Home

Home

𝒁𝒆𝒊𝒏𝒂𝒃





تلاش کرد توی شلوغی جک رو پیدا کنه 

اون مرتیکه لعنتی که صفت دوست پسرش رو یدک می‌کشید روی صندلی شاهانه ای نشسته بود و درحالی که با هرزه روی پاش ور میرفت از نوشیدنی توی دستش که معلوم نبود چه کوفتیه می‌نوشید.

 جونگین با مشت های گره کرده به سمت مرد قدم برمی‌داشت تا تکلیفش رو روشن کنه. 

جک لعنتی قول داده بود برای فصل پاییز، جونگین به عنوان مدل برند new روی صحنه و مجله ها بدرخشه، و حالا جونگ امشب شاهد چی بود؟ شاهد معرفی همون هرزه روی پاهای جک به عنوان مدل جدید پاییزه !! 

جونگین شش ماه تموم به عنوان یه دوست پسر خوب برای جک هرکاری یا به عبارت بهتر هر خفت و خواری رو پذیرفته بود فقط به خاطر اینکه اون مرد یه طوری جونگ رو توی دنیای بزرگ مدل ها جا بده ولی بعد از اون همه سرویس دادن چی نصیبش شده بود؟ یه بدن دست خورده و یک روح آسیب دیده 

روبه روی جک ایستاد و صداش رو صاف کرد :باید باهم حرف بزنیم 

جک موهای بلند دختر روی پاش رو دور انگشت پیچوند و جواب داد:می‌شنوم 

جونگین داشت کنترل نداشته خودش رو از دست می‌داد اما برای مدل شدن هنوز محتاج این مرد بود پس همونطور که دست دختر رو می‌گرفت تا از روی پای جک بلندش کنه با صدای کنترل شده ای گفت :میخوام تنها حرف بزنیم 

دختر برای بلند شدن کمی ممانعت به خرج داد و حاصل دست و پا زدن دختر و جونگ کج شدن گلس مشروب و خیس شدن شلوار جک بود! 

جونگ و دختر با بهت به شلوار خیس نگاه کردند ، جک با عصبانیت ایستاد و جونگ در دفاع از جک صداش رو برای دختر بلند کرد :هیچ معلومه داری چه غلطی میکنی هرزه احمق ؟

قبل از اونکه دختر بتونه پاسخی بده، جونگ احساس کرد گوشش داغ شده و سمت راست صورتش با ضرب به چپ خم شد، صدای هوار کشیدن جک همزمان شده بود با سیلی زدنش به جونگ : دهنت رو ببند هرزه لعنتی حق نداری به جودیا توهین کنی

همین الان دوست پسرش اون رو به خاطر یک غریبه جلوی جمع کتک زده بود؟ جونگین قبول داشت که اون و جک هیچ حسی به هم نداشتن و رابطشون کاملا کاری بود، جونگ یه پسر یتیم بود که برای پولدار شدن به سئول اومد و در آرزوی مدل شدن با دست راست جک آشنا شد. 

مرد جونگ رو پیش جک برد تا اون مرد که تو صنعت سرگرمی فعالیت می‌کرد دست جونگ رو یه جایی بند کنه، جونگ از همون اولین ملاقات متوجه شد برای اینکه جک براش کاری کنه مجبوره خودش رو گرو بزاره. 

جونگ معتقد بود برای بدست آوردن هرچیزی، باید یه چیزی رو از دست بدی 

جونگ برای مدل شدن چیزهای زیادی از دست داده بود اما هنوز هیچ چیز بدست نیاورده بود، 

و این سیلی زدن جک نشون میداد قرار هم نیست چیزی بدست بیاره 

دستش رو روی جای سیلی گذاشت و سعی کرد بغض توی گلوش رو قورت بده

 صدای جیغ کشیدن بلند جودیا و پرت شدن جک روی زمین باعث شد جونگ بغض رو فراموش کنه و با بهت به شخصی که روی جک نشسته و صورتش رو زیر مشت و لگد گرفته زل بزنه

آدمهای جک به سمت رئیسشون دویدن و جونگ با تعجب به پشت مرد شجاعی که روی جک نشسته بود نگاه می‌کرد که با یک لحظه چرخیدن صورت مرد و پیدا شدن نیم رخ صورتش، جونگ یخ زدن تمام سلول‌های بدنش رو حس کرد 

اون لباس ارتشی سبز و مشتهای سفید رنگ نمیتونست متعلق به شخصی غیر از اوه سهون باشه! 

