نگاهی به فیلمِ «یک اتفاق ساده» به نویسندگی امید روحانی و کارگردانی سهراب شهید ثالث
حامد سلیمانزادهفیلم «یک اتفاق ساده»، به کارگردانی سهراب شهیدثالث و نویسندگی امید روحانی در سال ۱۳۵۲ خورشیدی تولید شده است. این فیلم روایتگر زندگی دانشآموزی به نام محمد زمانی است که با مادری بیمار و پدری ماهیگیر زندگی میکند و به علت فقر بسیار مجبور است در کارهای روزمره به پدر و مادر خود کمک کرده و همین باعث میشود تا از درسخواندن عقب بیفتد.
سهراب شهیدثالث جزو معدود کارگردانانی است که توانسته به عنوان یکی از پایهگذاران موج نوی سینمای ایران شناخته شود. او با آثارش توانست نوعی از سینمای ایران را به جهانیان بشناساند که با معیارهای رایج تولید سینمای بدنۀ دهههای ۳۰، ۴۰ و ۵۰ _که متأثر از زیباییشناسی نازلِ روایی و اجرایی فیلمهای دسته چندم هندی بود_ فاصلهای بسیار داشت و با اتکاء به شاخصههای تعریفی و تحلیلی ناسینما از منظر ژان فرانسوا لیوتار، میتوان آثار او را از جملۀ فیلم (یک اتفاق ساده) را نمونهای بیبدیل از فیلمهای ناسینمائی در ایران خواند. در نگاه لیوتار، ناسینما از منظر اقتصاد در دستۀ سینمائی است که متکی بر اقتصاد لیبیدوئی یا اقتصاد بیبازگشت تعریف میشود. این نوع از اقتصاد در مقابلِ اقتصاد سرمایهداری، ارزشی، تجاری و بازاری قرار گرفته و منشاء آن، اصل لذت روانی و وجودی خالق اثر است. لیوتار در مقالۀ ناسینمای خود، حرکت و انواع آن را نیز از مؤلفههای شناختِ ناسینما میداند. ناسینما از منظر حرکتشناسی دارای دو نوعِ (سکون پایدار) و (حرکتِ شدید) است. جامعۀ ایرانی بنا به عقبماندگی تاریخی از انقلابهای مهم صنعتی، همواره از حرکت شدید که سازندۀ نوعی از انتزاع شاعرانه در فرهنگ غرب بوده، دور است و از سکونِ پایدار که ریشهای حکمی_فلسفی در فرهنگ غنی ما دارد، پیروی میکند. علما و عرفای ما عموماً پیروان خود را به نوعی تأمل شرقی همراه با سکون تشویق کردهاند تا فرد با تعمق در یک پدیده، از حرکت ظاهری اجتناب نموده و روح خود را متحول نماید.
فیلم «یک اتفاق ساده» دقیقاً فیلمی است که میتوان دو مشخصۀ اساسی ناسینما یعنی اقتصاد لیبیدویی و سکون پایدار را در مؤلفههای روایی و سبکی آن بازشناخت. فیلم روایتگر زندگی خانوادهای سختکوش و بسیار محروم است که درآمد آنها صرفاً پاسخگوی نیازهای بسیار ابتدائی روزانۀ آنها میشود و از فقدانِ تفریح و خرید مازاد رنج میبرند. این مهم از همان ابتدای فیلم که پدر ماهیهایش را روزانه از دریا صید کرده و با کمک فرزندش به فروش میرساند مشهود است که بیانگر اقتصاد روزانۀ کارگرانی است که هر لحظه حیات اقتصادی آنها تهدید و سفرۀ آنها تهی میشود. همچنین در پایان فیلم و بعد از مرگ مادر خانواده، هنگامی که پدر قصد دارد تا برای تنها فرزندش –و آنطور که از شواهد پیداست بعد از سالها- کت و شلواری بخرد به دلیل دو برابر بودن هزینۀ کالا با سرمایۀ اندک او، از این کار منصرف شده و به زندگی ثابت و سیر تکراری آن ادامه میدهد. طبعاً یکی از مهمترین ویژگیهای این فیلم که به آن جلوهای موج نویی میبخشد، تفاوت آن با تصویرگری زندگی طبقۀ متوسط و یا کارگرِ خوشبختی است که در سینمای فیلم فارسی آن روزها شاهد آن هستیم. فیلم با رویکرد مشخص و سلبی، از تبعیتِ قوانین سیستم ستارهسازی که در آن از بازیگران چهره جهت تضمین فروش فیلم استفاده میشود، اجتناب کرده و تمام بازیگران فیلم از میان نابازیگران یعنی کسانی که حرفۀ آنها بازیگری نبوده و صرفاً ایفاگر نقشهای اصلی زندگی خود هستند، انتخاب شدهاند. داستانِ روایی فیلم نیز از فراز و فرودهایِ قابل حدس سینمای بدنۀ ایران در آن دههها فاصله گرفته و بسیار کوچک شده است یعنی داستان صرفاً نمایانگر وضعیت ساکن خانوادهای است که درگیرِ کنشهای ثابت روزانه است و تنها اتفاق فیلم، مرگ مادر است که بسیار ساده و فارغ از ویژگیهای سانتیمانتال و تحریککنندۀ تصویر میشود.
فیلم در سیستم دکوپاژی خود یعنی در اندازۀ نماها و زاویهها و نوع حرکات دوربین به شدت ساکن است و به ندرت کاراکترها را دنبال میکند. دوربین مانند یک فرد ناظر و بدون به رخکشیدن خود، اتفاقهای سادۀ فیلم و روابط کرخت انسانی بین افراد خانواده را ثبت میکند. بدیهی است که این چنین دکوپاژی برای این است تا مخاطب همزمان با دیدنِ پدیده، به بینشی دربارۀ آن چیز که میبیند نیز دست یابد. طول پلانها از منظر زمانی طولانی بوده و کارگردان از کاتهای شتابی استفاده نکرده و ترجیح آن برای انتقالِ تصاویر، فید یا سیاهکردن تصویر بوده تا زمان بیشتری از گذر زمان را در ذهن بیننده خود تداعی کند. این سیستم دکوپاژی بیش از پیش به مخاطب در ادراک روابط سرد میان کاراکترها مخصوصاً در بستر خانواده کمک کرده است.
طراحی کنشهای ثابت برای آدمها در فیلم، یکی از مهمترین شاخصههای تأکید فیلم بر تکرار است تا ما با رخوت و ایستابودن نوع زندگی خانواده زمانی بیشتر آشنا شویم. به عنوان مثال میتوان به آب آوردن به خانه توسط پسر، غذای ثابت خانواده در وعدۀ شام، ماهیگیری روزانۀ پدر، عقبماندن روزانۀ پسر از تکالیف درسی و ... اشاره کرد که بدون کوچکترین تنوعی، هر روز تکرار میشود. این کنشهای مکرر و قابل پیشبینی، تعریفگر رویکرد انتقادی شدیدی است که اگر اقتصاد ساکن باشد، زندگی مفهوم ارزشی و پیشروندۀ خود را از دست میدهد که این مهم جزو ویژگیهای تماتیک آثار شهید ثالث است.
در نهایت میتوان فیلم «یک اتفاق ساده» را نمونهای جسورانه از ناسینما خواند که با اتکا به بینش شهودی و داشتههای دانشی سهراب شهیدثالث در تاریخ سینمای ایران ماندگار شده و میتوان همچنان به عنوان نمونهای مطالعاتی و از مناظر گوناگون آن را بررسی کرد.