Interview

Interview

Faeqe Tabatabaei


- Ina Knobblock : در حال حاضر كدام پروژه ي تحقيقاتي را در دست انجام داريد؟

- Rauna Kuokkan: اكنون پروژه اي تطبيقي درباره ي جنسيت و آزادي بومي را كامل مي كنم، با تمركز در مناطق كانادا، گرينلند (Greenland) و سپمي (Sapmi). انجمن علوم اجتماعي و انسان شناسي كانادا از اين پروژه حمايت مي كند . توجه من به چگونگي رشد دولت هاي محلي و خودمختاري بومي كه در سطوح مختلف شكل گرفته اند، معطوف است. در كميته هاي بين المللي از جمله كارگروه دائمي سازمان ملل در مورد مسائل مربوط به اشخاص بومي و اعلاميه ي سازمان ملل در خصوص حقوق اشخاص بومي(UNDRIP) مسائل اين چنيني، فراوان مطرح مي شوند، اما در مورد فهم و برداشت مردم از خودمختاري اطلاعات زيادي نداريم. در طي مصاحبه هايي كه داشته ام، دريافتم، برداشت زنان محلي از استقلال الزاماً با بحث هاي مطرح شده درانجمن هاي بين المللي هم سان نيست. من با مردان نيز گفت و گوهاي بسياري داشته ام، اما زناني برايم جالب توجه اند كه حضور مستقيم در سياست نداشته و فعاليت هاي شان در سازمان هاي زنان يا رهبري جنبش هاي Grassroots متمركز بوده است.


- آيا شما باور داريد كه تفاوت جنسيتي در فهم خودمختاري و نظريه پردازي در اين باره، اثرگذار است؟ قطعا همين طور است. زنان به اين موضوع از ديدگاه محلي مي نگرند، گرچه برخي از آنان در تعريفِ خودمختاري، آن را حق انسان ها براي تصميم گيري آزادانه بيان مي كنند، و اين نگرش با تعاريف حقوق بين الملل هم سو است.به هر شكل، تعريف زنان از خودمختاري با نظريه ارتباط -بررسي روابط و بازسازي آن- پيوند دارد.نخست آن كه زنان به كنش ورزي فردي و جمعي تاكيد فراواني دارند؛ به ديگر بيان، آنان تنها از ديدگاه اجتماعي به خود مختاري نمي نگرند، بلكه آزادي فردي زنان، حق مالكيت بر بدن و توليدات و مقابله با خشونت نيز در تعريف آن ها از خودمختاري جاي مي گيرد. براي زنان محلي ايستادگي در برابر خشونت و آزادي عمل از مهم ترين چالش هاي جهاني به شمار مي آيند. گرچه امنيت و آزادي براي بهبود شرايط وانسجام احساسات فردي و جمعي زنان ضروري است، اما پيوندي بين اين دو مقوله -امنيت و آزادي- مشاهده نمي كنيم و اين موضوع سنگ بناي پژوهش ما گرديد. اساسي ترين پرسش اين است كه، چگونه براي زنان امنيت و آزادي بومي را تامين مي كنيد در حالي كه آنان در جامعه ي خود احساس امنيت و آزادي نمي كنند؟در كانادا 1500 زن ناپديد شده يا به قتل رسيده اند. 


چگونه نهادهاي حكومتي و دولت خودمختار بومي بسازيم كه از يك سو ارتباطات پدرسالاري را بازتوليد نكند و از ديگرسو زنان را در طبقات پست تر جاي ندهد، در حالي كه همواره از ناامني در بيم و هراسند.


 - پس آيا مي توان گفت كه ميان آزادي جمعي و فردي زنان بومي در جريان مبارزات آنان براي دست يابي به استقلال، دوگانگي تنش زايي وجود دارد؟ اگر دوگانگي وجود داشته باشد، از بيرون به جريان مبارزات زنان بومي راه يافته است . چنان چه اين زنان براي حقوق خود، همانند ايستادگي در برابر خشونت؛ مبارزه كنند، متهم مي شوند به تفرقه افكني و ايجاد شكاف در بدنه ي يكپارچه ي اعتراضات زنان. از سويي اعلاميه سازمان ملل در خصوص حقوق اشخاص بومي، آشكارا حقوق جمعي و فردي را تركيب كرده است. نهاد هاي اين چنيني، سيطره ي هژموني خود، بر جريان هاي اعتراضي زنان بومي را، سرلوحه ي كار خويش قرار داده اند. پس مخالفت ها با حقوق زنان بومي است نه حقوق فردي به صورت كلي.