جونگ نمیفهمید سهون توی اون آشفته بازار از کجا پیداش شده! اما الان وقت فکر کردن به این چیزها نبود 

با وحشت به سمت سهون حجوم برد و سعی کرد از روی جک بلندش کنه، گرچه بدش نمیومد اون مرتیکه از رفیق بچگی هاش مثل سگ کتک بخوره اما سهون برای کشته شدن بدست جک خیلی جوون بود 

قبل از اینکه افراد، سهون رو از روی جک بلند کنند سهون روی صورت اون مرتیکه لعنتی خم شد و تو صورتش با خشم زمزمه کرد :حق نداری بزنیش! دیگه هیچوقت جرئت نکن بهش دست بزنی

و بعد برای حسن ختام یه مشت دیگه زیر گونه جک کاشت

آدمهای جک اطرافشون رو گرفته بودند، 

سهون با لبِ خونی، میون افراد جک ایستاده بود با خشم به مرد زخمی نگاه می‌کرد 

جک با پشت دست خون دماغش رو پاک کرد و با اخم وحشتناکی مشتش رو توی جیبش برد ، وقتی دستش رو درآورد  

چاقوی جیبی و طلایی میون انگشتهاش می‌درخشید 

سهون برای حمله دوباره به مرد خیز کوچیکی برداشت که افراد جک محکم بازوهاش رو گرفتن و جونگ برای جلوگیری از هر حادثه ای به سمت جک دوید و با التماس یقش رو چنگ زد، جک با آرنجش توی سینه دوست پسرش کوبید و تیغه نازک چاقو رو روی گردن سفید سهون گذاشت 

یه جوجه سرباز شیربرنج که معلوم نبود از کدوم جهنم دره ای فرار کرده، جرئت می‌کرد تو منطقه جک بهش حمله کنه؟ 

جونگین که با ضربه جک به عقب پرت شده بود روی دوپا تلو تلو خورد و دوباره به بازوی جک چنگ زد 

اینبار با التماس شروع به حرف زدن کرد :

خواهش میکنم ولش کن عزیزم، اون دوست بچگیمه و عقل درست حسابی نداره به خاطرش اعصابت رو به هم نریز 

حرف های جونگ، جک رو خشمگین تر کرد،

 جک از اون جوجه فوکلی کتک خورده بود برای کتک زدن رفیق بچگی هاش؟ 

جک در سکوت دستش رو، روی گردن سهون فشار داد که رد قرمز خون روی پوست قشنگش نقش بست 

اما سهون هنوز با همون اخم و صورت سرد به جک زل زده بود

جونگ وحشت زده پهلو های جک رو گرفت و اینبار به التماس افتاد:

التماست میکنم ولش کن، التماس میکنم جک

مهم نبود اگه غرور جونگین جلوی اونهمه آدم و جک خُرد میشد 

مهم نبود اگه سهون با دندون های بهم فشرده به جونگ نگاه می‌کرد 

تنهاچیزی که مهم بود جونِ سهون بود، جونگین میدونست جک اونقدر خطرناکه که میتونه تا کشتن سهون پیش بره 

دست راست جک بهش نزدیک شد و زیر لب زمزمه کرد:

قربان لباس ارتش تنشه... ممکنه برامون شر بشه 



              ***********

توی پارک روی صندلی های فلزی کنار سهون نشسته بود

دستمال ضد عفونی رو به سمت زخم خشک شده گردن سهون گرفت، قبل از اونکه دستمال به زخم خونی بخوره 

