https://telegra.ph/

https://telegra.ph/

𖠇⃟꯭ٖٖٖٖٜٜٜ ◤꯭꯭ᵐ̶ᵃ̶ˡ̶͢ᵃ̶ᵏ̶ᵉ̶⊰꯭≛⃟۪۪۪۪۪̟̟̟۪ٜٜٜٜ۪۪۪۪۪۪ٜٜٜٜ🅢ꦿ ≛꯭̟̟̟⊱ᵇ̶ᵃ̶no❆꯭⿻s࿆

#پارت_1


🔥عروسک شیطان 🔥



#فریال


چمدونم رو دنبال خودمو کشیدم و با تموم دلتنگی نگامو دورتادور چرخوندم... 

باورم نمی‌شد دوباره برگشتم اونم بعد اون همه عذاب دوري... 

چشمام تر شد... بی اراده خودم شروع کردن به باریدن... 

این اشک شوق بود... اومدم ولی بعد پنج سال با یک چهره جدید و هویت جدید.....



#هاوش



با صدای در حتی زحمت ندادم سرمو بلند کنم. می‌دونستم کی هست. 

زودتر از زمانی که گفته بود، اومده بود. چه عجله ای برای با من بودن داشت. پوزخندی روی لبم نشست اما سریع محو شد.


صدای تق تق کفش پاشنه بلندش توی فضای سکوت اتاق پیچید. 

بالاخره نگاهمو بالا کشیدم و خیره نگاهش کردم. آرام و با ناز و عشو در حالی که به بدنش پیچ و تاب می‌داد جلو می‌اومد. 


نگاهمو که دید لبخند لوندی زد. در حالی که چشماش بهم دوخته بود... 

دست برد و کت تنش که جنبه ی نمایشی داشت رو آروم در آورد.


اونو نوک انگشتش با فاصله از خودش توی هوا نگه داشت. 

دستی به موهای بلند و بازش کشید و چشمکی حواله ام کرد. 


حالا با یک لباس خواب قرمز که فقط چند بند مضخرف بهم وصل شده بود. هیچ پوششی روی تنش رو نداشت، جلوی روم ایستاده بود. 


نگام روی تن و بدنش بالا و پایین رفت. بدچیزی نبود. خوشگل و سک*سی... 

فقط امیدوارم حالا که خواستم اینجا باشه بتونه امشب راضیم کنه. 


نگاه طولانی ام کلافه اش کرده بود. منتظر بود از آرايش غلیظش و اون هیکل ظریف و بی‌ نقضش مخصوصا اون باسن گرد و سفیدش تعریف کنم. 

حداقل به سمتش برم ازش با شوق استقبال کنم. با زبونم قربون صدقه اش برم. 


این یک مورد رو کورخوانده... اینجا از این خبرا نیست... 

هیچ واکنشی نشون ندادم. 

می‌خواستم بیشتر تشنه رابطه با من باشه. باید می‌فهمید که من هر کسی رو به تختم راه نمیدیم. 


اما حالا انتخابش کرده بودم چون خواسته‌ی خودش هم بود. منم بدم نیومد که باهاش باشم برای یک شب زیرم جر بخوره... 




𖣇ᴀꦿ͢͢ ̶̶ᷢ ⷪ ̶̶ᷤ ⷶ ̶̶ᷜ ̶̶ⷷ͢͢↳🔥ˢ͙ʰ͙ᵃ͙ʸ͙ᵗ͙ᵃ͙ⁿ͙𖤓ٜ⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌/̶┌̶͟͞🔥̶͟͞𖤓‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┚

Report Page