- به باور شما اساسي ترين چالش فمنيست هاي سمي(Sami) چيست؟ براساس تحقيقات من و مصاحبه با زنان سمي ،مشكلات آنان براي دستيابي به استقلال، گستره ي وسيعي دارد از جمله، ايجاد ظرفيت در جامعه ي سمي و همچنين طرح بحث هاي عمومي در مورد خشونت عليه زنان كه هنوز هم تابو به شمار مي رود. در اين منطقه پيوندها ي خانوادگي بسيار قوي است و بيان تجربه هاي خشونت و يا مقابله با آن، طرد اجتماعي را تقويت مي كند. در نتيجه مردم نسبت به حل اين معضلات تمايلي نشان نمي دهند.                   

مقابله با خشونت جنسيتي از اولويت هاي نهادهاي سياسي سمي از جمله پارلمان،به شمار نمي رود. در دولت وقت، نماينده سمي در نروژ Aili Kestita به مقابله با خشونت عليه زنان، به عنوان بخشي از بدنه ي يك ملت اشاراتي داشت. به نظر من اين يك شروع بسيار مهم است و نهاد هاي سياسي ديگر، از جمله نمايندگان سمي در سوئد و فنلاند بايد با اين رويكرد پيش روند.

مسئله ي مهم ديگر امنيت شغلي و نيز خانواده و فرزندان است . همچون عاملي ديگر براي دست يابي به استقلال،زنان آموزش زبان سمي به كودكان را حياتي تلقي مي كنند. اين كودكان هويت ملي نيرومندي دارند كه در فرآيند ساخت نيروها، جامعه و ملت بسيار مهم است. در واقع انتقال فرهنگ و زبان از فعاليت هاي كليدي فمنيست هاي سمي محسوب مي شود.

- به عنوان يك پژوهشگر فمنيست اساسي ترين چالش پيش روي شما چيست؟ ايجاد پيوند ناگسستني ميان مطالعات نژادي و استعمارگرايانه با نظريه هاي فمنيستي. به عنوان يك محقق فمنيست سمي معتقدم كه مطالعات فمنيستيِ اين منطقه بايد گسترده گردد.به ويژه حوزه هاي مطالعات فمنيست هاي ليبرال، در اروپاي شمالي. چرا كه مطالبات و بررسي هاي آنان به مفاهيم تبعيض و برابري جنسيتي محدود است.

بزرگترين ضعف مطالعات زنان در ناآشنايي با ديدگاه و نظريه پردازي زنان بومي نمود پيدا مي كند، چرا كه حوزه هاي تحليل اين زنان نه تنها به تبعيض و برابري جنسيتي محدود نيست، بلكه فضاي مشاركت سياسي و بازار كار را هم در بر مي گيرد. در واقع جريان هاي اصلي فمنيستي، آشكارا يا در پرده، مبارزات زنان بومي را به عنوان بخشي از جنبش هاي فمنيستي نمي پذيرند، يا مبارزات آن ها را در سطوحي پايين تر از اين جريان مي شناسند؛ مگر اينكه صحنه ي اصلي مبارزاتشان، محدود به برابري جنسيتي باشد. در واقع انديشه ي فمنيست هاي اروپاي شمالي با نگرش هاي استعمارگرايانه درآميخته است. از اين رو استعمار زدايي لازمه ي اين جريانات مي باشد. زنان معترض بومي با به نقد كشيدن زنان سفيدپوست ليبرال نشان دادند كه تمركز انحصاري بر تبعيض هاي جنسيتي به معناي ناديده گرفتن خشوت هاي ساختار يافته ي است كه در بطن زندگي زنان بازتوليد مي شود. اين بدان معناست كه در ادبيات فمنيستي اروپاي شمالي، به چالش كشيدن قوانين مربوط به شكار گله هاي گوزن، جهاني شدن و تعرض به حوزه هاي تاريخي و يا آموزش زبان سمي به كودكان، جايي ندارد. درواقع جنبش هاي فمنيستي را در برابر اين نگراني ها مسئوول نمي دانند.

