interview

interview

Tk_land

"صدا؟"

"رفت."

"دوربین؟"

"رفت."

"حرکت."

مجریِ جوان لبخندی زد و با چشم‌هایی که برقِ شادی درونش می‌درخشید، شروع به صحبت کرد:

"همراهان عزیز از این‌که توی ولنتاین‌تون برنامه‌ی ما رو برای دیدن انتخاب کردید، بسیار سپاس‌گزارم.

همون‌طور که می‌دونید، ما امروز میزبانِ دو نفر از اعضای بی‌تی‌اس هستیم!

این دو نفر رو خیلی‌هاتون می‌شناسید و احتمالاً بدونید امروز به چه دلیل مهمان برنامه‌ی ما هستن!

پس بیشتر از این منتظرتون نمی‌گذارم... بریم تا باهم در خدمت میهمانانِ عزیزمون باشیم."


مجری بعد از اتمام حرف‌هاش نگاهش رو به زوجِ جوانِ مقابلش که دست‌دردست هم نشسته بودند داد و با لبخندی که هیچ‌رقمه نمی‌تونست کنترلش کنه، به دست‌های گره خورده‌شون زل زد.


"خیلی خب آقایون. از این‌جا بودنتون بسیار خوشحالم! می‌دونم که تمام مخاطب‌ها هم خوشحالن از این موضوع. اگر ممکنه در وهله‌ی اول خودتون رو معرفی کنید."


پسربزرگ‌تر زبونش رو روی لب‌هاش کشید و با لبخند مستطیلی که از لحظه‌ی ورود به لب داشت، شروع کرد:

" سلام؛ جئون تهیونگ هستم از این‌که امشب رو کنارتون هستم خوشحالم و ممنونم که ما رو دعوت کردید."


"کیم جونگ‌کوک هستم، من هم از بودن کنارتون خوشحالم."


پسر کوچک‌تر در حالی‌که لپ‌هاش گل انداخته بود، خودش رو معرفی کرد و مجریِ برنامه با هیجانی که هرلحظه زیر پوستش می‌دوید، پرسید:

"واو... چه معرفیِ جذابی! می‌تونم بپرسم علت این‌که هم دیگه رو با فامیلی دیگری معرفی کردید چی بود؟


مخاطب این سوال جونگ‌کوک بود، پس پسر چشم تیله‌ای، نفس عمیقی کشید و چینی به بینی‌اش داد:

"آه خب تهیونگی هیونگی علاقه‌ی زیادی به فیلمِ من را با نام خودت صدا بزن داره و خب به‌نظرش این عاشقانه‌است که ما هر کدوم در همین حال که اسم‌های خودمون رو داریم، اسم فامیل دیگری رو هم داشته باشیم... یک‌جورایی مثل حلقه‌های نامرئی می‌مونه."


مجری جوان شک نداشت که فاصله‌ای تا خون‌دماغ شدن نداره، چون خودش از جمله کسانی بود که همیشه باور داشت وی و جی‌کی از بی‌تی‌اس باهم توی رابطه‌ان و لحظه‌ای به این موضوع شک نکرده بود.

برای این‌که وسط برنامه جیغ نزنه، نپره و هر دو رو در آغوش نکشه، آب دهنش رو به‌سختی قورت داد و سعی کرد تنها سوالاتی که قرار بود رو بپرسه:

"واقعاً این خیلی عاشقانه‌است... خیلی خب سوال بعدی رو از تهیونگ‌شی می‌پرسیم. تهیونگ‌شی می‌تونید برامون تعریف کنید کدوم یکی از شما اوّل عاشق شد و به دیگری پیشنهاد داد؟


تهیونگ که تا اون لحظه به چشم‌های براق دلبرش خیره بود، نگاهش رو گرفت و بعد از تکون دادن سرش، پاسخ مجری رو داد:

"شکل‌گیری احساس اولیه از جانبِ جونگ‌کوکی بود... اون خیلی سعی می‌کرد به من نشون بده که روم کراش داره..."

باضربه‌ی آرومی که جونگ‌کوک به پهلوش زد و از چشم‌ هیچ‌کس دور نموند، خنده‌ی بلندی کرد و ادامه داد:

"البته که خیلی تابلو هم بود! راستش رو بخوایید من هم روی اون کراش بودم امّا می‌دونید من از اون دسته آدم‌هایی بودم که فکر می‌کردم این نوع روابط شاید درست نباشه، بنابراین سعی می‌کردم با فاصله گرفتن این حس و حال رو از خودمون دور کنم... ولی خب، جونگ‌کوک کاملاً شبیه به‌مادرشه!"