سهون با خشم صورتش رو از جونگ برگردوند 

جونگین دستش رو با لجبازی به گردن سهون کشید 

 هرچقدر هم عصبانی بود دست جونگ رو پس نمیزد 

هیچ وقت دست جونگ رو پس نمیزد 

جونگ صداش رو صاف کرد تا به حرف بیاد، اگر حرف نمیزد سهون تا ابد سکوت می‌کرد :

+اگه زخمت رو تمیز نکنی عفونت میکنه 


سهون چشم هاش رو محکم روی هم فشار داد :

_نگران زخممی؟ 


جونگ درحالی که به گردن سهون زل زده بود دستمال رو محکم توی دستش فشار داد :

+نمیتونم نگران باشم؟ 


سهون سرش رو عقب کشید و از نزدیک به چشم های قهوه ای رنگ جونگ زل زد :

_هزارتا از این زخم بدتر روی قلبمه... کل زندگیم عفونت کرده... تو نگران زخم گردنمی؟ 


جونگین آروم از سهون فاصله گرفت و با بالا آوردن هردوتا دستش به نشانه تسلیم زمزمه کرد :

+تمومش کن هون، واقعا حوصله ندارم 


اما سهون به اندازه جونگ آروم نبود، نمیتونست با دیدن رد پنجه های اون لعنتی روی صورت رفیق کوچولوش آروم بمونه برای همین تقریبا فریاد کشید :

_تو تمومش کن جونگین! تو تمومش کن... تا کی میخوای به خاطر مدل شدن زیرخواب اون مرتیکه باشی؟

 تا کی میخوای به این خفت و خواری ادامه بدی؟ 

تمومش کن قبل از اینکه خودت تموم بشی 

تمومش کن قبل از اینکه از دیدن سوختنت منم تموم بشم باهات... 


جونگین سعی کرد بغضش رو قورت بده، اما چشم های خیانت کارش نشتی پیدا کره بودند و اضافه غم هاش گلوله گلوله از چشماش پایین می‌ریختند و گونش رو خیس می‌کردند 

هیچکدوم از حرفهای سهون دروغ نبود، اما نمی‌دونست چرا شنیدن حقایق از هون این همه درد داشت 

حقیقت این بود که جونگ برای مدل شدن-برای پولدار شدن- از سه سال پیش از اون خونه و اون روستای لعنتی فرار کرده بود و از هیچ تلاشی فروگذار نکرده بود، تا این شش ماه آخر که عملا تبدیل شده بود به برده جک اما هنوز پولدار نشده بود، فقط خسته شده بود

خسته و بی روح

سهون قطره های اشک جونگ رو با سر انگشت گرفت و صداش رو پایین آورد:

_تمومش کن و برگرد خونه

 چطور میتونست برگرده خونه درحالی که با بی رحمی دوست پسرش و تنها رفیق و خانوادش رو برای پولدار شدن رها کرده بود و به شهر اومده بود؟

چطور میتونست تلاش ها و آرزوی پولدار شدن رو رها کنه و برگرده خونه؟

دست سرد سهون رو از گونش جدا کرد و دستش رو آروم پایین آورد 

+ خونه من اینجاست هون... با خونه برگشتن چیزی تموم نمیشه.... وقتی همه چیز تموم میشه که من اینجا مدل بشم خونه من اینجاست... 

تو برگرد خونت و برای همیشه منو تموم کن  

و قبل از اونکه سهون بتونه از بهت در بیاد، درجهت مخالف پسر خشک شده شروع به دویدن کرده بود 

سهون میون پارک یخ زده ایستاده بود و به اولین روزی که جونگین رو لب رودخونه دیده بود فکر می‌کرد هنوز حرفهای جونگین لب

رودخونه یادش بود :

_هون تو بوی خونه رو میدی، میخوای خونه من باشی؟ 


Report Page