- صحبت از انتقاد به فمنيست هاي سفيد پوست ليبرال به ميان آمد، تاكنون مخالت سرسختانه اي با فمنيست آكادميك يا جنبش هاي بومي فمنيست سمي تجربه كرده ايد؟ از نگاه من، جدايي گزيني فمنيست هاي ليبرال سفيد، در ناآشنايي، بي تفاوتي و آشكارا ناديده گرفتن زنان سمي، خود را نشان مي دهد. در حقيقت فمنيست هاي ليبرال مستقيماً با نگاه هاي فمنيسيتي بومي به مخالفت نمي پردازند، اما به سادگي،از هر گونه هم صدايي هم دريغ مي كنند؛ حتي شك دارم كه از وجود چنين جريان اعتراضي بومي آگاه باشند. كنفرانس هاي زنان، مثال بارزي است از ناديده گرفتن يا طردكردن فمنيست ها وزنان سمي. در كنفرانس هاي برپا شده توسط فمنيست هاي اروپاي شمالي ترجيحاً زنان سمي فراموش مي شوند، مگر آن كه كسي خط خوردگي نام زنان يك منطقه را يادآوري كند. كنفرانس NORA در نوامبر 2014 ،در مورد تحقيقات جنسيتي شمال اروپا در روسكيلد(Roskilde) دانمارك، گواهي است بر درستي ادعاي من،چرا كه هيچ زني از سمي در اين كنفرانس حضور نداشت و حتي پوستر اين مراسم با تصوير مردي سوئدي كه ملبس به لباس زنان سمي بود، به نمايش گذاشته مي شود و در آخرين دقايق به فكر يافتن سخنران اصلي سمي مي افتند . مشخصاً انتقادات فراواني متوجه اين رويكرد آنهاست.

- شما در كتاب "بازسازي دانشگاه؛..." ضرورت بازانديشي، در ساختارها و مباحث دانشگاهي مرتبط با بوميان را مطرح كرده ايد. پيشنهاد شما براي گسترش حوزه ي زنان در اروپاي شمالي و تغيير رويكرد آنان نسبت به مردم بومي، چيست؟ پيشنهاد من ساده، و در عين حال دشوار است . در واقع به منظور مقابله با ساخت هاي استعمارگرايانه در رويكرد مطالعات زنان، بهتر است اين گفتمان ها در فضاي فكري زنان بومي _دراينجا سمي_ مطرح شوند. همانطور كه پيش از اين د رمورد اثرات منفي احساس برتري كاذب در حوزه ي آكادميك صحبت كرده ام ، به باور من بزرگ بيني استعمارگرايانه همچون برتري كاذب آكادميك، مي تواند عرصه را براي ديگر نگرش ها و تحليل ها تنگ كند. البته چالش ها و مشكلات زنان سمي به علت ناآگاهي يا بي تمايلي، به آساني ناديده گرفته مي شوند. علاوه بر اين، فمنيست هاي اروپاي شمالي حوزه هاي فقر و جنسيت را در يك پارادايم "درهم تنيده" (Intersectional) بررسي نمي كنند. مسئله ي ديگر، به حاشيه راندن اختلاف منابع،ميان دولت هاي اروپاي شمالي و مستعمرات آن ها است. شالوده ي قدرت اروپاي شمالي براستعمار سمي استوار است و البته ، زدودن پيوندهاي تاريخي يك ملت با سرزمينش. دولت سمي، همچون ديگر دولت هاي مستعمره ، سياست تامين رفاه دولت هاي اروپاي شمالي، از منابع بومي خود را در پيش گرفته است. 

 استعمار رويدادي در گذشته نيست؛بلكه جرياني ست پويا كه همواره در ساختار جامعه بازتوليد مي شود. كافي است نگاهي بياندازيم به منطقه ي Gallok (هسته ي مقاومت در برابر برنامه هاي اكتشافي شركت هاي معدن ) يا هر معدن ديگر، كه منبعي براي استعمار دانسته مي شود و به موازات آن، ابزاري است براي تصرف زمين هاي متعلق به بوميان. اين بهره كشي و تصرف، حتي مسائل بومي، همچون قوانين مربوط به شكار گوزن را تحت الشعاع قرار مي دهد. در ديگرمناطق و به گونه اي چشمگير در شمال، شاهد رشد شتابناك عمليات اكتشاف منابع هستيم، با انجام اين كار دست بوميان از زمين هاي شان كوتاه خواهد شد. به نظر من مسائلي نظير، افزايش خودكشي گله داران جوان در سوئد، كه از ميانگين خودكشي كشورهاي اروپاي شمالي نيز پيشي گرفته،با ديگر چالش ها گره خورده است. هنوزهم ،مردم سمي نگاهي استعنارستيزانه به عملكرد اروپاي شمالي ندارند. روشن است كه سياست استعمار، در كشورهايي همچون كانادا يا آمريكا و نيوزلند يا استراليا با اروپاي شمالي متفاوت است. سخنان زيادي در پيوند با اين نوع استعمار،ناگفته مانده است و فهم اين جريان ديگر در قالب ساختارهاي گذشته ممكن نيست بلكه بايد دانست، چگونه استعمار نو از رهگذر مداخله ي دولت ها و انجمن هاي چندمليتي بازتوليد مي شود. در مطالعات فمنيستي اروپاي شمالي، رويكردهاي در هم تنيده و انديشه هاي استعمار زدايي، ناديده گرفته شده است. اين ضعف اجازه نمي دهد كه گفتمان هاي سازنده ميان فمنيست هاي سمي و اروپاي شمالي مي شود.