صدای خنده‌ی عوامل پشت صحنه و همچنین مجری برنامه بلند شد و باعث لبخندِ روی لب‌های اون زوج جوان هم شد. همه می‌دونستند که تهیونگ به چه چیزی اشاره می‌کنه!


"بله داشتم می‌گفتم... کمی که گذشت و ما بالغ‌تر شدیم و من از احساسات هردومون مطمئن شدم و فهمیدم که یک کراش ساده و زودگذر نبوده بالاخره تصمیم گرفتم که به جونگ‌کوکی اعتراف کنم... هرچند که جونگ‌کوکی این‌که دیر متوجه‌ احساسم شدم رو تلافی کرد و تا می‌تونست جواب دادن به پیشنهادم رو پیچوند امّا در نهایت ما برای هم شدیم."


"اوه... پس در واقع شما کسی بودید که پیشنهاد داد! خب سوال بعدی مربوط به هر دوتونه، چه ویژگی‌هایی از طرف مقابل‌تون باعث شد جذبش بشید و احساس کنید که عاشقش شدید؟"


تهیونگ، نگاهی به پسر چشم تیله‌ای انداخت و با حرکت چشم‌هاش بهش فهموند که اون اول پاسخ بده. پس جونگ‌کوک نفس عمیقی کشید و نگاهش رو به مجری داد:

"خب راستش تهیونگی هیونگی همیشه با من مهربون بود. همیشه و همه‌جا اون بود که بهم کمک می‌کرد بتونم با جمع ارتباط بگیرم و پوسته‌ی اطرافم رو بشکنم، همیشه بهم یادآوری می‌کرد که من چقدر خوبم، چون گاهی اوقات این رو فراموش می‌کردم... و خب می‌دونید، همون‌طور که تهیونگی هیونگی گفت، من شبیه مادرمم! قرار نبود اجازه بدم یک مرد خوشتیپ از دستم در بره."


با پایان حرفش، دومرتبه صدای خنده‌ها بلند شد که تهیونگ با خجالت سری تکون داد و آماده شد تا سوال رو اون هم جواب بده:

"جونگ‌کوکی برای من مثل مادرم بود... کسی که بی‌منت محبتش رو بهم می‌داد. وقت‌هایی که ناراحت بودم، حواسش بهم بود و از من مراقبت می‌کرد."


"واقعاً دیگه دارم به این‌که من توی روز عشق سینگلم حسودی می‌کنم!"


مجری با حالت دراماتیکی گفت و باز هم خنده رو برای اون جمع به ارمغان آورد.

مجری جوان بعد از مسلط شدن به خودش، گلویی صاف کرد و نگاهی به برگه‌ی توی دستش انداخت تا سوال بعدی رو بپرسه.

"سوال بعدی که مخاطب‌ها خواستن تا ازتون بپرسیم این هستش، توی کدوم دوره شما بیشتر از همیشه اذیت شدید؟ یعنی کجا شرایط براتون سخت شد و واقعاً حس کردید که کم آوردید؟"


نیاز به فکر کردن نبود... هردوی اون‌ها به‌خوبی می‌دونستند توی چه دوره‌ای سخت‌ترین شرایط رو داشتن. جونگ‌کوک که تا اون لحظه با دندون‌های تیزش به جون پوستِ لب‌هاش افتاده بود، بالاخره لبش رو ول کرد و شروع به تعریف کرد:

"راستش همیشه شرایط برای ما سخت بود... چون ما مجبور بودیم احساساتمون رو پنهون کنیم. پنهانی عاشقِ کسی بودن سخت‌ترین کار دنیاست. حتی اگر‌ به زبون هم نمی‌آوردیم شک نداشتم که تمام آرمی‌ها و تهکوکرها اون حسی که بین‌مون‌ بود رو درک می‌کردن... امّا اگر بخوام سخت‌ترین قسمت از این ماجرا رو بگم، همون زمانی بود که دیسپچ اعلام کرد می‌خواد یک کاپل رو از یک بوی‌بند معروف لو بده! اون کاپل دو سال اختلاف سنی دارن... دیسپچ مچ ما رو گرفته بود و قصد داشت زندگیِ حرفه‌ای ما رو نابود کنه... ما مجبور به فاصله از هم بودیم... حتی باید یک نگاهِ محبت‌آمیز رو هم از هم‌دیگه دریغ می‌کردیم و این واقعاً یک اتفاق دردناک برای هردومون بود... دوره‌ی سخت بعدی توی سال 2020 پیش رومون قرار گرفت. تهیونگی به‌خاطر هیت‌های زیادی که می‌گرفت یک‌جورایی توی خودش بود و من رو از خودش دور می‌کرد. دلم می‌خواست کنارش باشم... امّا اون این اجازه رو بهم نمی‌داد و همین هم باعث می‌شد حس یک آدم بی‌مصرف رو داشته باشم و در نهایت من هم تصمیم گرفتم تا کمی بهش فضا بدم، این دوری هم برای هردومون سخت بود، امّا بالاخره تونستیم ازش گذر کنیم."


