می‌سازد.

———————————————————————————-

[۱] این مفهوم، یعنی همدلی و یا احساس نزدیکی به فرد دیگر مبنای بسیاری از رفتارهای انسان است. از تکرار خمیازه افراد گرفته تا اشک ریختن برای یک نمایش و مانند این‌ها. گاه از این مفهوم به “رابطه” یا connection در روانشناسی یاد میشود. مثلا کرول گیلیگان، استاد نامی روانشناسی در دانشگاه هاروارد در کتاب خود، با صدایی متفاوت، به بررسی مساله‌ی خشونت علیه زنان با استفاده از همین مفهوم می‌پردازد. نک.

Carol Gilligan, In a Different Voice: Psychological Theory and Women’s Development, (Cambridge, Harvard University Press, 1982)

[۲] برای تحلیل فنی این رابطه و همبستگی بین قدرت و خشونت به منابع زیر مراجعه کنید:

Louis Althusser, “Ideology and the Ideological State Apparatus”, in Lenin and Philosophy and Other Essays, (New York, Monthly Review Press, 1971), pp. 127 – 186; and Antonio Gramsci, The Gramsci Reader: Selected Writings 1916-1935, David Forgac S. ed. (New York, New York University Press, 2000), pp. 233-243

[۳] برای این تحلیل به آثار کلاسیک میشل فوکو و گرامشی و آلتوسر مراجعه کنید.

[۴] در فیلم “غلاف تمام فلزی”، استنلی کوبریک کارگردان شهیر سینما به زیبایی این رابطه‌ی خشن مبتنی بر قدرت را به تصویر می‌کشد.

[۵] Machiavelli, N., & Wootton, D. (1995). The prince. Indianapolis: Hackett Pub. Co.

[۶] Michel Foucault, “Governmentality,” in The Foucault Effect: Studies in Governmentality, Graham Burchell et al. ed. (Chicago, The University of Chicago Press, 1991), pp. 87-104.







Report Page