- متوجه تنش ميان فمنيست هاي اروپاي شمالي و سمي شدم، حال مي خواهم بدانم آيا شما ميان فمنيست هاي پسا استعماري و بومي فرق مي نهيد؟ با در نظر گرفتن جايگاه ملت و استقلال، مي توان يك تفاوت را برجسته كرد. فمنيست هاي بومي در جريان مبارزات خود، "استقلال" و "ملت سازي " را امري جمعي مي دانند، درحالي كه فمنيست هاي پسا استعماري به اين گونه مسائل توجه نمي كنند. فمنيست هاي پسااستعماري دغدغه ي ساخت جامعه اي از آن خود را ندارند چرا كه ملت سازي از خواست هاي آنان به شمار نمي رود. منظورم از ملت سازي، جرياني شبيه به دولت-ملت Westphilipian   و دولت مستقل نيست بلكه من خواهان بازسازي جامعه ، برپايه ي باورهاي بوميان است. فمنيست هاي پسا استعماري، خشونت عليه بوميان را كه در سياست هاي دولت ملي نهادينه گشته، ناديده مي گيرند، خشونتي كه در ارزيابي هاي فمنيست هاي آمريكاي شمالي به روشني بيان مي شود . اين سياست ها مي تواند به سلب مالكيت بوميان از زمين هاي شان بيانجامد.امروزه در نقاط مختلف جهان، به ويژه اسكانديناوي، شاهد اكتشافات معدني و تصرف گسترده ي منابع هستيم. به چالش كشيدن تصرف زمين، اگر هم بخشي از تحليل هاي جريان فمنيستي پسااستعماري باشد، مايه ي نگراني هاي تامل برانگيز نخواهد شد.

- به عنوان آخرين سوال، فمنيسم سمي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟ به نظرم نقطه ي عطف جنبش فمنيسيتي سمي، در نسل جوان تر اين زنان مشهود است.من دريافته ام كه زنان جوان مي توانند جرياني الهام بخش را بيافرينند؛ حتي اگر آن جريان را در زمره ي مطالبات فمنيستي ندانيم،باز هم پژواكيست از قامت خم ناشدني زنان. اين جريان مطالبه گر با نقاب بازيگري و طنزدر سريال هاي تلويزيوني همچون   "Wet Reindeer Fur Leggings" خود را نشان مي دهد. همچنين مبارزه با خشونت نهادينه شده، در انجمن هاي LGBT تقويت مي شود. سازمان تازه تاسيس Saminuorra با به چالش كشيدن رويكردهاي شناخته شده ي سياسي، خواهان مشاركت سياسي با ساختاري متفاوت است؛ ساختارهايي كه زنان را در جايگاه مصرف كننده نگاه نمي دارند. جريان مطالبه گر زنان را در ميادين ديگر، همچون جنبش هاي Grassroots، مشاركت هاي اينترنتي، جنبش هاي مقابله با گرم شدن زمين و مبارزه با اكتشافات معدني، شاهد هستيم.

مطالعات اين زنان تنها بر نابرابري جنسيتي انگشت نمي گذارد؛ بلكه تحليل در هم تنيده ي فقر، جنسيت و اشتغال در سايه ي عدالت اجتماعي نيز مركز توجه آنان است.



Ina Knobblock : دانشجوي دكتري جامعه شناسي گرايش مطالعات جنسيت در دانشگاه Lund سوئد.حوزه ي پژوهش او تاثير فمنيسم بومي در علوم اجتماعي و نيز در نظريه فمنيسم است.

Rauna Kuokkanen : او عضو پيوسته ي سازمان علوم سياسي و مطالعات بومي در دانشگاه تورنتو و دانش آموخته ي دوره ي دكتري از دانشگاه كلمبيا است. وي نويسندهي كتاب هاي "بازسازي دانشگاه" و "بازسازي ارتباطات: خود مختاري بومي و دولت كانادا، گرينلند و اسكانديناوي"است كه در آن سياست هاي بومي را از ديدگاه فمنيسم ارزيابي و تحليل مي كند.


ترجمه: فائقه طباطبائی

Report Page