بعد از پایان حرف‌های پسر، سکوت دردناکی توی فضا درجریان بود... همه‌ی افراد می‌دونستند جونگ‌کوک به کدوم سال‌ها اشاره می‌کنه.

مجریِ تهکوکر بغضی که به گلوش چنگ انداخته بود رو کنار زد، نگاهش رو به تهیونگی داد که با مهربونی کمر پسر کوچک‌تر رو لمس می‌کرد و سعی در آروم‌کردنش داشت. لبخندی زد و سعی کرد با پرسیدن سوال بعدی، کمی جو غمگین رو از بین ببره:

"با توجه به زمان محدودِ ما اجازه بدید سوالات آخرمون رو بپرسیم. هرچند که من به‌عنوان یک آرمیِ تهکوکر از بودن کنار شماها هنوز سیر نشدم!"


هردو پسر لبخندی زدند و برای تایید سرشون رو تکون دادند.


"جونگ‌کوک‌شی اگر بخوایی تهیونگ‌شی رو توی چند کلمه توصیف کنی... اون کلمات چیا هستن؟"


"تهیونگی هیونگی، مکان امن منه! جایی که ترس‌هام رو بدون خجالت کشیدن بهش نشون می‌دم."


جونگ‌کوک پاسخ داد و لب‌های مجری برنامه به لبخند زیبایی مزین شد. این‌بار روبه تهیونگ کرد و پرسید:

"تهیونگ‌شی اگر بخوایی جونگ‌کوکی رو توی چند کلمه توصیف کنی... اون کلمات چیا هستن؟"


"جونگ‌کوکی خونه‌ی منه! جایی که می‌تونم بدون خجالت خستگی‌هام رو در کنم."

تهیونگ هم پاسخ این سوال رو به زیباترین حالت ممکن داد و مجری آماده شده بود تا سوال آخر رد بپرسه.


"همون‌طور که می‌دونید امروز، روز ولنتاینه! کادویی که برای هم دیگه تدارک دیدید چیه؟"

مجری پرسید و نگاه مشتاق و منتظرش رو به زوج مقابلش دوخت.


تهیونگ که از اول برنامه انتظار چنین سوالی رو می‌کشید، بلافاصله از کنار جونگ‌کوک بلند شد و بعد از درآوردن جعبه‌ی کوچکِ مخملی و مشکی رنگی از جیبش، دقیقاً مثل یک جنتلمن مقابل پسر کوچک‌تر زانو زد.


تمام عوامل پشت صحنه توی بهت فرو رفته بودن و چشم‌های درشت جونگ‌کوک، گردتر از هر زمان دیگه‌ای شده بود.


تهیونگ بزرگ‌ترین لبخندش رو روی لب‌هاش داشت و در حالی‌که سعی داشت تا هیجان صداش رو کنترل کنه، درخواستش رو مطرح کرد:

"جونگ‌کوکیِ تهیونگی هیونگ، این افتخار رو بهم می‌دی که صدا زدن اسمت با اسمِ خودم رو برای همیشه ثبت کنم؟"


اشک مهمون چشم‌های ستاره‌بارونِ پسر کوچک‌تر شده بود، به‌آرومی از روی صندلی پایین اومد و مقابل هیونگش نشست. بدون توجه به اطراف، بوسه‌ای روی لب‌های مرد مقابلش گذاشت و سرش رو برای تایید تکون داد:

"بله..‌. قبول می‌کنم."


صدای تشویق‌های حضار هر دو رو به‌خودشون آورد. جونگ‌کوک بهت‌زده دستش رو روی دهنش گذاشت و لب زد:

"لطفاً این قسمت بوسه رو سانسور کنید."


تهیونگ تک‌خنده‌ای زد و با لحن شیطنت‌باری زمزمه کرد:

"مثل این‌که فراموش کردی این برنامه پخش زنده داشت جونگ‌کوکی... تو در مقابل میلیون‌ها بیننده و آرمی هیونگ رو بوسیدی! نمی‌تونی پسش بگیری"


ولتناین‌تون مبارک باشه قشنگ‌های من🫠

امیدوارم روزی برسه که چنین مصاحبه‌ای رو بیینیم از کاپل قشنگمون😃نظر یادتون نره‌ها... دوستتون دارم، بخدا😙

Report Page